به گزارش پایگاه خبری ربیع، دعوای شریعت و طریقت سالها است که در ایران به پایان رسیده است‌. لااقل از قرن هشتم به بعد دیگر خبری از تکفیر و تفسیقی که در قرن‌های قبل از حمله مغول وجود داشت و یادگارش قتل حلاج و عین القضات بود‌، نیست. در طول سالهای پس از حمله ویرانگر مغول، گویی ایرانی‌ها آموختند که می‌شود آنقدر بلا بر سر آدمها ببارد که دیگر‌، سرشان به دعواهایی از قبیل اشعری – اعتزالی؛ فلسفی – اخباری؛ و شریعتی – طریقتی گرم نشود؛ و اخلاق و صلح و امنیت را بالاتر از هر تعصبی بدانند‌‌. این چنین است که بعد از مغول اگر رندی چون حافظ شیرازی‌، سخن عارفی چون شاه نعمت‌الله ولی را تاب نمی‌آورد، او را تکفیر نمی‌کند‌؛ بلکه به طنز و کنایه می‌سراید‌: «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند – آیا شود که گوشه چشمی‌به ما کنند‌؟ » این رفتار رندانه حافظ گویی در طول این قرنها، الگویی برای همه بود‌. مردم در این قرنها و بخصوص بعد از صفویه آموختند که چه شیعه و چه سنی، چه متشرع و چه صوفی، چه دوازده امامی‌و چه اسماعیلی؛ با تساهل و مدارا در کنار هم زندگی کنند؛ و زندگی کردند؛ در عین حال که بر اعتقاد خویش پایبند بمانند و هر ادعایی را نقد کنند.
اینها را نوشتم که بگویم در این آشفته بازار کشور؛ یادمان باشد که پدرانمان، فارغ از ایدئولوژی و سیاست بازی بعضی حاکمان سالها در کنار هم برادروار زیسته‌اند. اگر امروز داغدار عزیزانی هستیم که ناجوانمردانه توسط اغتشاش گران کشته شدند، بار گناهش را به دوش همه اهل طریقت نیاندازیم و کینه روی کینه انباشته نکنیم؛ همانطور که دیوانگی داعش را کسی به پای اهل تسنن ننوشت. یادمان باشد که خط‌کشی بین آدمهایی که نسل اندر نسل کنار هم زیسته اند، خیانت است. هر کس جرمی‌مرتکب شده باید بر اساس قانون به مجازات برسد؛ اما تعمیم آن به همه افراد یک مسلک برای سرکوب، نه شرعی است، نه قانونی و نه انسانی. زخم ۸۸ هنوز روی پیکر جامعه ماست، زخم تازه ای به این جامعه خسته جان نزنیم .