به گزارش پایگاه خبری ربیع، به نقل از فارس، هر روز کاروانهای زیادی هستند که مهلت اقامتشان در مدینه به اتمام رسیده و راهی مسجد شجره میشوند تا احرام بسته و با لباس سفید لبیک بگویند و به مکه مکرمه مشرف شوند.
اگر عمری به هرکس لبیک گفتهایم الان تنها به خدا لبیک میگوییم یعنی ای خدا آمدم! به کسی مربوط نیست که خوب یا بدم. صاحب خانه مرا آورده است اگر دوستم نداشت نمیآورد. من مهمان او هستم آنقدر لبیک را تکرار میکنم تا در عمق جانم لذت بندگی را درک کنم. بلند میگویم و از کسی خجالت نمیکشم.
با کاروانی همراه شدم فکرش را نمیکردم همین که وارد اتوبوس شدم تا روی صندلی عقب بنشینم چشمانم به فردی خورد که نرفته حال خرابی و خریدنی داشت. یک لحظه وجودت را متحول میکند. اتوبوس راه افتاد؛ لحظاتی بعد مداح با سلام به رسول خدا شروع کرد. پرده پنجره اتوبوس را کنار زدم انتهای مسیر، خیابان احد (کوه احد) است. نخلستانهای زیادی جلب توجه میکند. «مدینه صفابخش جان و دل، فراق تو مشکلترین مشکلم. دریغ که همچون نسیم سحر مرا زود بگذشت، عمر سفر».
نوبت خداحافظی از شهر پیامبر است. دیگر خبری از گلدستههای مسجدالنبی نیست.
خداحافظ ای یک جهان باغ گل
خداحافظ ای شهر ختم رسل
خداحافظ ای تربت گمشده
خداحافظ ای قبله گاه همه
خداحافظ ای خانه فاطمه
صدای گریه و ناله از زائران بلند است
خداحافظ ای ناله بیجواب
خدا خداحافظ ای چهار قبر خراب
اینجا بهترین سرزمین است. جای پای حسین (ع) و زادگاه حسن (ع). وداع با چیزی که دوست داری سخت است اما این شهر چند وداع جانسوز به خود دیده. وداع اباعبدالله با پیامبر (ص) بود که در کنار قبر جدش گفت: مرا از تو جدا میکنند و راهی کربلا.
دیگری وداع امام رضا (ع) با اهل خانواده بود که زن و بچه را دور خود جمع کرد و فرمود: برایم گریه کنید به آقا گفتند: گریه پشت سر مسافر خوب نیست امام پاسخ داد: مسافری که امید بازگشت داشته باشد. انشاءلله که این مسافران باز هم گنبد سبز نبوی را زیارت کنند.
اما یک وداع دل را آتش میزند آن وداع علی با فاطمه بود.
قطرات اشک روی نوشتههایم میریزد و مانع نوشتن است. عدهای آرام گریه میکنند و برخی با صدای بلند عقدهگشایی.
پروانه خاکستر شده، جایم کنون بستر شده. علی خیبر گشا گریه میکند، ای چراغ خانه نگو از خاموشی، وگرنه پیش از خود، علی را میکشی. فاطمه تو باید علی را حلال کنی.
تابلوهای جاده مسیر مکه را نشان میدهد. مسجد شجره حدود ۲۰ دقیقه با مدینه فاصله دارد. گریهها تمامی ندارد خورشید از پس آسمان نیمه ابری در حال غروب کردن است. چیزی شبیه به رنگینکمان مانند هاله دور خورشید را فراگرفته. زائران به بیرون خیره شده و آخرین دیوارهای شهر پیغمبر را نظاره میکنند.
