به گزارش پایگاه خبری ربیع، به نقل از فارس، «کسب و کار ایدئولوژی آنها است» این جمله افقهای زیادی را در ذهن هر شنوندهای (با همین قطعیت) باز میکند. مصادیق بسیاری را به ذهن متبادر میکند و بر همین اساس قضاوتها را شکل میدهد.حال این جمله را باید گذاشت در کنار اتفاقاتی که در حوزه فرهنگ روی میدهد و یک سر آن در ماجرای کسب و کار و اصالت سود است.
بد نیست با هم خاطره یک برنامه طنز تلویزیونی را مرور کنیم. اتاقی که ظاهرا تحریریه یک نشریه بود و خبرنگاران در آن مشغول فعالیت بودند و هر خبری دستشان میرسید، خطاب به شخصی که ظاهرا در مقام سردبیر یا مدیرمسئول بود خبر را میخواندند و او با صدای بلند می پرسید «بفروش است؟» و همه میگفتند «بفروش است» و او تاکید میکرد کار کنید!
این که کسب و کار و اصالت سود تبدیل به ایدئولوژی و مرام بسیاری شده، یکی از نشانههای یک اتفاق است. اتفاقی که با عبارت «صنعت فرهنگسازی» باید از آن یاد کرد. صنعتی که اصالت را بر سود گذاشته و با کمک رفتارهای فرهنگی مشغول شکل دادن به آن است. این موضوع را در فضایی به اسم سینما شاهد هستیم. به عبارتی میبینیم که معیار قضاوت و ملاک انتخاب یک اثر سینمایی «گیشه» است و پرفروش بودن یا نبودن در قضاوتها اثر زیادی دارد. مولفهای که گاهی حتی قضاوت و نظر برخی منتقدان را نیز تحت تاثیر خود قرار میدهد.
نباید از تماشاگران انتظار هیچگونه تفکر مستقل را داشت: محصول تجویزکننده هر واکنشی است: البته نه به واسطه ساختار طبیعیاش، بلکه از طریق نشانهها و علایم. از هرگونه پیوند منطقی که ممکن است به سعی و تلاش ذهنی دامن زند با دقت و وسواس بسیار پرهیز میشود. برای هر سینمارو دقیق و تیزبین هر صحنه منفردی گویای کل فیلم خواهد بود. حتی خود این الگوی ثابت و تکراری نیز هنوز خطرناک به نظر میرسد؛ الگویی که نوعی معنا را هر قدر هم که مفلوک باشد عرضه میکند؛ آن هم در جایی که فقط بیمعنایی قابل پذیرش است.
این اتفاقی است که در صنعت فرهنگسازی به آن دامن زده میشود و با معیار قراردادن توده در واقع تلاش میکند تا رفتارهای فرهنگی را به سمت و سویی که مد نظر دارد، هدایت کند. فریب، اصلیترین کارکرد این صنعت است. این صنعت با فریفتن مخاطب در واقع او را از اصل موضوع منحرف میکند و به او وعدههایی میدهد که عملیاتی نمیشود و پیوسته او را با وعدههایی که تحت عنوان کسب لذت میدهد، دنبال خود میکشاند تا بتواند همچنان به ایدئولوژی خود خدمت کند.
در این صنعت که بر پایه فریب استوار است، لذت محوریت دارد تا از آن طریق به کسب و کار منتهی شود که خدمتی به ایدئولوژی شود. در این صنعت همواره به مخاطب یادآوری میشود که تو محرومی و ما میتوانیم این محرومیت تو را برطرف کنیم. «جسورانه» بودن بسیاری از آثار فرهنگی در این صنعت به آثاری گفته میشود که مستقیم و غیرمستقیم بتواند به تحریک نیازها دامن بزند و لذت را شعلهور کند. در واقع لذت شعلهور شده نیازی را میطلبد که با سود در این صنعت نسبت مستقیم دارد و باز هم میبینیم که کسب و کار تقویت میشود و این خدمتی به ایدئولوژی است.
در این صنعت، یکسانسازی امری اجتنابناپذیر است. عموم مردم شبیه کسانی میشوند که در این صنعت به عنوان چهرههای مشهور بر پرده سینماها و جلد مجلات نقش میبندد. همه عاشق ستاره و نمادی از این صنعت میشوند و چون اون برده این صنعت است دستیابی به او راحت نیست و برای همین همه خود را شبیه او میکنند تا مرهمی بر این آتش شعلهور شده بگذارند.
بازگردیم به اول همین مطلب که «کسب و کار ایدئولوژی آنها است». در این فرهنگ است که سود اصالت دارد و گریزی از آن نیست. همه تلاش میکنند سود بیشتری کسب کنند تا در سلسله مراتب این مرام هم جایگاه بیشتری داشته باشند، هم سرسپردگی خود را اثبات کنند؛ زیرا کسی که سود بیشتری میبرد در واقع زمینه کسب سود بیشتری را نیز فراهم کرده و این به صورت پلکانی رو به بالا میرود.
در این فرهنگ است که اثری از خردهفرهنگها و اقوام دیده نمیشود و فقط خدمت به ایدئولوژی اصالت دارد. کسی حرفی از فرهنگی بومی و ملی نمیزند، زیرا پسند بر اساس گیشه و فروش تعیین میشود و فرهنگ بومی را با مکانیزمهای مختلف منزوی کرده و فریاد میزنند که این «کهنه و قدیمی» است و فروش ندارد و به همین خاطر هرکه سمت آن برود طرفدار کهنگی و پوسیدگی معرفی میشود. در این فرایند است که یکسانسازی به مرور گسترش مییابد و تبدیل به سکه رایج میشود و کسی نمیتواند بگوید دستی در رایج شدن آن نقش داشته زیرا مردم خواهان و طرفدار آن هستند.
انتهای پیام/