به گزارش پایگاه خبری ربیع، اخیرا یک گفتار صوتی درباره عاشورا شنیدم که برخی درباره آن گفته بودند: «ارزش میلیون‌ها بار شنیدن دارد!» این گفتار متعلق به جناب فیرحی از اساتید حوزوی و روحانی علوم سیاسی دانشگاه تهران بود.

چیزی که در این سخنرانی توجه من را جلب کرد، فضای مارکسیستی و چپ‌گرایانه حاکم بر این گفتار درباره عاشورا بود. تکیه بر «تعارض در جامعه» که سنت مارکسی در جامعه‌شناسی است، در کل گفتار موج می‌زند و سخنران به‌مثابه این سنت در ارائه تحلیل از تحولات جامعه منجر به عاشورا، دائما به بازخوانی این تعارض‌ها می‌پردازد. مثلا در آغاز به‌عنوان فرض اساسی خود بر تعارض جامعه با دولت تاکید و در امتداد تلاش می‌کند عاشورا را محصول تعارض و تضاد جامعه و دولت تحلیل کند.

یکی دیگر از نشانه‌های فضای چپ‌گرایانه در این گفتار، فضای ساختارگرایانه حاکم بر آن و بی‌توجهی به عاملیت‌ها در شکل‌گیری روندها و تحولات اجتماعی است. تاکید بر مساله رانت از طریق غنائم، به‌عنوان وجه ساختاری دولت رانتیر در دوره یکی از خلفا و امتداد آثار آن است که منجر به عاشورا شده است.

تقلیل‌گرایی اقتصادی و ریداکشن تحولات اجتماعی منجر به عاشورا به مناسبات اقتصادی، ازجمله نشانه‌های دیگری است که افق مارکسیستی این گفتار را باز می‌گشاید. گوینده، توزیع نابرابر ثروت بر اثر برخی امتیازات به بخشی از جامعه اسلامی و محروم ماندن بقیه را به‌عنوان ظلم ساختاری تحلیل می‌کند و در این شرایط ضعفای جامعه از حسین انتظار دارند که دست به قیام بزند! حتی عبارت منقول از امام حسین در «وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی اُمَّه جَدِّی، اُرِیدُ ان آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ اَسِیرَ بِسِیرَه جَدِّی وَ اَبِی عَلِىِّ بْنِ اَبِی طالِب» را به رفع همین ظلم ساختاری اقتصادی تحویل کرده و فروکاست می‌دهد.

استفاده از تاریخ به شکل گزینشی اما مصادره کردن آن به‌عنوان یک قاعده عام و به‌مثابه یک کل شبیه تکیه‌ای که مارکس در تحلیل خود از جامعه و پیشگویی آینده بر تاریخ دارد، ازجمله وجوه دیگر تلقی دست‌چپی گوینده از عاشوراست.

از‌جمله نکات جالب، تفسیر عبارت معروف «انا قتیل العبره» امام‌حسین(ع) برخلاف قول مشهور، به کشته بغضِ نترکیده محرومان و مظلومان بود که ناخودآگاه حسین(ع) را در چهره مارکس صورت‌بندی می‌کند.

پیشتر با گوینده در میزگردی درباره پوپولیسم، بر اهمیت پیش‌فرض‌ها تاکید کرده بودم و البته جناب فیرحی هم در همان جلسه و هم در حاشیه جلسه بر بی‌اهمیت دانستن پیش‌فرض‌ها تاکید داشت. استفاده از سنت هرمنوتیکی و فوکویی البته به شکل غیردقیق و مناقشه‌برانگیز در کتاب «دانش قدرت و مشروعیت» نشانه‌ای دیگر از بی‌توجهی به پیش‌فرض‌ها و نیز استفاده از مفهوم governmentality از کتاب «زایش زیست سیاست» فوکو به‌مثابه یک تلقی پساساختارگرایانه در تحلیل سنتی‌ترین دانش‌ها -یعنی فقه- استمرار همین بی‌توجهی به پیش‌فرض‌هاست. پیش‌فرض‌ها در علوم به‌خصوص علوم‌انسانی و اجتماعی اینقدر اساسی است که بدون آنها نه فهم شکل می‌گیرد و نه نقد و نظریه‌پردازی ممکن است.