حالا مشاهده تک مناره بلند مسجد شجره، رسیدن به وعدهگاه میثاق و پیمان بندگی را نوید میدهد. اتوبوس یک طواف دور مسجد میزند تا به پارکینگ برسد. احوال همه منقلب است از طرفی شوق دیدار دارند. بندگی کردن فقیر و غنی، رئیس و مرئوس، مدیر و کارگر، سفید و سیاه نمیشناسد اینجا قلوب حکمرانی میکند از دالانهای تودرتوی مسجد که وارد شوی پر است از زائران کشورهای مختلف که تجمع کردهاند.
زائران هرکاروان دست جمعی، گوشهای از مسجد نشستهاند و صدای همهمه بلند است. ذکر مصیبت ارباب بی کفن حسین؛ گوش نواز است و جلب توجه میکند. به سمت شان میروم مداح برای زائران اهل رفسنجان مرثیه میخواند «نمک خورهایی که نمکدان را شکستید از رحمت من ناامید نباشید خدا همه گناهان را میبخشد امروز حسین را واسطه فیض الهی کردهام» دستانشان به آسمان بلند است خدایا ما را از دعای خیر حجت بن الحسن محروم مفرما.
آن طرفتر زائری سر به ستون مسجد شجره گذاشته شانههایش میلرزد اشک بر گونههایش جاریست. کاروان آذری زبانها مشغول لبیک گفتن و تکرار کردن هستند چهرههای آفتاب خوردهای دارند و رخسارشان نشان میدهد که کشاورز باشند.
دستهای پینه بسته یکی از آنها را گرفتم و از حالش جویا شدم خوب نمیتواند فارسی حرف بزند. دامداری میکند و میگوید همه گوسفندان را فروخته تا هزینه حج را تأمین کند.
کسی که درمانده شود روی به این در آورد
دست تو باز میکند پنجره های بسته را
حجت الاسلام راشد تعبیر جالبی در مورد لباس احرام دارد: انسان سه بار سفید پوش میشود هنگام تولد و مرگ که به دست خود آدم نیست و تنها یک مورد میماند آن هم حج است که با دست خودمان آن را میپوشیم صدایش قطع میشود. یک زائر از او حلالیت میطلبد، گریه میکند. ادامه میدهد: ان شاءالله هر سه وقت مورد عنایت خداوند قرار بگیریم.
عجب حال و هوایی دارد مسجد شجره. دو نفر ایستادهاند و یکی لبیک را بلند میخواند و فرد دیگری تکرار میکند. طرف دیگر عدهای برای یادگاری، سلفی میگیرند. اینجا ایستگاه خلوص نیت است و خارج شدن از تمام تعلقات پر زرق و برق دنیایی و منیتها. هرچه داری یا نداری باید بگذاری و فقط با یک دست لباس سفید پذیرفته شوی. خداوند زر و زیور نمیخواهد دل پاک و قلب شکسته طلب میکند. راستی آقا یا امام زمان شما از کدامین میقات محرم میشوید. دلمان برای دیدن شمس جمالت تنگ شده است.
روحانی کاروان آخرین تذکرات را خطاب به زائران بازگو میکند: لباس شبیه کفن را با دستان خود پوشیدهاید آرامش داشته باشید وسواس در اعمال نداشته باشید. احساس کنید مهمان هستید، مهمانی که خداوند دعوت کرده و ما آن را اجابت میکنیم.
روحانی کاروان نیت را میگوید و همه تکرار میکنند: «احرام عمره تمتع از حج تمتع به جای میآورم تصمیم دارم واجبات آن را انجام دهم و از محرمات پرهیز».
ندای لبیک گویان بلند میشود اشکها سرازیر است خیلیها بار خود را برای یک عمر میبندند. همه چیز برای توست و من هیچ ندارم. وقت نماز مغرب و عشاء فرا رسیده پس از نماز جماعت زائران سوار بر اتوبوس راهی مکه هستند.
اومدم تا دل آلودمو شستشو بدی
من بی آبرو رو، تو آبرو بدی
من فراری بودم و تو کشوندیم
با بدیهام تو خونت نشوندیم
آخه من کجا طواف این خونه؟!
قربون لطف تو ای صاحب خونه
انتهای پیام/