به گزارش پایگاه خبری ربیع، گاهی در زندگی ما شرایطی پیش می‌آید که نیازمند مقاومت، صبر و امیدواری است. تکیه بر خانواده و دوستان و احساس همبستگی باعث می‌شود تا تحمل روزهای سخت، آسان‌تر شود.

«پاستیل‌های بنفش» نوشته «کاترین اپلگیت» و با ترجمه «آناهیتا حضرتی» از کتاب‌های خواندنی و پر فروش نشر پرتقال است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اما خواندن آن برای مخاطب بزرگسال نیز خالی از لطف و زیبایی نیست. در ادامه به معرفی بیشتر این کتاب می‌پردازیم.

موضوع و نویسنده کتاب

کتاب، داستان زندگی «جکسون» را روایت می‌کند که پدرش بیمار شده و شغلش را از دست داده است. مادر او به عنوان پیشخدمت در رستوران‌های مختلف مشغول به کار است اما زندگی برای آنان خیلی سخت می‌گذرد و از نظر مالی در شرایط بدی هستند. جکسون خود را فردی منطقی و «حقیقت دوست» می‌داند و سعی می‌کند برای خانواده‌اش دردسری درست نکند اما حضور دوست خیالی‌اش «کرنشا» که گربه‌ای بسیار بزرگ است به او کمک می‌کند تا مشکلاتش را راحت‌تر حل و تحمل کند.

«کاترین اپلگیت» در سال ۱۹۵۶ در آمریکا متولد شد. کتاب «ایوان منحصر به فرد» او برنده مدال نیوبری سال ۲۰۱۳ از معتبرترین جایزه‌های ادبیات کودکان شده است. پیش از این کتاب‌های «هرگز دوستانت را به صندلی نچسبان»، «هیــچ‌وقت در سس سیب شنا نکن» و… از این نویسنده منتشر شده بود.

خوش‌بینی

نویسنده در تلاش است تا به خوانندگان، کودکان و نوجوانان، آموزش دهد در بدترین شرایط، نکات مثبت را ببینند چرا که چنین امری باعث می‌شود تا در برخورد با سختی‌ها تحمل بیشتری بیابند. در قسمتی از کتاب هرچند خانواده جکسون مجبور شده‌اند به دلیل وضعیت بد مالی برخی اسباب و وسایل خانه‌شان را بفروشند و خیلی ناراحت به نظر می‌رسند اما دیدگاه جکسون را این‌گونه می‌خوانیم: «تماشای فروخته شدن وسایلمان آنقدرها هم بد نبود. با خودم گفتم هر دلاری که گیرمان بیاید، خوب است و همه آن وسایل یک مشت چیزهای به درد نخور هستند و تازه خیلی هم خوب بود که در کنار دوستان و همسایه‌ها بودیم.»

امیدواری

در جای جای کتاب، تأکید نویسنده بر «امیدواری» را می‌بینیم. وی از زبان اشخاص داستان و در قالب ساده‌ترین مثال‌ها و جمله‌ها «امیدوار بودن» را یادآوری می‌کند. نویسنده منکر وجود مشکلات و راه‌های پر پیچ و خم در زندگی نیست با این وجود «امید» را لازمه زندگی، حتی در سخت‌ترین شرایط می‌داند. در بخشـــی از کتاب از زبان پدر جکســـون مـــی‌خوانیم: «ببین جکسون، زندگی بالا پایین زیاد داره، خیلی پیچیده است. اگر همیشه زندگی این شکلی بمونه، خیلی خوبه!» و با دستش یک خط مستقیم روبه بالا را نشان داد؛ «اما توی واقعیت، زندگی این شکلیه» بعد خط زیگزاگی با دستش کشید که مثل کوه بالا و پایین می‌رفت؛ «برای همین باید خیلی تلاش کرد و ناامید نشد.»

دوستان خیالی، دوستان واقعی

از دیگر موضوعات پررنگ کتاب «پاستیل‌های بنفش» می‌توان به دوستی اشاره کرد. از نظر نویسنده، دوستان خوب تحمل سختی‌ها را آسان‌تر می‌کنند و نیازی نیست حتماً دوستان ما در واقعیت «وجود داشته باشند» بلکه گاهی دوستانی خیالی همچون «کرنشا»، گربه‌ای که ذهن جکسون آن را ساخته است، باعث بهتر شدن حالمان می‌شوند: «با خودم فکر کرده‌ام چه چیز! یه گربه داره باهام حرف می‌زنه!» این چیزی نیست که برای هر کسی کنار جاده اتفاق بیفته. اما تنها فکری که یادم می‌آید این است که چقدر خوب است دوستی داشته باشی که به اندازه تو از پاستیل بنفش خوشش بیاید.» در قسمتی از کتاب خوشحالی جکسون را از داشتن دوستی خیالی این‌گونه می‌خوانیم: «در هر صورت کرنشا خیلی وقت شناس بود. درست وقتی وارد زندگی‌ام شد که بهش احتیاج داشتم. زمان خوبی بود که دوستی داشته باشم، حتی از نوع خیـــــــالی‌اش!»

در مقابل دوست خیالی، نویسنده از دوست واقعی جکسون، «ماریسول» نام می‌برد؛ کسی که راوی کتاب با خیال راحت آنچه دل تنگش می‌خواهد برای او می‌گوید و نگران نیست مسخره‌اش کند و یا او را «دیوانه» خطاب کند: «بعد همه چیز را به او گفتم اینکه چقدر نگران بودم و چطور بعضی روزها گرسنه می‌خوابیدیم و اینکه تا چه اندازه از آینده می‌ترسیدم.»

طعم تلخ نداشتن

تصویری که نویسنده کتاب از فقر ارائه می‌دهد در عین ساده بودن، زیبا و عمیق است. واقعیتی که خانواده جکسون با آن دست و پنجه نرم می‌کنند قابل پنهان ساختن و چشم پوشی نیست: «می‌دانستم چه باید به او بگویم. رابین باید واقعیت را مـی‌شنید. ما مشکل مالی داشتیم به احتمال زیاد، باید از آن آپارتمان می‌رفتیم. شاید بازهم مجبور بشویم توی مینی وَن زندگی کنیم. شاید مجبور بشود از همه دوست‌هایش دل بکند.» و یا در قسمتی دیگر توصیفی قابل لمس از فقر و تنگ‌دستی می‌خوانیم: «مامانم یک بار بهم گفت که مشکلات مالی، یواش یواش گریبان آدم را می‌گیرند. گفت مثل سرمـــاخوردن مـــی‌ماند. اول فقط گلویت می‌خارد، بعد سرت درد می‌گیرد و شاید هم سرفه کنی …شاید یک شبه بی‌خانمان نشویم. اما اوضاع چنین حسی به من می‌داد.»

«پاستیل‌های بنفش» داستان و روایتی است از جادوی حضور و وجود کسانی که دوستشان داریم و در بدترین شرایــط می‌توانند بهترین خاطرات و لحظه‌ها را برایمان بسازند؛ دوستانی واقعی یا خیالی و ساخته و پرداخته ذهن که همیشه شیرینی یاد و خاطره آنان به قلب ما روشنایی و آرامش می‌بخشد.