به گزارش پایگاه خبری ربیع، به نقل از فارس، داستان نمایش «آوانتاژ» از اینجا شروع میشود که پسری به نام حسام دوست دارد فوتبالیست شود و خیلی هم در این عرصه استعداد دارد، او در اندیمشک زندگی میکند و در جریان بمباران طولانیمدت اندیمشک در جنگ تحمیلی، در سن ۹ سالگی شهید میشود. پیرو داستان زندگی او ـ که اکنون یک شهید زنده است و به چهل سالگی رسیده ـ داستانکهای دیگری نیز از دوران جنگ و بمباران اندیمشک در این نمایش روایت میشود. از جمله این داستانکها میتوان به شهادت یک دختر بچه سه ساله، سربازان وظیفه و کابوسهای روزانه و شبانه دختران جوان اشاره کرد.
کارگردانان آوانتاژ محمد لارتی رییس اداره هنرهای نمایشی بنیاد شهید و کامران شهلایی از کارگردانهای پرکار دفاع مقدس هستند. این دو هنرمند و کارگردان سالهاست که با هم همکاری میکند و نمایشهای مشترکی نیز با عناوین «دوران خوش بازنشستگی، امشب باید برم، هفت روز از تیر شصت و کاش خوابت را ندیده بودم» کار کردهاند.
نمایش آوانتاژ از دوم مهر اجرایش را در تالار حافظ با بازی الهام نامی، امین وحیدیپور، رضا بهرامی، ابوذر ساعدی، شادی صیادی، ترانه کوهستانی، احمد جعفری، آرزو کریمیزند و ایلیا بکریان آغاز کرده است. درباره این نمایش با کامران شهلایی به گفتوگو نشستیم:
*به عنوان سوال نخست بفرمایید که چطور شد کاری جنگی و دفاع مقدسی در زمینه بمباران اندیمشک به صحنه آوردید و تبدیل کردن روایتهای این فاجعه به نمایش به چه صورتی انجام شد؟
من خودم متولد کرمانشاه هستم و کودکیام در جنگ و زیر بمباران گذشته است. من خیلی در دوران بمباران می ترسیدم تا کلاس چهارم دبستانم هم جنگ طول کشید و واقعاً عین شخصیت اصلی کار از روزی که چشم باز کردم میترسیدیم یا مدرسه نمیرفتیم و اطراف شهر ساکن بودیم یا در زیرزمین زندگی میکردیم و وقتی هم مدرسه میرفتیم مدرسه شیشههایش خرد شده بود و در راهپلهها با معلمان پنهان میشدیم، من خیلی خاطره بد از جنگ دارم.
ما سال گذشته «هفت روز از تیر شصت» را در تئاتر شهر اجرا کردیم که اولین نمایش مستند تاریخ معاصر ایران بود، بعد از آن خیلیها به من گفتند که روی موضوع تاریخ معاصر کار کنم اما حقیقت این است که من دلم میخواست بر موضوع بمباران کار کنم.
*چرا؟
چون مظلومیت شهدای شهری زمان جنگ زیاد است و در نمایشنامههای ما خیلی پرداخته نشده، اینکه چه کسانی در ایام جنگ در شهرها شهید شدند و بنابراین من تصمیم گرفتم روی این موضوع کار کنم. من خودم از بمباران اندیمشک بی خبر بودم و وقتی وارد کار شدم متوجه شدم که یکی از بزرگترین تراژدیهای دفاع مقدس و جنگ ما بمباران اندیمشک است و بنابراین چهار تا پنج ماه من آنجا تحقیق کرده و با خانوادههای شهدا و آسیب دیدهها صحبت کردم.
*تمرکز شما روی کودکان بود؟ در اندیمشک کودکان زیادی شهید شدند؟
بله من میخواستم راجع به بچههای شهید در جنگ کار کنم و این خیلی سخت بود بنابراین تحقیق کردم نمایشنامه اول خیلی وسیع تر از این بود اما دیدم خیلی کار تلخ میشود و تمام سعیام را کردم که از تلخیها کم کنم حتی جاهایی در کار میبینیم که تماشاچی میخندد بنابراین ما در تلورانسی بین خنده و گریه کار را ارائه میدهیم تا تماشاچی حس بد نداشته باشد و در عین حال از این واقعه تاریخی هم خبردار بشود.
