به گزارش پایگاه خبری ربیع، طی سه دهه اخیر تغییرات رفتاری زیادی در بین مصرف کنندگان بخش مسکن ایجاد شده و این گروه از خریداران در بخش مسکن با گردش محسوسی در انتظارات خود گویا از خرید محلی برای سکونت و آرامش به خرید محلی برای تجارت روی آوردهاند. این تغییرات اگر چه به آرامی اتفاق افتاده است ولی در حال حاضر بخش بزرگی از بازار را بخود اختصاص داده و نمیتوان ان را نادیده گرفت. اگر چه هنوز آمار درستی از این دست در دست نیست ولی تجربیات نگارنده حاکی از آن است که عمده افراد این گروه تقاضای خود را چنان تنظیم و بیان میکنند که گویا تجارت مسکن انجام میدهند نه خرید محلی برای زندگی و ایجاد آرامش آنطور که از معنای کلمه مسکن نیز باید چنین انتظاری داشته باشیم. اولین گزینهای که پس از تصمیم به خرید اعلام میدارند این است که رشد آن در آینده چطور خواهد بود و آیا گرانتر خواهند فروخت یا نه؟ و کمتر فردی سؤال خواهد کرد که ایا اینجا محلی برای زندگی و ارامش من و خانوادهام خواهد بود یا نه؟! و بالطبع در حال فدا کردن زندگی حال و آینده خود برای اولویت کم اهمیتتری به نام تجارت میباشند و البته این حرف که شما نباید خانه را با تجارتخانه همزمان در یک جا جمع کنید و الا هر دو را از دست خواهید داد طرفداری نخواهد داشت.
این رفتار شهروندان به مرور زمان مشکلاتی را ایجاد کرده و یا باز هم ایجاد خواهد کرد و با جهتگیری هایی که در وضعیت اقتصادی و فرهنگی ما وجود دارد به تشویق این رفتار کمک کرده و باعث شده که چهره شهرها به سمت تغییرات اجباری و نامطلوب برود. شهرهایی که اکثر بدنههای آن پوشیده از مراکز تجاری خرد و کلان شده وسرانه مراکز تجاریان از استانداردهای دنیا فراتر رفته است و رفتار ترافیکی شهروندان را تحت تأثیر خود قرار داده و سرعت و امنیت تردد را کاسته است. از طرف دیگر تشویقهای ضمنی و ظاهری در پس این امرمنجر به خرید محلی در بر خیابانهای اصلی و یا موقعیتهای دو نبش و سه نبش نه بدلیل اینکه فضای پر نور و چشم انداز مطبوعی برای زندگی ایجاد میکنند بلکه برای اینکه امکان ایجاد یک تجاری با موقعیت مناسب و ایجاد ارزش افزوده را ایجاد میکنند میشوند. گسترش این رفتار باعث ایجاد فضای کاذب دلالی و یا تقاضای کاذب و افزایش ناموزون قیمتها در بازار مسکن و خصوصاً فضاهای تجاری شهری و فروش فضای شهری توسط شهرداریها برای ایجاد فضاهای تجاری بیشتر برای پاسخگویی به این تقاضاها و یا درامدهای موقتی میشود.
در بعد دیگر، این تفکر و انتظار یعنی مسکنی بخریم که گرانتر شود را از قشر سرمایه گذاران مسکن به بخش قابل ملاحظهای از مصرف کنندگان مسکن تسری داده ونوعی فراگیری ایجاد کرده است و حتی آن گروه از کسانیکه حق انتخاب چندانی نیز ندارند نسبت به این مورد حساسیت پیدا کرده و در بدترین حالتها برای فرار از گران شدن مسکن ویا کاهش ارزش سرمایه خود اقدام به خرید محلی میکنند که تناسبی با خواستهها و شرایط زندگی ایشان ندارد.
گسترش گرایشهای سوداگرانه وسنگین شدن کفه سرمایه گذاری در خرید مسکن که باعث ایجاد یک ناهنجاری نیز در سیستم اقتصادی میشود علاوه بر افزایش وزن نامتعارف این کالا در سبد هزینههای هر خانوار دارای عوارض دیگری نیز هست که نهایتاً سرجمع این رفتارها هم از نظر کیفیت زندگی در شهرها و هم از نظر هدررفت سرمایههای ملی و نیز مستهلک شدن سرمایههای اشخاص دارای سمت و سوی درستی نبوده و منجر به نتایج نامطلوبی هم در سیستمهای اقتصادی و هم زندگی شهروندان خواهد شد.
اصلاح این رفتار بدلیل وجود دلایل متعدد و چند وجهی بودن آنها نه صرفاً با اهرمهای اقتصادی و نه صرفاً اصلاحات فرهنگی قابل اصلاح نبوده و نیازمند اصلاحات در هر دو بعد میباشد تا بخش مسکن برای اکثر مصرف کنندگان از یک کالای تجاری و سرمایه گذاری صرف خارج شده و شهروندان متناسب نیاز خود اقدام به خرید آن نمایند. این جهت گیری دارای منافع دیگری نیز هست که مهمترین آنها خروج بخشی از سرمایهها از این بخش به بخشهای مولد و جدیدتر اقتصادی میباشد و این بخش نیز از معضلات گریبانگیر فعلی آن فاصله گرفته و به سمت حرفهایتر شدن هم در تولید مسکن و هم سایر بخشهای وابسته میگردد.