مظفر حاجیان

به گزارش پایگاه خبری ربیع، آمریکا به صورت آشکار در جنگ اوکراین وارد شد تا با پیروزی مهره دست نشانده اش، ضرب شستی به روسیه نشان دهد، او برای این حمایت و دخالت و ورود در این جنگ میلیاردها دلار هزینه کرد و با ارسال کمکهای نظامی مکرر و حتی مستشاران نظامی و هیمنه ناتو و اروپایی‌ها وارد جنگ شدند و با اینهمه قدرت نظامی طبل رسوایی ناتوانی اش به صدا در آمد و معلوم شد آنقدر هم قدرت نظامی ندارد که بتواند هر کار می خواهد انجام دهد. اما قبل از اوکراین خود را در عراق و افغانستان و خیلی جاهای دیگر آژموده بود باز هم خود را پس از اوکراین در غزه به خود آزمایی دست زد؟ این بار نیز در گل تپید و علی رغم جنایاتی که به حمایت های تسلیحاتی و انسانی و اقتصادی از صهیون‌ها کرد در گل تپید و با نسل کشی جنایتکارانه و بی نظیر در طول جنگ‌های دنیا و تاریخ نتوانست پیروزی به دست بیاورد و باز آبروی نداشته اش به تاراج رفت و بیش از گذشته معلوم شد طبلی تو خالی است!

واقعیت این است که تاکنون بارها از سیاست خلق گره های کور راهبردی در نظام بین الملل به وسیله دولت آمریکا پرده برداشته شده است. راهبردنویسانی مانند هنری کیسینجر و برژینسکی در قرن بیستم مدعی بودند، حفظ هژمونی آمریکا در نظام بین الملل در گروی کاهش نسبی قدرت رقبای بالقوه و بالفعل آن است که هرگز محقق نشد بلکه نیروهای مقابل آمریکا روز به روز قوت و قدرت بیشتری پیدا می کنند و امروز قدرتهای بزرگی مثل ایران و جبهه مقاومت با اقتدار در مقابل او ایستاده اندو ملتها در تمامی نقاط دنیا به شدت از آمریکا متنفرند و بر علیه آمریکا و با مشت گره کرده شعار می دهند و حتی در مغز آمریکا اعتصاب می کنند؟ آمریکایی ها اصلی ترین راه تحقق موضوع را خلق تنش های مزمن امنیتی، گره های کور ژئوپلیتیک و منازعات مستمر در حوزه پیرامونی آن عنوان کردند. بحران سازی آمریکا در حیاط خلوت روسیه (که به ایجاد جنگ اوکراین منجر شد) و اصرار واشنگتن بر استمرار جنگ غزه در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. از طرفی میان رویکرد آمریکا در منازعات قفقاز و آنچه این کشور در جنگ اوکراین یا محیط پیرامونی چین و منطقه غرب آسیا دنبال می کند، مخرج مشترکی راهبردی وجود دارد.

صورت مسئله مشخص است؛ معادلات جنگ غزه. در این میان اصرار آمریکا بر استمرار جنگ اوکراین، تمرکز خاص آمریکا و رژیم صهیونیستی بر منطقه قفقاز، اقدامات تحریک کننده آمریکا در شبه جزیره کره و شرق آسیا و حتی تلاش برخی اعضای ناتو برای مداخله نظامی در مناطقی از آفریقا جملگی منبعث از راهبردی فرامتنی و آن، خلق گره های کور راهبردی به وسیله غرب در نقاط کانونی و مهم جهان است.

این گره های کور در مناطق حساس و گلوگاه هایی رخ می دهند که دارای اهمیت ژئوپلیتیک یا ژئو استراتژیک هستند. میان رویکرد آمریکا در منازعات قفقاز و آنچه این کشور در جنگ اوکراین یا محیط پیرامونی چین و منطقه غرب آسیا دنبال می کند، مخرج مشترکی راهبردی وجود دارد.

زیست غرب در نظام بین الملل در سایه بحران ها شکل می گیرد و هر اندازه بحران ها عمیق تر و دنباله دار باشد، آمریکا و رژیم صهیونیستی بهانه های بیشتری برای مداخله گرایی در دیگر نقاط جهان می یابند. بنابراین، دشمنان ابتدا بحران ها را خلق، سپس آن را به گره کور راهبردی جهان مبدل می کنند و در نهایت، ناظر بر گرهی که خود ایجاد کرده اند به مداخله گرایی پیرامون آن ادامه می دهند.

اما سؤال اصلی اینجاست، آیا تدوین، طراحی و حتی پیاده سازی منظومه راهبردی به معنای موفقیت آن است؟ قطعاً پاسخ این سؤال منفی و یکی از مصادیق آن نیز سیاست خلق گره های کور راهبردی به وسیله آمریکاست. واقعیت این است، بحران های ایجاد شده تنها در صورتی می توانند برای واشنگتن مفید باشند که هزینه آن نسبت به فایده اش در هر دو بعد فرامتنی و متنی بیشتر باشد اما این قاعده دست کم در قبال دو جنگ غزه و اوکراین صادق نیست.

هر دو جنگ به نقطه آشکارساز شکست تاکتیکی و راهبردی آمریکا در درک واقعیت‌های جهانی و منطقه‌ای و فراتر از آن تبدیل شده است و حکم اهرم‌هایی برای امتیازگیری بیشتر کشورها، بازیگران و جریان‌های مخالف کاخ سفید را در آینده دارند. آمریکا درست مانند جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی بحران خلق کرده، اما بار دگر در ایجاد موازنه مثبت میان هزینه‌ها و فواید آن به بن بست رسیده است. هرچند به نظر می آید عمق فاجعه نسبت به آنچه آمریکا اکنون تصور می کند، بیشتر خواهد بود. اینکه آمریکا در روزهای اخیر خواهان توقف جنگ در غزه است در حالیکه جنگ را خود به اینجا کشانده، جای سوال است والا اگر آمریکا وارد نشده بود اسرائیلی‌ها در همان هفته اول نقش بر زمین شده بود و توان مقاومت در مقابل حماس و مجاهدان مقاومت را نداشت.

مظفر حاجیان