به گزارش پایگاه خبری ربیع، ایرانیان از دیرباز طبق باورداشتهای مذهبی خود روحیهای شاد داشتهاند و اهمیت زیادی به شادی و روشنایی به عنوان بخششهایی از سوی خداوند میدادهاند. از اینرو باورداشتهایی چنین در روزگار هخامنشیان بر کتیبهها نمود یافته است: «خدای بزرگ است اهورامزدا، که زمین را آفرید و آسمان را آفرید و انسان را آفرید و شادی را برای انسان آفرید.»
عید و شادی همواره نزد آدمیان تحول و بهار و سرزندگی طبیعت را به یاد میآورد اما همین واژه با ورود به ادبیات عارفانه، علاوه بر نوشدن طبیعت، رسالت معنایی وسیعتر و عمیقتری مییابد ضمن آنکه معنای شادی را حفظ میکند. نزد عارفان، عید همان تجلّی خداوند بر قلب به شمار میرود؛ بهاری جاویدان در دل که وابسته به فصل یا زمان خاصی از سال نیست بلکه یک لحظه شورآفرین و متحول کننده است که درون قلب احساس میشود.
معنی لغوی عید
«عید» واژهای عربی به معنای جشن و فصل شادی است. در قرآن فقط یک بار در سوره مائده آیه ۱۱۴ از این واژه استفاده شده است: «عیسیبن مریم عرض کرد: خداوندا! پروردگارا! مائدهای بر ما بفرست تا برای اول و آخر ما، عیدی باشد و نشانه-ای از تو، و به ما روزی ده؛ تو بهترین روزی دهندگانی» با دقت در معنای این آیه متوجــه میشویم عید مـیتواند چند ویژگی داشته باشد: اول آنکه از آسمان و کرامت الهی مائدهای آسمانی فرود آمده است، دوم روز شادی و شادمانی است و سومین معنی آن نشان دهنده عظمت خداوند است. با توجه به اینکه «عید» از ریشه «عود» به معنی «بازگشت» است در نتیجه عید می-تواند به روزهایی که مشکلات از قومی برطرف میشود هم اشـــاره کند روزی که هنگام بازگشتن پیــروزیهاست از اینرو سخن حضرت علی (ع): «روزی که در آن معصیت خدا نشود، آن روز عید است» به نوعی اشاره به همین موضوع دارد زیرا ترک گناه نوعی بازگشت به فطرت نخستین است.
عید عام و عید خاص عارفان
بیشک مولوی از عارفان شاعری است که در آثار خود به ویژه غزلیات شمس، اهمیت زیادی به شادی روح و روان انسان میدهد به طوری که بیش از دویست بار در دیوان شمس از واژه «عید» استفاده کرده و این امر موید اهمیت دادن او به مسأله شادی درونی و قلبی و عید است.
مولانا در «فیه ما فیه» تحولات درونی انسان را که هر لحظه متفاوت با لحظه پیشین است چنین بیان میکند: «آدمی را حق تعالی هر لحظه نو میآفریند و در باطن او چیزی تازه تازه میفرستد که اول به دوم نمیماند و دوم به سوم» در واقع عارفان در هر نفس کشیدن و دم و بازدم یک عید عام دارند؛ عیدی که همه آنها را در برمیگیرد زیرا در هر نفس با یاد خدا عشق-بازی میکنند و هر نفس نشانه بازگشتن به سوی خداوند است: «ما از خداوندیم و به سوی او بازمیگردیم.»
اما عید خاص که همواره آرزوی عارفان است «بریدن از دنیا و مردم و وصول به خداوند است» هر لحظهای که خدا بر آینه دل عارف تجلّی کند و عظمت خود را بنمایاند آن لحظه عید است زیرا عارف از قید و بند زمان گذشته و آینده رها میشود و فقط به جذبه و شوق الهی در زمان «حال» میاندیشد؛ مولانا میفرماید: «هست هشیاری زیاد ما مضی/ ماضی و مستقبلت پرده خدا/آتش اندر زن به هر دو، تا به کی/ پر گره باشی از این دو، همچو نی؟!»
