عاطفه بازفتی

به گزارش «پایگاه خبری تحلیلی ربیع»؛هر سال که به آخر آذر می‌رسیم، ما ایرانی‌ها دوباره به یکی از عزیزترین آیین‌های‌مان نزدیک می‌شویم: شب یلدا. شبی که طولانی‌تر از همه شب‌های سال است، اما به‌جای تاریکی، روشنایی، خنده و امید در آن موج می‌زند. شاید راز جاودانگی یلدا در همین باشد: در این‌که آدمی می‌تواند حتی بلندترین شب را با دانه‌های انار و چوب‌های آتش و قصه‌های قدیمی روشن کند.

اما در میان تمام رسم‌هایی که نسل‌به‌نسل با ما آمده، فالِ حافظ بی‌شک محبوب‌ترین و زنده‌ترین است. کافی است چراغ‌ها کمی کم‌نورتر شوند، یک دیوان گشوده شود و همه منتظر بمانند تا شاعر شیراز پیامی از دل تاریخ برای امسال و امشب بفرستد.

اما چرا حافظ تا این اندازه مهم است که شبی به بلندای یلدا را با او معنا می‌کنیم؟ چرا وقتی از تاریکی‌ها می‌ترسیم یا در آرزوهایمان مرددیم، دیوانش را به دست می‌گیریم؟ و چرا در فرهنگ ایرانی، یلدا بدون حافظ چیزی کم دارد؟ پاسخ این پرسش‌ها ما را به یک پیوند عمیق فرهنگی می‌رساند؛ پیوندی که از حافظ شبیه به مشعلی ساخته که در دست مردمان این سرزمین، تاریکی‌ها را کوتاه‌تر و امید را بلندتر می‌کند.

حافظ؛ شاعری که میان مردم زندگی می‌کند

اگر فردوسی، شاهنامه را برای «حفظ ایران» سرود و مولانا مثنوی را برای «حرکت روح»، حافظ دیوانش را برای «دل انسان» سرود. همین سبب شد کلماتش نه فقط بر بلندای علم و عرفان تکیه بزند، بلکه بر سفره دل مردم هم بنشیند. در خانه‌های ایرانی، دیوان حافظ فقط یک کتاب نیست؛ نوعی رفیق بی‌زمان است. همه‌چیز در او هست: عشق هست، سیاست هست، شک و ایمان هست، امید هست، گلایه هست و دعا هست. حافظ شاعری است که زندگی را همان‌طور که هست به ما نشان می‌دهد: با همه گره‌ها و گشایش‌ها.

در شب یلدا، وقتی در لحظه فال گرفتن، یک صفحه از دیوان باز می‌شود، درواقع ما به حافظ می‌گوییم: «این شب طولانی است؛ تو بگو صبح چگونه خواهد بود.» و او همیشه صبح را به یادمان می‌آورد: «صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن / دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن!»

فال حافظ؛ آیینی برای امید، نه پیشگویی

بسیاری فال حافظ را نوعی پیشگویی می‌دانند، اما حقیقت این است که ریشه فال در فرهنگ ایرانی چیزی دیگر است. از قدیم، ایرانیان باور داشتند کلام زیبا و مقدس، جهان درون ما را تغییر می‌دهد. فال حافظ هم از این جنس است: نه برای پیش‌بینی آینده، بلکه برای امید بخشیدن است.

وقتی در شبی طولانی، همه دور هم نشسته‌اند و یک بیت از حافظ خوانده می‌شود، درون آدم‌ها چیزی روشن می‌شود؛ شبیه همان نقطه نور کوچکی که بر دیوار تاریک می‌افتد و چشم و دل را گرم می‌کند. حافظ در بسیاری از غزل‌هایش شکست‌ها را نه پایان، که «آغاز یک راه تازه» می‌بیند. شاید برای همین است که ایرانی‌ها وقتی دل‌تنگ‌اند، وقتی آرزویی در دل دارند، وقتی راهی پیش پایشان مبهم است، سراغ او می‌روند. حافظ، شاعرِ «بلندای روح» ماست؛ شبیه چراغی که همیشه روشن است، حتی اگر شب، بلندِ بلند باشد.

یلدا؛ جشن روشن کردنِ تاریکی

شاید زیباترین بخش یلدا این باشد که در طولانی‌ترین شب سال، ما به‌جای آن‌که تاریکی را بپذیریم، در برابرش جشن می‌گیریم. این رفتار، فقط یک رسم نبود؛ یک پیام روان‌شناختی بزرگ در خود دارد: این‌که آدم می‌تواند حتی در سخت‌ترین لحظه‌ها هم به استقبال لبخند و امید برود. یلدا به ما یاد می‌دهد: طولانی‌ترین شب، درست از همان جایی شروع می‌شود که کوتاه‌تر می‌شود. و حافظ هم همین را می‌گوید: «در اندرون منِ خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست» در میان تمام فراز و فرودهای زندگی، چیزی درون انسان هست که از تاریکی نمی‌ترسد و به روشنایی راه می‌برد.

حافظ و یلدا

یلدا شبِ خانواده است؛ شب آشتی، شب دست در دست هم بودن. حافظ هم شاعرِ جمع است؛ شاعر هم‌نشینی و دوستی. در غزل‌های او همیشه یک حس «با هم بودن» جریان دارد. به همین دلیل، ترکیب یلدا و حافظ ترکیبی طبیعی است؛ دو روایت از یک حقیقت: یلدا: طولانی‌ترین شب و حافظ: روشنی‌بخش‌ترین کلام! وقتی این دو کنار هم می‌نشینند، زیباترین آیین ایرانی شکل می‌گیرد: نشستن کنار هم، خواندن یک بیت، و امید بخشیدن به دل یکدیگر.

حافظِ دل‌ها در لحظه‌های تردید

زندگی امروز پر از سرعت، اضطراب، خبرهای تلخ و دلهره‌های روزمره است. ما در چنین زمانه‌ای بیش از هر وقت دیگری به «کلامی آرام‌بخش» نیاز داریم. فال حافظ، حالا فقط یک رسم نیست؛ یک نیاز روحی است. وقتی در گوشی‌هایمان خبرهای عجیب و دردناک را بالا و پایین می‌کنیم، باز هم دیوان حافظ همان‌جاست؛ آرام، بی‌ادعا، همیشه آماده گفتن یک جمله برای دل ما. همین کافی است تا یلدا تنها یک جشن نباشد، بلکه یک یادآوری باشد: ما در این دنیا تنها نیستیم. تاریکی می‌گذرد. دل آدمی تاب می‌آورد.

امید به صبح

یلدا اگرچه بلندترین شب سال است، اما تقدیرش این است که از دلش روزی روشن‌تر بیرون بیاید. همان‌طور که صفحه بسته دیوان حافظ در لحظه فال، ناگهان باز می‌شود و از دل تاریکیِ آن، یک جمله روشن بیرون می‌زند.

امسال هم، مانند هرسال، وقتی فال را باز می‌کنیم، وقتی انارها را دانه‌دانه در کاسه می‌ریزیم، وقتی قصه مادربزرگ‌ها را گوش می‌دهیم، یادمان باشد: حافظ، شاعر امید است؛ یلدا جشن امید. آن‌دو کنار هم یعنی این پیام ساده اما بزرگ: همه تاریکی‌ها می‌گذرند؛ تنها باید چراغ دل را روشن نگه داشت.

عاطفه بازفتی