به گزارش پایگاه خبری ربیع، اگر بخواهیم سه فیلمساز شناختهشده و مهم سینمای بعد از انقلاب را نام ببریم، قطعا نام مجید مجیدی یکی از آنهاست. واضح است که مجیدی از همان نخستین گامهای فیلمسازی، به نمایش آثارش در فراتر از مرزهای ایران بیرغبت نبود و البته فرصت حضور این آثار در خارج از کشور هم فراهم شد و فیلمبهفیلم در تولید و اکران و حضور در جشنوارههای خارجی، شیوههای متنوعی را تجربه کرد، تا فیلم اخیرش «آن سوی ابرها» که در سکوت رسانهای در سینمای هند تولید شد و خیلی بیسروصدا هم اوایل اردیبهشتماه، همزمان با سینمای هندوستان در سالنهای سینمای ایران اکران شد؛ فیلمی که بعد از دوماه اکران در معدود سالنهای سینمای کشور، با فروش ضعیف ۱۹۴ میلیونتومانی هفته گذشته از سرگروهی سینما پایین آمد و خیلی بیسروصداتر از آنچه فکرش را بکنید از سالنهای سینمای ایران خداحافظی کرد. «آنسوی ابرها» از دنیای انسان امروز میگوید و شرط بقای انسانیت و مجیدی تمام پیشفرضهای مخاطب ایرانی از «فیلم هندی» را بههم میریزد. زد و خورد قهرمان، پلیس و قاچاقچی هندی را بازتعریف میکند و حتی رقص و آواز هندی را به اقتضای مضمون فیلم، بر پرده سینمای ایران به رخ میکشد و شاید هم بهتر باشد بگوییم که به رخ کشید و رفت.
پرده سینما چند سالی است در قبضه رقص و آواز «خالتور» و «تگزاس» و «سلام بمبئی» است و برای «آن سوی ابرها» جایی باز نمیکند. غالب رسانهها هم از این عقبماندگی سینمای ایران عقب نماندند. کافی است حرف و حدیثهای یکی، دوماهه گذشته رسانهها را درمورد سینمای ایران مرور کنید. میان بلبشوی رفتن و نرفتن و جایزه گرفتن جعفر پناهی به کن و نوشتن نامه برای بازگشت بهروز وثوقی، بازیگر سینمای پیش از انقلاب به کشور و دعواهای پخش بازی فوتبال در سالنهای سینما، دیگر جایی برای حرف زدن و حتی نقد کردن فیلم جدید مجیدی و شیوه جدید فیلمسازیاش در هندوستان نمیماند. «آن سوی ابرها» و حال و روز سینمای ایران گرفتار بیماریای شده که در بخشهایی از میدان دید خود، ابراز نابینایی میکند. گویا مجیدی و فیلمش عامدانه دیده نمیشوند تا میدان بازی در اختیار نوع خاصی از فیلمها قرار گیرد. البته که خلأ جدی گفتمان مشخص و قدرتمند میان تئوریسینهای فرهنگی دولت، این وضعیت را تشدید کرده است.
البته مجید مجیدی در تنها گفتوگویی که در یکماه اخیر از او منتشر شده به همین مساله اشاره میکند و میگوید: «همین امروز هر کسی بخواهد فیلم بسازد، نقدینگی در اختیارش قرار میگیرد به شرط اینکه مفهوم و مفاهیم فیلمش هجو و شوخیهای سخیف باشد.»
مجیدی با توجه به اینکه دل خوشی از مدیران فرهنگی دولت احمدینژاد ندارد، ریشه این مشکلات را به وضعیت فرهنگی شکلگرفته در دولتهای نهم و دهم مرتبط دانسته و البته تاکید کرده که مساله فرهنگ در دولت روحانی گرفتار اشتباهات فاحشی است و در همان مصاحبه گفته است: «اگر دولت احمدینژاد در حوزه فرهنگ فاجعه بود و هیچ درک درستی از این مساله نداشت، در دوره روحانی فرهنگ مساله اول نبود.» سینمای مجیدی از ابتدای حیات و شکلگیریاش واجد ظرفیتها و قصههای انسانی بود و توانست با حمایت داخلی در فضایی فراتر از مرزهای ایران حضور یابد. تا همان اوایل دهه ۸۰ که به قول مجیدی، سینمای ایران در بازی سیاست نیفتاده بود، گوی سینمای بینالملل در اختیار مجیدی و فیلمسازانی چون کیارستمی بود تا اینکه با ظهور پدیده فرهادی و جعفر پناهی و البته تشدید فضای سیاسی در سینمای ایران، معادله جدیدی برای معرفی فیلمسازان بینالمللی در مختصات جشنوارههای خارجی رقم خورد و جایگاهها تغییر کرد.
آثار فیلمسازانی چون مجیدی در حوزه بینالملل جای خود را به فیلمهایی دادند که در یک سوءتفاهم سیاسی رشد کرده بودند. بازی سیاست در میدان سینمای ایران باعث شکلگیری نقشی معوج از «حضور بینالمللی سینمای ایران» شد و این حوزه در انحصار یک نوع نگاه و جریان سینمایی باقی ماند؛ جریانی از عوامل داخل سینمای ایران که نمونهاش سه سال پیش در جریان برگزاری جشنواره مونترال کانادا به دبیر جشنواره طومار نوشتند که فیلم سینمایی «محمدرسولا… (ص)» را از اکران افتتاحیه حذف کنند، چون فیلم بدنه سینمای ایران نیست و یک فیلم حکومتی است.