تفاوت عید عارفان
تفاوت اصلی عید عارفان با عید عامه مردم در منشأ یا عوامل به وجود آورنده این شادی است؛ برای عامه مردم عوامل بیرونی چون آمدن بهار، سرسبزی طبیعت و گلها و گیاهان سبب شادی میشود حال آنکه عارفان صرفاً منتظر فصل خاص یا روزی ویژه نیستند بلکه عید آنان معمولاً امری باطنی و قلبی است. از این رو بسط حال آنان باعث میشود تا دلیلی برای غصه خوردن نیابند زیرا در اندرون آنها بشارتی است که مردمان عادی از دیدنش ناتوان هستند.
عید، تازگی طبیعت
در غزلیات شمس به ابیات فراوانی برمیخوریم که لفظ عید دقیقاً معنای نو شدن طبیعت دارد. طریق مولانا شادی و گریز از غمهاست از اینرو واژه عید و عیدانه در شعرهایش زیاد به چشم میخورد: «عید آمد و عید آمد آن وقت سعید آمد/ عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا»
عید، شمس تبریزی
در جای جای غزلیات شمس با مولوی دلسوخته و عاشقی روبرو هستیم که تمام شور و شوق باطنی خود را نسبت به شمس تبریزی بیان میکند. مولانا گاهی از شمس به عید تعبیر میکند که نقل درستی است زیرا او همچون عید وجود مولانا را از نو ساخت و متحول کرد و وی را به هستی واقعیاش بازگرداند: «شمس الحق تبریزی هم صبری و هم پرهیزی/ هم عید شکر ریزی هم کرّ و فر روزه»
عید، قربانی شدن و مرگ ارادی
از کلام مولوی در غزلیات شمس اینگونه برمیآید که گاهی عید معنای قربان شدن، فنا در حق و وصول و قرب به او میدهد و آن هنگامی است که انسان عارف از همه چیز میگذرد و در خداوند غرق میشود: «دشمن خویشیم و یار آنکه ما را میکشد/ غرق دریاییم و ما را موج دریا میکشد…/خویش فَربه مینماییم از پیِ قربان عید/کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می-کشد»
از سوی دیگر شادی و نشاطی که مولانا نسبت به مرگ ارادی و قربانی شدن نشان میدهد شگفتانگیز است که نمونه آن را در هیچکس دیگر با این شور عارفانه و عاشقانه نمیتوان یافت. عارفان مرگ ارادی و قربان شدن در راه خدا را با دل و جان میپذیرند چون مرگ از دیدگاهشان فقط تغییر صورتهاست در «روضه الفریقین» میخوانیم: «عید نه جامه پوشیدن است و پای در رکاب آوردن…«عید»، «خود» را بر درگاه خدا قربان کردن است» و مولانا میفرماید: «تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان/ بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو»
عید، فتوح و گشایش حال
گاه برای عارفان اتفاق میافتد که پس از مدتی دوری و تلخکامی از زهر فراق، حالت قبض و گرفتگی خاطر به آنان دست میدهد و چشم انتظار یک عنایت الهی و فتوح و گشایش حال میمانند که همچون عیدانهای غیرمنتظره درون آنها را از شادی سرشار کند. مولانا گاهی تجلّی خدا و حالت شادی قلب را با عید تعبیر میکند: «کی دارد روزه همچون روزه من/ کزو هر لحظه عیدی میربایم» و یا این بیت که بهترین شاهد برای حالت فتح و گشایش است: «پیِ گشادن درهای بسته میآیند/ گرفته زیر بغل کلیدهای نجات»
همین تحولات درونی است که همانند عید دلیل خوشباشی درونی عارفان را فراهم میآورد؛ هنگامی که آنان باور دارند همه امور از خداوند است و او را تکیهگاه مورد اعتماد خود میدانند جایی برای غم و ناراحتی باقی نمیماند و هر لحظه برای آنان عید و عیدانه است؛ عیدی در روح و جان که فراتر از سال و ماه است و هر لحظه «تازهتر از تازه» باعث فتوح خاطر آنان میگردد.