به گزارش پایگاه خبری ربیع، ۱۷ دی ماه سالروز درگذشت اسطوره ورزش ایران جهان پهلوان غلامرضا تختی است.

غلامرضا تختی در روز ۵ شهریور ۱۳۰۹ در خانواده‌ای متوسط در محله خانی‌آباد در تهران به دنیا آمد. «رجب خان» (پدر تختی) غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت که همه آنها از غلامرضا بزرگ‌تر بودند. «حاج قلی»، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواربار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی‌آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به نام خانوادگی آنها تبدیل شد.

تختی در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن به همراه امامعلی حبیبی نخستین مدال‌های طلای تاریخ ورزش ایران در بازی‌های المپیک را کسب کرد. او با یک مدال طلا و دو مدال نقره المپیک، دو طلا و دو نقره قهرمانی جهان و یک طلای بازی‌های آسیایی در فهرست برترین‌های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد. وی یکی از سه کشتی‌گیر ایرانی (در کنار امامعلی حبیبی و عبدالله موحد) است که تصویر آن‌ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده است.

تختی در تاریخ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۴۵ با شهلا توکلی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج پسری به نام بابک بود که در ۱۱ شهریور ۱۳۴۶ به دنیا آمد. یکی از جاهایی که تختی همیشه می‌رفت، گل‌فروشی رز نزدیک چهارراه تخت‌جمشید (طالقانی کنونی) بود. تختی گل‌های باغچه خانه‌اش را می‌چید و دسته می‌کرد و می‌برد گل‌فروشی رز که فروش برود. اما هربار که گذرش به آن‌جا می‌افتاد، مردم دور و برش را می‌گرفتند و با او گرم حرف زدن می‌شدند. تختی هم می‌خواست مهربانی آن‌ها را جبران کند. همین بود که از ده‌تا دسته گل، یک دسته هم به گل‌فروشی نمی‌رسید.

اوج فعالیت‌های مردم دوستانه تختی در زلزله بوئین زهرا بود. ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله مهیبی به قدرت ۷٫۲ ریشتر، به ویرانی کامل شهر بوئین زهرا و روستاهای دشت قزوین انجامید. بر اثر زمین‌لرزه بوئین‌زهرا حدود بیست هزار نفر کشته و هزاران خانواده نیز بی‌خانمان شدند. به پیشنهاد کیهان ورزشی و روزنامه کیهان تختی برای دریافت کمک‌های مردمی پیشقدم شد. تختی صندوق به گردن از پارک ساعی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیاده پیمود. با بلندگو شخصاً از مردم می‌خواست تا به هموطنان زلزله‌زده‌شان هر چه در توان دارند، کمک کنند. زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را به صندوق آویزان از گردن تختی می‌انداختند. واکنش‌ها چنان باورنکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و ده‌ها کامیون به وی سپرده شد.

اما جوانمردی تختی تنها محدود به ایران نبود. الکساندر مدوید اسطوره کشتی جهان و دارنده سه مدال طلای المپیک و هفت مدال طلای جهان درباره مصافش با تختی می‌گوید: «پای راستم شدیداً آسیب دید، پزشک تیم در حال بانداژ پایم بود که بطور اتفاقی غلامرضا در حال عبور از رختکن این صحنه را مشاهده کرد، دکتر بلافاصله رو به من کرد و گفت حریفت فهمید؛ دیگر کارت تمام است! سرمربی هم از من خواست انصراف بدهم و کشتی نگیرم اما کشتی گرفتم و غلامرضا حتی یک بار هم به سمت پای آسیب‌دیده‌ام حمله نکرد. در آخر هم تختی با نتیجه مساوی و به خاطر وزن بیشتر به من باخت اما برنده واقعی او بود. آن مبارزه پاک‌ترین مبارزه عمرم بود.»

باورش سخت است روزگاری نه چندان دور، پایتخت شلوغ و پرهیاهوی این روزها، پهلوانی داشت اسطوره‌ای، که بی ادعا همه زندگی‌اش وقف مردم بود و هیچوقت سهم‌خواهی نکرد، برای مردم زندگی کرد و تا حد توان گره از مشکلاتشان باز می‌کرد، پهلوانی که به عشق مردم زیست و عجیب اینکه به عشق مردم رفت!

تختی این روزها از همیشه برایمان غریبه‌تر است. از تختی می‌گوییم و می‌نویسیم اما هنوز هم باورش نداریم. با حرارت و احساس خاصی از بذل و بخشش و مهربانی تختی می‌گوییم و می‌شنویم اما باز هم گوشه ذهن‌مان باورش نداریم چرا که با متر و معیارهای ما فرسنگ‌ها فاصله دارد. تختی برای مدال‌ها و افتخاراتش تختی نشد، آنچه تختی را به اسطوره‌ای ابدی تبدیل کرده منش و اخلاق او بود. جای خالی تختی این روزها که حجم بی اخلاقی در جامعه و ورزش به اوج رسیده بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. روحش شاد.