به گزارش پایگاه خبری ربیع، مولانا در قسمتی از دفتر اول مثنوی، در داستان «طوطی و بازرگان» به موضوع گزند و آفات زبان و مضرات سخنان ناروا و نا به جا میپردازد و میفرماید زبان آدمی در مَثَل مانند سنگ و آهن است و هر سخنی که از زبان به یکباره و بدون تفکر و تأمل خارج شود آتشبار و ویران کننده خواهد بود از این رو سنگ و آهنِ زبان را بیهوده و یا از روی لاف و خودستایی بر هم نزنید زیرا دنیا شبیه به پنبهزاری تاریک است؛ تصور کنید اگر شراره آتشی در این پنبه زار بیفتد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ مسلماً همه جا را به آتش و نابودی میکشاند: «این زبان چون سنگ و هم آهــنوش است/ و آنچه بجهد از زبان، چون آتش است/سنگ و آهن را مَزَن برهم، گِزاف/گَه ز روی نَقل و گَه از روی لاف/ ز آنکه تاریکی است و هر سو پنبه زار/ در میان پنبه، چون باشد شرار؟/ ظالم آن قومی که چشمان دوختند/ ز آن سخنها، عالمی را سوختند» پس از آن مولانا از اهمیت و تأثیر سخن میگوید و اینکه یک سخن و حرف فتنهانگیــز جهانی را به ویرانی میکشد اما یک سخن مناسب و به جا میتواند به انسانهای ترسو و ضعیف؛ شهامت، شجاعت و جسارت شیران را ببخشد: «عالمی را یک سخن ویران کند/روبهان مُرده را شیران کند/ ای زبان، هم آتش و هم خِرمنی/ چند این آتش در این خِرمن زنی؟/ای زبان، هم گنج بیپایان تویی/ ای زبان، هم رنجِ بی درمان تویی»
عاطفه بازفتی