به گزارش پایگاه خبری ربیع، همانگونه که واژه فرهنگ و موضوعات مرتبط حوزه فرهنگ، بسیار پیچیده و کلان هستند، توصیف و تحلیل فرهنگ یک شخص، گروه و جامعه ­ای نیز به تبع آن، امری  بسیار دشوار و چند بعدی خواهد بود. چه برسد که ما بخواهیم در مورد یک فرهنگ و تمدن بزرگ و اثرگذار در تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی عصر حاضر که تمام شئونات زندگی بشری را تحت الشعاع غرب قرار داده است. لذا درک فرهنگ غرب با یک نوشته یا سخنرانی موجز قابل تحقق نیست، ولی می ­توان برای دوری از افراط(مخالفت همه جانبه با فرهنگ غرب) و تفریط(فریفته شدن ظواهر فرهنگ غربی)، باید با نگاه ژرف اندیش به ابعاد مختلف فرهنگ غرب توجه کرد.

تفکر اساس همه تمدن­ هاست و اساس تمدن جدید فلسفه است و هر چیزی در جهان مدرن اتفاق می­ افتد، از آثار تحولی است که در تفکر فلسفی پیش آمده است. علوم اجتماعی و انسانی و عقل عادی مردمان جز آن که به ما در تدابیر جزئی که اثر محدود دارد کمک کند، داعیه­ ای ندارد؛ زیرا این علوم به اساس و مبنای تمدن کاری ندارد بلکه تابع آن است. بنابراین از آن جائی که عالم با تفکر بنا می­گردد، مردم در آن با نظر به افقی که فرارویشان گشوده می ­شود، مسکن می ­گزینند و درک و فهم خاصی پیدا می­ کنند و با آن فهم صورتی از زندگی و تمدن را پدید می ­آورند. تکنولوژی کنونی نیز تحقق اندیشه تکنیک و کمیت­گراست که در قرون شانزدهم و هفدهم ظهور کرد و تا این زمان بسط یافت.[۱]

از سوی دیگر، جهان امروز به ویژه از قرن بیستم به بعد کاملا جهانی یک قطبی ایجاد شده و این ریشه­ های غرب گرایی است که در همه جای دنیا حتی شرق عالم نفوذ کرده است. در واقع جهان امروز نفوذ عمیق و ناپیدای مبانی و مبادی نظری، فکری و زیبایی شناسی غربی را پذیرفته و با آن زندگی می­ کند. در دل غرب ­شناسی، جهان­ شناسی نهفته است. لذا شناخت غرب در بُعد فرهنگی ما را نسبت به پیرامون خودمان آگاه­ تر می ­کند. در حقیقت غرب در سه بُعد جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی معنا می ­شود، که ابعاد فرهنگی آن به مراتب مهم­تر و اثرگذارتر است.

بعد شروع قرون رنسانس، مسیر ترجمه کتب علمی و آشنایی کشورهای مغرب زمین با فرهنگ و تمدن شرق(به ویژه کشورهای اسلامی و ایران) به مرور گسترش یافت؛ در این فرایند، شرق ­شناسی در ظاهر سفرهای علمی مستشرقان و در باطن با ایجاد راه­ های نفوذ و به تبع آن سلطه بر کشورهای دیگر ادامه یافت. حال بعد از گذشت قرن­ ها و بیداری ملت ­های مورد سلطه و استعمار، مسیر بازگشت به دوران طلایی کشورهای شرقی همچون کشورهای اسلامی و ایران در شناخت هویت گذشته خویش و واکاوی مسیر معکوس است در این بین شناخت ماهیت و ابعاد فرهنگ و تمدن غرب ضرورتی دوچندان پیدا خواهد کرد. البته این غرب­شناسی با هدف مستشرقان قدیم که به دنبال سلطه سیاسی، نظامی و اقتصادی و چیرگی بر تفکر و فرهنگ کشورهای هدف نیست، بلکه هدف از شناخت فرهنگ و تمدن غرب، ایجاد یک بستر جدید برای احیای فرهنگ(باورها، ارزش­ها، هنجارها و شعائر) ناب انسانی و اسلامی و تحقق تمدن نوین ایرانی و اسلامی خواهد بود.

غرب از حدود اوایل قرن نوزدهم گسترش تمدن و فرهنگ خود را به سمت سرزمین‏های ملل دیگر آغاز کردند. فرهنگ و تمدن غرب، اگر چه از حیث مبانی کاملاً غربی است و حتی برخی آن را متعلق به نژاد سفید می ‏دانند، کاملاً توسعه طلب است و خود را در قید و بند هیچ حد و مرز اخلاقی، سیاسی یا جغرافیایی، محصور نمی‏ کند. این تمدن در هر شرایط و موقعیتی در پی جهانی سازی و فراگیر کردن اصول، ارزش­ها و شاخص ‏های اختصاصی خود برآمده و تهاجم به حوزه‏ های فرهنگ و تمدن‏ های دیگر را در رأس برنامه ‏های خویش قرار داده است. غرب در قرون متمادی نشان داده است که، فرهنگ غربی به اساسا هیچ فرهنگ و تمدنی غیر از خودش را تحمل نمی‏کند و به هیچ وجه نمی‏خواهد جز مبانی فکری و مقبولات ارزشی او بر دنیا حاکم باشد. ما چه بخواهیم این فرهنگ و تمدن را بپذیریم و چه با آن به مقابله و معارضه برخیزیم، ناچاریم آن را بشناسیم.

وجه دیگر اهمیت شناخت فرهنگ غرب، این است که به هر حال در قرون اخیر، فرهنگ و تمدن غرب نفوذ بسیاری در جامعه ما یافته است. علومی که در جامعه ما آموخته می‏شود، علومی است که از آن تمدن سر برآورده است. بواسطه نفوذ و سلطه چندین ساله غرب در ممالک اسلامی و آسیایی، هنر، اقتصاد، تکنولوژی و دیگر مظاهر فرهنگ و تمدن کشورهای شرقی، به همین صورت از فرهنگ و تمدن غرب متأثر شده است.[۲]


۱) برگفته از کتاب تمدن و تفکر غربی، نوشته دکتر رضا داوری اردکانی، انتشارات ساقی.
۲)به نقل از مقاله «نگاهی به ابعاد سکولاریسم در حوزه فرهنگ، حقوق و تمدن غرب»، پایگاه اینترنتی ابنا، ۲۶ خرداد ۱۳۸۸