به گزارش پایگاه خبری ربیع، این روزها در تهران کتابی دست به دست می‌چرخد با عنوان «ادبیات علیه استبداد»؛ کتابی که نویسنده آن درباره بوریس پاسترناک، شاعر و نویسنده پرآوازه ادبیات روسیه سخن رانده است و شرح زندگی او را از زاویه در امان ماندنش از تسویه‌های مخوف استالین در دوران حکمرانی‌اش بیان می‌دارد. جان کلام کتاب در این است که چگونه باید از ادبیات به‌عنوان ابزاری برای مقابله با استبداد حاکمه بر زندگی و زمانه زیستی یک ملت بهره برد. خلق چنین نگاه ویژه‌ای از پاسترناک پس از دوران استالین، نویسنده‌ای ساخت که بسیاری از جهانیان او را سمبل مقاومت پنداشتند و از او به‌عنوان نویسنده انقلابی که سال‌ها بعد به‌منظور براندازی حکومت شوراها برخاست، تقدیر کردند. با این همه پاسترناک هرگز رمان دیگری ننوشت و حرف ابتدا و انتهای خود را در قالب مرور خاطرات ژیواگو به ثمر رساند. جهان در طول تاریخ خود چنین نویسندگانی به خود کم ندیده است؛ نویسندگانی که آنچه نوشتند و توصیف کردند، در تقدیس انقلابیون بود یا نقد شرایطی که منجر به انقلاب شده است.

انقلاب اسلامی ایران اما این هنر و توانایی را داشت که در طول دهه‌های گذشته خالق و مادر نویسندگانی باشد که نه الزاما برای تایید هر آنچه در بستر او روی داده است، پرورش یابند. اگر عمل انقلابی را در جریان مبارزات مردمی علیه حکومت پهلوی، عملی فراتر از قواعد سیاسی و آرمانگرایانه بپنداریم، نویسنده انقلابی نویسنده‌ای است که در جست‌وجوی آرمان‌های خود قلم بر صفحه می‌گرداند و چه خوش که این آرمان‌ها را در بستر جامعه انقلابی بیابد، وگرنه زبانش برای نقد تیز است و اراده‌اش برای اصلاح خستگی‌ناپذیر.

هنر انقلاب اسلامی در عرصه قلم، پرورش نویسندگانی چون سیدمهدی شجاعی است که خود مادرانه مام میهن را در آغوش می‌کشند و برای لحظات ناب و مختلف آن روایت‌هایی بالنده به ارمغان می‌آورند.

به همین اعتبار سیدمهدی شجاعی در مقام نویسنده انقلابی و رها از قید و بندهای نویسنده انقلاب بودن گاه راوی سلوک فراموش‌شده انسانی است و کشتی پهلوگرفته و پدر، عشق و پسر را می‌نویسد و گاه در مقام یک دلسوز و معلمی نگران سانتاماریا را می‌نویسد. گاه راوی سقای آب و ادب است و گاه راوی کمی دیرتر و در همه این آثار او انقلابی است. سری پرشور دارد و افقی بالا را می‌بیند. آرمانش نه عملی سیاسی که از قضا انسانی است. نویسنده انقلابی نگران انسان در بستر انقلاب است. نگران فراز و نشیب‌ها و موج‌هایی که او را به بالا و پایین می‌برد. نگران ابرهای تیره تردید در جغرافیای زیستی او و نگران دیگرگونه شدنش از آنچه قرار بود آرمان انقلابی- اسلامی بدان برساندش.

چنین است که او در مقام انقلابی‌گری نه خود، که قلمش را به عصیان می‌کشاند تا نیشتری به همراهان و هم‌مسیران در راه آرمان‌های انقلابی خود زده باشد؛ تا شاید سیاستی دیگر بر کشتی بیاراید، به صراطی که نه انقلاب، که آرمان اسلامی‌اش تبیین کرده است، دیگر بار بازگرداند. نویسنده انقلابی چون شجاعی چنین می‌سوزد، اما دم از دهان بلند نمی‌کند. صدای او کلماتش است و عصیان خفته در آن.