به گزارش پایگاه خبری ربیع، سکانس اول : نهال تک دختر تک فرزند ۱۱ ساله کلاس چهارم ابتدایی قراره امروز پنجشنبه ۲۴/۱۲/۹۶ بعداز ظهر و بعد از چندین مرحله بدقولی های بابا بهزادش به همراه مادرش بروند بازار برای خرید شب عید دل تو دلش نیست ولی ته ته دلش یه ناامیدی کوچولوهست که میگه شاید ایندفعه هم مثه دفعه های قبل شاید نشه که بشه . . .
سکانس دوم : کارخانه همچنان پولی نداره که حقوق کارگران را پرداخت کنه چک ها همه برگشت خورده و هر روز تعدیل نیرو و فرارهای مالیاتی برای فرار از بدهی ها و آخر سر هم پولی نیست که حقوق کارگران را بپردازد و النهایه فاتحه تولید خوانده شده است .
سکانس سوم : بهنام پدر سی و پنج ساله ای که به اندازه ی یک مرد پنجاه ساله پیر و شکسته شده ، توی چهره اش سختی و مرارت به وضوح دیده میشه (مبر ز موی سپیدم گمان به عمر زیاد . . .) توی این سالها به هر کاری دست زده تا شرمنده ی زن و بچه و صاحب خونش نشه از رنگ کاری ساختمان گرفته تا کارگر ساختمانی و پیک موتوری و نظافتچی و . . . ولی نشد که بشه توی این چند ساله گذشته فقط نون لواش بیست سی درصد افزایش قیمت داشته . . .
سکانس چهارم : توی این سالها کسی نمونده بود که ازش قرض نگرفته باشه . . . بهر بدبختی که بود تونست از یه رفیق قدیمی دویست هزار تومن قرض بگیره تا شاید شرمنده ی تنها دخترش نشه . . .
سکانس پنجم : فروشگاه لباس فروشی ؛ آقا اون مانتو که توی ویترین زدید چنده ؟ صدوسی هزار تومن آقا اون شلوارا چنده ؟ هشتاد هزار تومن ببخشید آقا این کفشها چند ؟ شصت و پنج هزار تومن
سکانس ششم : نهال بابا چقدر زود بزرگ شدی قبلاً با خیلی کمتر از اینا میشد برات لباس خرید ولی ماشاءالله بابا قربون قد و بالات بره ولی کاش بابا بفهمی که خیلی دوست داشتم بهترین لباسها رو برات بگیرم ، طفلی مامانت که چند ساله به خاطر بی پولی و گرون بودن پول چادر دیگه شده مانتویی و هر وقت میخایم بریم شهرستان چادری رو که زمان نامزدی خریدم براش سرش میکنه . . . و این داستان هزاران بهنام کارگره که حتی از پس خرج و مخارج یه دونه بچه هم بر نمیاد بهنام ها همه سعیشون رو میکنند ولی نمیشه انگار قرار نیست که بشه . . .
سکانس آخر : کلیه مسئولین اقتصادی و فرهنگی مملکت از دولتمردان گرفته تا غیر دولتمردان از وابستگان دولتی گرفته تا وابستگان غیر دولتی به داد مردم میرسید؟ و یا شایدم سلام علیکم