به گزارش «پایگاه خبری تحلیلی ربیع»؛اگر سری به هر کافهای در شهر بزنید، احتمالاً گوشهای را میبینید که کسی لپتاپش را باز کرده، یا دفتر یادداشت روی میز گذاشته و مشغول نوشتن است. این تصویر دیگر برای ما غریبه نیست: نویسندههایی که در فضایی پر از صدای فنجانها و موسیقی ملایم، کلماتشان را روی کاغذ یا صفحه کلید مینشانند. اما چرا کافهها تبدیل به دفتر کار نویسندگان، دانشجویان و حتی تولیدکنندگان محتوا شدهاند؟ این پدیده چه چیزی درباره زندگی و فرهنگ امروز ما میگوید؟
کافه؛ از پاتوق روشنفکری تا دفتر کار مدرن
کافه در تاریخ معاصر ایران، همیشه فقط محل خوردن قهوه نبوده؛ کافه نادری یا لالهزار قدیم را به خاطر بیاوریم که پاتوق شاعران، نویسندگان و هنرمندان بود. آنجا آدمها دور هم جمع میشدند، بحث میکردند، شعر میخواندند و گاهی حتی تاریخ میساختند. اما کافههای امروز بیشتر از آنکه جمعی باشند، به پاتوقهای فردی تبدیل شدهاند؛ هر کسی پشت میز خودش مینشیند، هدفون در گوش، و در فضای نیمهعمومی نیمهخصوصی کلماتش را مینویسد.
چرا کافه؟
برای نوشتن همیشه نیاز به سکوت نیست. بعضیها در خانه تمرکز ندارند: شلوغی خانواده، یا وسوسه تخت و گوشی باعث میشود نوشتن عقب بیفتد. کافه با سروصدای ملایمش، اتفاقاً کمک میکند ذهن روی کار متمرکز شود. به قول خیلی از کافهنویسها، صدای همهمه مثل موجی یکنواخت عمل میکند که ذهن را از حواسپرتیهای بزرگتر نجات میدهد. از طرف دیگر، کافه حس تعلق اجتماعی میدهد. نوشتن، کاری ذاتاً در تنهایی است. نویسنده ساعتها با خودش و ذهنش سر و کله میزند. کافه این تنهایی را کمی قابل تحملتر میکند: آدمها کنار هم هستند، بیآنکه مزاحم هم شوند. انگار یک جمعیت خاموش به نویسنده انرژی میدهد.
زیباییشناسی کافهنویسی
کافهنویسی فقط یک نیاز عملی نیست؛ نوعی زیباییشناسی هم پشت آن است. تصویری از خود میسازد: نویسندهای که در کنار قهوه داغ و نور نارنجی چراغها، در حال خلق اثر است. این تصویر برای خیلیها الهامبخش است؛ حتی اگر همه آنچه روی کاغذ میآید فقط یادداشت روزانه باشد. کافیست به شبکههای اجتماعی نگاه کنید: عکس میزهای چوبی با فنجان قهوه و دفتر باز، بخش ثابتی از روایت بصری نسل امروز از نوشتن است.
منتقدان کافهنویسی
البته بعضیها کافهنویسی را «ژست» میدانند. میگویند بیشتر نمایش است تا نوشتن. اینکه کسی بخواهد دیده شود، یا خودش را در حال نوشتن تصور کند، نه اینکه واقعاً چیزی بنویسد. در نگاه این منتقدان، کافهنویسی بیش از آنکه به خلق محتوا بینجامد، نوعی سبک زندگی نمایشی است که به اینستاگرام ختم میشود.
اما آیا این ایراد است؟ شاید هم نه. حتی اگر بخشی از کافهنویسی به نمایش مربوط باشد، باز هم نشان میدهد نوشتن و اندیشیدن هنوز برای ما ارزشمند است؛ هنوز آنقدر جذاب است که آدمها بخواهند خودشان را با آن معرفی کنند.
کافهنویسی و نسل دیجیتال
کافهنویسی برای نسل امروز یک کارکرد دیگر هم دارد: جدا شدن از گوشی. در کافه، خیلیها دوباره به دفتر و خودکار برمیگردند، یا اگر هم با لپتاپ باشند، سعی میکنند از شبکههای اجتماعی فاصله بگیرند. کافه فضایی نیمهمقدس پیدا میکند؛ جایی برای تمرکز روی کاری خلاقانه، دور از هیاهوی دیجیتال.
دانشجوی ادبیات را تصور کنید که پایاننامهاش را نمیتواند در خوابگاه پر سر و صدا پیش ببرد؛ به کافهای دنج پناه میبرد و در کنار صدای آرام موسیقی و بوی قهوه، پاراگرافهایش را مینویسد. یا تولیدکنندهی محتوایی که هر روز در خانهاش با هزار مانع و مشکل مواجه است، در کافه وقت میخرد تا چند ساعت فقط بنویسد. حتی آدمهای عادی که نمیخواهند نویسنده شوند، در کافه دفترچه خاطراتشان را باز میکنند و چند خط درباره روزشان مینویسند.
کافهنویسی؛ پدیدهای فرهنگی
در نهایت، کافهنویسی فقط یک عادت شخصی نیست؛ پدیدهای فرهنگی است. نشان میدهد که در شهرهای شلوغ و آپارتمانهای کوچک، انسان هنوز نیاز به مکانی دارد برای آفرینش و خلوت. کافه همان «اتاقی از آنِ خود» است که «ویرجینیا وولف» دربارهاش نوشت؛ اتاقی که دیگر در خانهها پیدا نمیشود و آدمها آن را در کافهها میجویند.
کافهنویسی را میتوان هم یک ژست دانست، هم یک ضرورت. اما هر چه باشد، چیزی را روشن میکند: میل انسان امروز به نوشتن و ثبت کردن همچنان زنده است. حتی اگر ابزار و مکان تغییر کند، اصل ماجرا همان است: در میان همهمه و هیاهوی شهر، کلمات هنوز راهشان را پیدا میکنند.
عاطفه بازرفتی