در نهایت نمایش ما درباره حسرتها، نرسیدنها و آرزوهای از دست رفته است. ۴۷۰۰ بچه در ایام جنگ در خوزستان و بیش از بیست تا ۳۰ بچه هم در اندیمشک شهید شدند هر کدام از این بچهها میتوانستند عشق یک مرد و زن باشند و آینده ما را تأمین کنند. بهرحال درست است که این کار در بستر دفاع مقدس و جنگ است اما به نظرم تم اصلی این کار حسرتها و عشق و نرسیدن و در نهایت یک کار عاشقانه است.
*الان داستانکهایی که در کار روایت میشود، مستند است؟
بله بسیاری از داستانها مثل سربازها و خانوم قلاوند که دست بچهاش کنده شده، مستند است. داستان حسام مستند نیست بلکه خیال ما است که که او نماینده بچهها است، ما در آن دوره بچهها در سنین مختلف داشتیم و حسام نماد این بچهها است و خیال در این کار تلفیق شده است.
کار سال گذشته ما کاملا مستند بود اما این کار مستند داستانی است که خیال هم در آن وجود دارد.
*علت اینکه دیالوگمحور کار کردید چه بود؟
ببینید بعد این اتفاق خیلی وسیع بود و نمیتوانستیم در یک روایت کار کنیم من حتی دو قصه و مونولوگ دیگر از خانواده شهدا که بچههایشان شهید شدند داشتم که انها را حذف کردم تا روایتها خیلی تلخ نشود.
*به نظر تعداد شخصیتها زیاد است…
بله همانطور که گفتم حجم کار وسیع بود البته میتوانستیم باز هم بخشهایی را حذف کنیم اما تصمیم گرفتیم اینطور کار کنم و خوشبختانه ما و تماشاچی از کار راضی هستیم و کار را دوست دارد.
*چند شب اجرا داشتید؟
۶ اجرا رفتیم و یک ماه هم اجرا خواهیم داشت.
*نمایش خیلی دکور گستردهای ندارد، چطور شد تالار حافظ اجرا رفتید؟
این خیلی انتخاب ما نبود این سالن را به ما مرکز ارائه داد
*حمایت بنیاد شهید را برای این کار داشتید؟
خیر ما حمایتی از جایی نداریم البته آقای لارتی که کارگردان دیگر کار است، رئیس امور نمایشی بنیاد شهید است سال گذشته هم ما با هم کار کردیم.
*تجربه همکاری چند ساله چطور بوده است؟
ما با هم خیلی همراه هستیم مسئولیتهایمان تعریف شده است و این باعث میشود که اختلافی بینمان ایجاد نشود.
*انتخاب بازیگرتان چطور بود؟
ما هم گروه که نبودیم بچهها را خودمان انتخاب کردیم و از آنها هم راضی هستیم.
*مطمئنا در بحث جنگ و دفاع مقدس شما پروندههای باز زیادی در ذهنتان دارید که هنوز به سرانجام نرسیده است اگر بخواهید در عرصه دیگری کار بکنید چه موضوعی را در نظر میگیرید؟
به نظر من راجع به نقش پرستارها، امدادگران یا جانبازان اعصاب و روان در دفاع مقدس خیلی جای کار داریم چرا که دیده نشده است. سال گذشته یک خانم پرستار به من میگفت که من خیلی خاطره از جنگ دارم و خیلی درد کشیدم هیچ وقت هیچ کس با من صحبت نکرد او میگفت که در بیمارستان عمویش در حال فوت بود اما نتوانسته به او برسد چرا که بالای سر سربازان بوده است.
*شرایط فعلی تئاتر را امیدوار کننده میبینید؟
به نظرم شرایط فعلی تئاتر بحرانی است، البته شرایط اقتصادی به تئاتر هم سرایت کرده و حمایتها حداقلی است و جوابگوی یک گروه برای اجرای خوب با دکور و لباس عالی نیست. تئاتر بدون حمایت نمیتواند سرپا بایستد در حالی که چهره نداشته باشد یا باید چهره پول بیار داشته باشیم که آنها هم محدود هستند یا اینکه مورد حمایت قرار بگیریم در تمام دنیا از تئاتر حمایت میشود و بدون حمایت با این شرایط امکان ادامه دادن خیلی سخت است.
انتهای پیام/