به گزارش پایگاه خبری ربیع، ” محبوب من… محبوب من… در جنگلی انبوه، پوشیده از درختان زیبا، خاطرات زیبایمان را طلوع میکنم؛ محبوب من، ورق ورق درختان را مرور میکنم مبادا فراموش کنم یاد تو را … آنجا را نگاه کن! اسبی سپید، ایستاده در انتهای ساقهای تنومند، اسبی سپید، وحشی، با نعلی نقره فام… وصف سپاه نوشته به طومار جادهها … آنجا خورشید، آفتاب افشان در گذرگاه گرم خویش، پُر از رویای سحرگاهی گنجشکان گرسنه و بیدار میتابد … پرواز کن محبوب من! اوج بگیر و به آفتاب جنگل درودی دوباره بفرست، شاید مرا در طومار این سلام پیچیده باشی؛ من همانم، من همانم… همان که در جنگل آفتاب، خورشید میکارد و به انتظار باران نشستهام…”
” زیباترین تصویر را به یاد تو روی همه دیوارهای شهر نقش خواهم زد؛ به تمامی شاعران، وسوسه سرودنت را خواهم فروخت؛ به تمام نویسندگان اجازه نشر داستانت را خواهم داد؛ من به تمام سنگ تراشان نقش چهرهات را هدیه خواهم داد و به تمام باغ داران راز شکوفه دادنت را جار خواهم زد… محبوب من! چشمهایت را باز کن، مرا نگاهی هرچند کوتاه کن؛ سرت را بالا بگیر و خورشید را تماشا کن؛ محبوب من! هوا چقدر از بودن بوی عطر نفسهایت پاکیزه است، روشن است، زیباست؛ و من فریادزنان خواهم خواند جان مریم چشمات را وا کن، چشمات را وا کن…”
سالن پر بود از جمعیت؛ از کوچک و بزرگ، پیر و جوان؛ و همه پر شوق و پر نشاط، میگفتند همه بلیط ها تا روز دوم فروخته شد. حقیقت داشت؛ همه صندلیها پر بود از جمعیت؛ چه میشد کرد؛ رویداد کوچکی نبود؛ اینجا جمعی از شهروندان ارشد شهر اصفهان یا به اصطلاح خودمانی، سالمندان جمع شده بودند تا برای نخستین بار در کشور به عنوان یک گروه کُر، اجرای خود را با نام “آوای نصف جهان” بر روی صحنه ببرند.
و آنچه در ابتدای مطلب از نظر گذراندیم، متن نوشتههای زیبای باتقوا، مجری گروه بود که با لحنی دلنشین پیش از هر اجرا قرائت میکرد و روح حاضران در کنسرت را نوازش میداد.
همه میگفتند کنسرتهای زیادی شرکت کردیم، اما بیشترین لذت را امشب از اجرای گروه کُر شهروندان ارشد اصفهانی بردیم. بیش از چهل زن و مردِ سالمند، شانه به شانه هم بر روی صحنه ایستاده بودند و به زیبایی هرچه تمام، قطعه به قطعه اشعار را هم صدا با موسیقی نوازندگانِ گروه میخواندند.
هیجان حاضران در سالن دیدنی بود؛ با شنیدن هر قطعه، شوق از چشمان تک تک آنها میبارید… آهنگها و ترانههایی که برای بیشترِ حضار، نوستالژی بود و خاطرات زیادی را برای آنها تداعی میکرد؛ قطعهها یکی پس از دیگری اجرا شدند تا به آخرین قطعه رسید.
و باز صدای دلنشین باتقوا: “در پسِ بودن خلیج زیبایت، اندیشههای نهنگ عمانیام را پنهان کردهام تا مسافری در دوردستترین دشتهای نمکین ات گم نشود؛ تو را دوست دارم؛ تو را به اندازه بندرهای عباسیات، پولکیهای اصفهانیات دوست دارم؛ تو را دوست دارم؛ تمامی گلهایت را؛ نامت را؛ دریاها، بوی خاکت را دوست دارم؛ شمالیترین جنگلهایت را دوست دارم؛ فصلهای چهارگانه زیبایت را، رنگین ات را، برفیات را، پاییزیات را، بهاریات را دوست دارم؛ سبزترین بهار اردیبهشتیات را دوست دارم؛ ای ایرانی دوستت دارم؛ وطنم، کهن بومم، با نهایت وجودم تو را دوست دارم… ای ایران”
و اینجا قامتها برافراشته شد به احترام ایران؛ پاینده باد خاکت ای ایران…
سالمندی، سنِ پایان هیچ کاری نیست
مازیار زارع، رهبر گروه کُر آوای نصف جهان با اعتقاد به اینکه سالمندی، سنِ پایان هیچ کاری نیست و انسان در هر سنی میتواند هر آنچه را که دوست دارد بیاموزد و اگر اراده کند میتواند بدون استثنا یاد بگیرد؛ همراه با ۴۵ نفر از گروه سنی ۴۷ تا ۸۲ سال که به صورت تک خوان و هم خوان فعال بودند و ۴ نفر هم اعضای گروه موسیقی در قالب گروه کنسرت “آوای نصف جهان”، تلاش یکساله گروه را به نمایش گذاشت.
کنسرت “آوای نصف جهان”، نمونهای از یک تلاش همگانی از سوی اداره تفریحی سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری اصفهان، مدیریت باغ تجربه و همراهی سالمندان و گروه موسیقی بود که به صورت خودجوش در این حوزه همکاری کردند.