عاطفه بازفتی

به گزارش پایگاه خبری ربیع، سعدی از شاعران محبوب در میان ما ایرانیان است. کمتر کسی است که از بوستان و گلستانش گلی زیبا نچیده باشد و از عطر غزلیات او مست نشده باشد. شهرت شیخ شیرازی به دلیل نصایح لطیف و گیرا و غزلیات پر شور و عاشقانه اوست؛ سعدی استاد سخن و طریق عاشقی است. دکتر «زرین کوب» در مورد او می­نویسد:« سعدی هم استاد رموز عاشقی و هم آموزگار تقوا و خردمندی است. چیزی که در یک تن جمع شدنش نادر است در وجدان او نیکی هدف اخلاق است و او از زیبایی که غایت عاشقی است جدا نیست از این معلم عشقی که او را شاعری آموخته است درس تقوا و اخلاق به او داده است»

داغ محبت

دیوان او اوج غزل عاشقانه است. سعدی شاعر عاشقی و عاشقانه­هاست که از پس هر زیبایی و جلوه معشوق به دنبال چهره پنهانی خالق آن همه شوق و شور و حسن است به نظر او عشق، موهبتی اعطا شدنی است و نمی­توان آن را از درس و بحث و مدرسه آموخت:«طریق عشق به گفتن نمی­توان آموخت/ مگر کسی که بود در طبیعتش مجبول= سرشته و فطری»

عشقی که سعدی از آن سخن می­گوید ودیعه­ای ازلی و جاودانه و ساری و جاری در همه پدیده­هاست:«همه را هست همین داغ محبت که مراست/ که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست». کسانی می­توانند در اقلیم عشق پا بگذارند که شرط آن را رعایت کنند و آمادگی رویارویی با مسائل و مشکلاتش را داشته باشند و خون خود را حلال راه و طریق و طریقت عشق بدانند:«ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت/تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم» راه عشق پر فراز و نشیب است:« نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست/که جان سپرفکنی پیش تیربارانش»

عشق را نمی­توان در وصف آورد، همه چیز گفتنی نیست و در توصیف نمی­گنجد و برای درک آن باید دچار و مشتاق شد:«حدیث عشق به طومار درنمی­گنجد/بیان دوست به گفتار درنمی­گنجد»

آسانِ سخت

گفته­اند سخن در دست سعدی چون موم نرم است و اگر شعر او در ما هیجان و شوق پدید می­آورد بیش از همه به این جهت است که در ابیات آن استادی گوینده را در واژه­ آرایی تحسین می­کنیم:«غم دل با تو نگویم که نداری غم دل/ با کسی حال توان گفت که حالی دارد!» و یا در بیت دیگر:«کسی به آرام جان ما نرسد/ که نه اول به جان رسد کارش»

استاد «احمد سمیعی» می­نویسد: «سخن سعدی سهلِ ممتنع است و این عیان، نیازی به بیان ندارد توان گفت که بیانِ آن هم ممتنع است اما در این باره نکته­ای هست و آن اینکه سعدی در این راه چنان پیش می­رود که انگار می­کوشد تا شعر را به نثر نزدیک سازد. این همان راهی است که نیما دعوی پیمودنش را داشت. آرزوی نیما در بسیاری از ابیات سعدی برآورده شده است:«گر هزاران جواب تلخ دهی/ اعتقاد من آنکه شیرین است»

فراق دغدغه اصلی سعدی است و برای او مثل عذاب است. فراق یار، بیخِ صبرِ او را می­زند. در واژگان سعدی بیشترین تکرار و بسامد مربوط به مفاهیم دوری و هجران است؛ وداع، کاروان، ساربان، محمل و… همه مظهر و نماد دوری هستند:«بار فراق دوستان بس که نشسته بر دلم/می­روم و نمی­رود ناقه به زیر محملم!» یا در بیتی دیگر می­خوانیم:«فریاد من از فراق یار است/و افغان من از غم نگار است»

سعدی از دوست­داشتنی­ترین شاعران و سخنوارن سزمین ماست. کسی که با بیان ساده و زیبای خود راه عاشقی و طریق سخن­وری را می­آموزد و با بیان لطیف و عاشقانه خود بارها به دنیایی پر از شور و روشنی پا گذاشته­ایم.

عاطفه بازفتی