امروزه مسائل جوانان، دغدغهی جوامع مختلف وبه ویژه کشورهای در حال توسعه میباشد. کثرت جمعیت گروه سنی جوانان وافزایش نقش این گروه در عرصههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی در کنار نقش تعیین کننده این گروه سنی در رویدادهای زمان ما، بیش از پیش توجه مسوولان را به خود معطوف داشته است. این دورهی سنی حوزها ومسائل مهمی را دربرمی گیرد از جمله حوزههای اجتماعی، فرهنگی، رشد جسمی و جنسی، عواطف وشکل گیری هویت، انگیزههای شغلی و انتخاب شغل، انتخاب همسر، رشد اخلاقی و ارزشهای دینی، دشواریهای تحصیلی و هم چنین تهدیدهایی مانند اعتیاد و مصرف الکل بر حساسیت این دوره میافزاید.
مجید مستاجران روانشناس و مشاور خانواده دراین باره به کیمیای وطن گفت:
یکی ازمسائل مهم و اثرگذار درموفقیت تمام دورههای سنی به خصوص دورهی جوانی شناخت عواطف وهیجان ها ونحوه مدیریت آنهاها میباشد. درنهاد خانواده هیجان عنصری بسیار تأثیر گذاراست. از یک طرف هیجانها به روابط گرمای بیشتری میبخشد، چنان چه احساس عشق ودوستی خود هیجانی مهم در حوزه روابط خانوادگی محسوب می شود و ازسوی دیگردر صورت نداشتن مهارت کافی در مدیریت و ابراز صحیح آنها میتواند به موضوعی مشکل ساز تبدیل شود. هر روز صفحههای حوادث روزنامهها آکنده از حوادثی است که مهارتهای افراد در مدیریت هیجانی را به چالش می کشد و این نشان میدهد که تقویت توانایی افراد در مدیریت هیجانها در شرایط سخت ودشوار، میتواند از بروز بسیاری ازاین حوادث تلخ جلوگیری نماید
مجید مستاجران هوش هیجانی را مورد بررسی قرار داد و افزود: واژهای که تحت عنوان هیجان به آن اشاره میکنیم حدود دو دهه است که توجه زیادی به آن شده وتحت عنوان هوش هیجانی در محافل علمی برای خود جای بازکرده است. هوش هیجانی یا EQ چیست و چه تفاوتی با هوش عمومی یا IQ دارد؟
هوش هیجانی عبارت است از توانایی نظارت براحساسات وهیجان های خود ودیگران، وتمایز میان آن هاواستفاده ازاین اطلاعات برای هدایت فکر و عمل، یک کوه یخ را که در آب شناور است را در نظر بگیرید، حدود یک سوم از آن بیرون آب ودوسوم از آن درون آب قرار دارد قسمت بیرون آب حوزه عمل IQ وقسمت درون آب EQ میباشد. با این مثال میتوان درک کردکه حوزه عمل هوش هیجانی فراتر است. البته ازنقش هوش عمومی نیز نباید غافل شد. این دو هوش با هم متفاوت هستند وتضادی باهم ندارند. هوش منطقی در حدود ۱۵ سالگی تثبیت میشود قابل افزایش نیست و میتواند حدوداً ۱۰ تا ۲۰ درصد در موفقیت نقش داشته باشدوتا حد زیادی غیر اکتسابی و ارثی است. در حالی که هوش هیجانی محیطی، اکتسابی وآموختنی است وبا آموزش صحیح قابل افزایش میباشد. با هوش عمومی میتوان به استخدام شد وبا هوش هیجانی میتوان در آن شغل دوام آورد، رشد کرد وبه مدارج عالی نائل شد. پس این دو لازم و ملزوم یک دیگر هستند.
وی یادآور شد: چهار چوب کلی هوش هیجانی دارای ۵ مؤلفه است وهر کدام دارای زیر مجموعههایی میباشد. در این الگو طیف وسیعی از مهارتها ذیل عنوان هوش هیجانی گرد آوری شده است.۱) مهارت درون فردی مانند: خود اگاهی، جرات ورزی، احترام به خود، خود شکوفایی، استقلال.۲) مهارت بین فردی مانند: مسئولیت پذیری اجتماعی، همدلی، روابط بین فردی.۳) سازگاری مانند: انعطاف پذیری، حل مسأله، آزمون واقعیت.۴) مدیریت استرس مانند: تحمل استرس، کنترل هیجانات.۵) خلق عمومی مانند: خوش بینی، شادمانی. به عنوان مثال: آزمون واقعیت، یعنی اطلاع از محیط واقعی وشناسایی آن چه در ذهن ما می گذردبا آن چیزی که در عمل اتفاق می افتد. یعنی ارزیابی دقیق و واقعی احساسات وافکار خود. هر چقدر این مهارتها در افراد نهادینه شود سبب شایستگی فردی واجتماعی میشود.
مستاجران پایان بخش سخنانش تبعات مدیریت نکردن هوش هیجانی را عنوان نمود: از هوش هیجانی به عنوان ابزار مناسبی برای زندگی شادتر وبهبودکیفیت روابط زوجین، پرورش خلاقیت، انتخاب شغل صحیح، پرورش مدیران موفق، وموفقیت آموزشی وتحصیلی میتوان استفاده کرد. بازنگری مشکلات بین فردی در جامعه نشان میدهد عدم مدیریت هوش هیجانی تا چه اندازه میتواند در روابط والدین وفرزندان، همسران یا درمحیط کار موثرباشد. چه بسیار والدینی که به دلیل عدم مهارت در هوش هیجانی از فرزندان خود فاصله گرفته اندو چه بسیار همسرانی که به دلیل فقر هوش هیجانی تا پای طلاق پیش رفته اندو چه بسا شاغلینی که در محیط کار دست به برهم زدن احساسات یکدیگر زدهاند و… شایان ذکر است عدم مدیریت عواطف در تمام گروهای سنی به خصوص جوانان سبب نا آرامیها ومشکلات متعددی هم چون: طلاق، اعتیاد، بز هکاری، بحران هویت وپدیدهای جدیدی همانند: کودک همسری می شودکه نشان از عدم مدیریت هیجانی دارد ودر یک طیف وسیعتر منجر به نا آرامیهای اجتماعی میشود. در یک جمع بندی میتوان این گونه عنوان کرد، که توجه خاص به این مقولهی مهم در تمامی نهادهای اجتماعی وحکومتی لازم است. ودر آخراگرکمی واقع بین باشیم باید این نکته را در نظر بگیریم که یک سبک فرزند پروری موفق، نه یک سوپر انسان بلکه انسانی با شناخت صحیح از خود و آشنا با عواطف ونحوه ابراز صحیح ومدیریت آنها میتواند باعث کاهش مسائل ومشکلات در تمام دورهای زندگی از کودکی تا کهنسالی شود.