به گزارش پایگاه خبری ربیع، در بین شهدای انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس تا همین شهدای مظلوم مدافع حرم گاه انسان به نمونه هایی برمی خورد که در نوع خودشان از برترین استعدادها و نوابغ بوده اند.

شهید حمید توحیدی یکی از همین انسان ها و نوابغ است که توصیف هوش و ذکاوت این شهید را از زبان پدر بصیر و اهل دل ایشان جعفر توحیدی دریافتیم.

شهیدی که سال گذشته با برنامه آبروی محله یک بار دیگر به همه ما یادآور شد که شهدا آبروی محله و کشورمان هستند.

هر چند که این لحظات و ساعات کوتاه همنشینی تنها قطره ای از دریای وجود شهید را به کاممان چشاند، اما خنکا و حلاوت این درک را قدر دانسته و شما را نیز به چشیدن آن دعوت می کنیم.

خصوصیات اخلاقی و رفتاری شهید در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی چگونه بود؟
در کودکی آثار ذکاوت و هوش در حمید به چشم می خورد. قبل از ورود به دوران ابتدایی کتاب های درسی را ورق می زد و علاقه داشت و با ورود به دبستان کلمات را می شناخت.

خصوصیات ذهنی و تحصیلی اش بارز و شاخص بود. کلاس دوم ابتدایی را که خواند تا چهارم ابتدایی جهشی درسش را ادامه داد، می گفتند اجازه دهید راهنمایی را هم جهشی بخواند اما به دلایلی قبول نکردم، بعد هم که به دبیرستان رفت از نبوغش تعریف می کردند.

با شروع جنگ هم درس می خواند هم جبهه می رفت و درسش را تا کنکور ادامه داد. در کنکور شرکت کرد و با رتبه ۳۴ در رشته پزشکی قبول شد.

از نظر اخلاق و ایمان هم، قبل از دوران ابتدایی نماز خواندن را شروع کرد، سر وقت هم نماز می خواند و در ایام ماه مبارک روزه می گرفت.
خداوند طینتی در او قرار داده بود که حتی یک کلمه از او نشنیدیم که پشت سر کسی صحبت کند، اگر در جلسه و یا مهمانی هم می خواست صحبتی شود فوری جلوی غیبت را می گرفت و اگر قادر به جلوگیری از غیبت نبود خودش از جلسه خارج می شد.

روزهای تابستان اغلب می دیدیم لباس هایش خاکی است وقتی پرس و جو می کردیم متوجه می شدیم برای کارگری ساختمان رفته اما مزدی نگرفته وقتی علتش را جویا می شدیم می گفت می خواهم شرایط زندگی و رنج و زحمت کارگران را درک کنم.
چوپانی بود که وقتی حمید شهید شد خیلی گریه می کرد می گفت بیشتر روزها برای کمک به من می آمد.

از مسجد و ماه محرم و عزاداری غافل نمی شد، به مفهوم واقعی و با تمام وجود عاشورا را درک می کرد.
روحانی که حمید پای منبر او می نشست یک بار جلویم را گرفت و گفت مراقبش باشید بچه باهوش و نابغه ای است.

 رابطه اش با خانواده و اقوام و همسایه ها چگونه بود؟
رفتارش با همسایه ها و اقوام عالی بود.

شهید در دوران نوجوانی و جوانی چه علاقمندی هایی داشت؟
بیشتر به مطالعه به خصوص کتب فقهی، دینی و تاریخ و جغرافیا علاقه داشت و تا کتابی را تا انتها نمی خواند آن را رها نمی کرد. برخی اوقات امتحانش می کردم می دیدم مانند رایانه تمام مطالب را در ذهنش دارد.

 تحصیلاتش را تا چه مقطعی ادامه داد؟
۱۷ سالگی کنکور داد و ترم اول هم ثبت نام کرد، اما مرحله دوم کربلای پنج شروع شد. شب آمده بود و صبح زود هم می خواست برود به او گفتم چرا این قدر زود می خواهی بروی گفت عملیات است و نیرو می خواهند، رفت و به شهادت رسید.

نحوه شهادتشان به چه صورت بود؟
برخی اوقات اولاد آدم از خود آدم یک قرن جلوتر است. تا دو سه روز رفقایش که شهید شده بودند را می آوردند اما از حمید خبری نبود، در جبهه شلمچه بوده است که خمپاره ای می آید، ترکش های آن به پشت سرش می خورد و در همان حالت نشسته و تفنگ در دست شهید می شود.
بعد از شهادتش یکی رفقایش آمده بود و تعریف می کرد که یک باره دیدم یکی از بچه ها همین طور بی حرکت و تفنگ در دست نشسته است، ترکشی که به سرش خورده بود حتی فرصت افتادن به زمین هم به حمید نداده بود.

وقتی می خواست به جبهه برود عکس العمل شما و خانواده چگونه بود؟
از آنجایی که خودمان همه را به رفتن به جبهه ترغیب می کردیم وقتی گفت می خواهم به جبهه بروم به او گفتم دست علی به همراهت. با برادر کوچکش جبهه می رفتند و آن برادرش اکنون در اصفهان پزشک است.

اولین بار ۱۳ سالگی به جبهه رفت شناسانامه اش را دست کاری کرده بود و سنش را به ۱۸ سال تغییر داده بود.

 خبر شهادت ایشان را چطور به شما و خانواده دادند و عکس العمل شما چگونه بود؟
خیلی عادی برخورد کردیم و حتی کنار جنازه اش نماز شکر خواندم و گفتم خدایا این شهید را از ما قبول کن. خیلی خوشبخت شدم.
اما امروز می بینیم این بچه ها خون خود را خالصانه برای اسلام دادند اما به عده ای پست هایی می دهند و کارها و مسئولیت های سنگینی را به برخی افراد می دهند که از پس آن بر نمی آیند و عده ای مغرض هم از این اوضاع سوء استفاده می کنند.

افسوس ما این است که چرا برای این خون ها ارزش قائل نیستند و این تاسف ما است، تاریخ کربلا عبرت آموز است، مردم وقتی به شهدای کربلا توجه نکردند دچار ۵۰۰ سال ظلم و جور ظالمان شدند.

هر وقت می خواست به جبهه برود می گفت حلالم کنید، اما بار آخری که می خواست به جبهه برود دستهایش را باز کرد وقتی نزدیکش شدم در گردنش نور سپیدی دیدم همان لحظه برایم یقین شد که حمید این بار شهید می شود، به او گفتم آقا حمید اگر شهید شدی قیامت دست ما را بگیر.

مدتی بعد اقوام می آمدند و می رفتند و چیزی هم درست نمی گفتند در حالی که من آرام بودم و اظهار می کردم چیزی نیست.

در وصیت نامه اش به چه اموری سفارش کرده است؟
در مورد معلمان و کارمندان که به انقلاب و نظام خیانت نکنند سفارش کرده است و به پیروی از خط امام (ره) و اطاعت از ولایت فقیه توصیه کرده است. در ابتدای وصیتش در مورد شهادت به نکاتی اشاره کرده است و گفته است افتخار می کنم که به تبعیت از امام حسین (ع) برای شهادت می روم.

سفارش و توصیه شما به جوانان چیست؟
سفارش ما این است ای وزرا، قضات، کارمندان، وکلا و ای مردم اگر می خواهید این نظام به قله پیروزی برسد باید تبعیت از قرآن، عترت و ولایت داشته باشیم و غیر از این راهی نیست که در غیر این صورت به انحراف کشیده می شویم.

انتهای پیام/ چشمه سار