به گزارش پایگاه خبری ربیع، مثل همیشه همه چیز بود، گرانی بود، کمبود بود، بیکاری،… و مهربانی بود اما موبایلت را چک کردی آخرین قرار – «میدان جهاد»

در تلگرام با بچه ها قرار گذاشتی بند کفش هایت را بستی و دویدی  و … اما گفتی «میدان جهاد» ،جهاد کلمه ی مقدسی است برادر.

همان لحظه که در میدان جهاد با رفقایت فریاد میزدی در گوشه ای از این شهر مادر شهیدی سی سال فراغ فرزندش را اشک می ریخت فرزندی که در جهاد با کفر به شهادت رسیده بود.

لحظه ای  که سنگ می پراندی و عکس هایت در اینستاگرام پخش می شد.

فرزندی شهیدی که اصلاٌ پدرش را ندیده بود محو در عکس بابایش بود. بابایی که در جهاد با نیروهای اشغالگر به شهادت رسیده بود.

آری برادر تو خیلی ها را  خوشحال کردی عربهایی که پول نفت و درآمدهای میلیاردی شان را به صدام داده بودند پایکوبی کردند. عکس هایت لایک می شد و نمی دانستی که چه کرده ای.

اما مردم شهرت که در بمباران های عراقی ها دم از گرانی و کمبود نزده بودند نگرانت شدند مردمی که معنی جهاد را می دانستند. مردمی که طعم نفت کوپنی را چشیده بودند. مردمی که در روزهای جهاد و شهادت پشت خط را محکم نگه د اشته بودند.

آن روزها کاشان میدان جهاد نداشت همه کاشان شهر جهاد بود. تو نبودی اما در این شهر یکروز ۹۰ شهید تشییع می شد و شهر پر بود از رزمندگانی که از میدان های جهاد بر می گشتند دست و پا نداشتند اما گله نمی کردند.

آری برادر این روزها دیر یا زود می گذرد اما باید بدانی که برای این آرامش و امنیتی که فراهم شده چه خونهایی ریخته شد. کاش می دانستی هنوز بعد از سی سال از پایان جنگ، مادرانی چشم به در دوخته اند و منتظر چند تکه استخوان از جوانان رشیدشان هستند کاش می دانستی ۳۵ سال است که جانبازان قطع نخایی روی یک ویلچر نشسته و از جهاد پیشیمان نیستند اما تو نمی دانستی ، تو جایی رفتی و فریاد زدی و چیزهایی را منکر شدی که برای آن خون ها ی زیادی ریخته شده بود.

دیروز مادرت را پشت دیوار بازداشتگاه دیدم که اشک می ریخت، ناگهان یاد آزادگان افتادم مردانی که هشت سال در زندانهای عراق، شکنجه شدند، کتک خوردند اما فریب نخوردند. مردانی که پس از ۸ سال جنگ و جهاد سرافرازانه برگشتند  و یکبار هم خانواده هایشان به نظام اعتراض نکردند.

من حرف زیادی با تو ندارم اما حتماً قرار های بعدی ات  میدان جهاد نباشد.تا واژه جهاد مقدس بماند.

انتهای خبر /