سالهاست که غزلهای دلنشین حافظ شیرازی زیبایی بخش خانه ها و مراسم ایرانی است. کمتر شاعری همچون حافظ توانسته اقبال عمومی پیدا کند که هر کس با هر سن و تحصیلاتی شیفته کلام جادوییاش گردد. سخن غزلگونه حافظ از دریای دل و درونش سرچشمه میگیرد و بر دل مینشیند.
کوتاهترین و رساترین سخن را «بهاءالدین خرمشاهی»،حافظ پژوه، در مورد او گفته است:«حافظ، حافظه ماست.» یکی از نکات قابل توجه در شعر حافظ، اشاره به بعضی کهنالگوهاست که در ادامه آنها را به اختصار بررسی خواهیم کرد.
کهنالگو چیست؟
«آرکی تایپ» برگرفته از واژهای یونانی به معنای «آغازین» است که آن را در فارسی کهنالگو، کهن نمونه، نمونه ازلی و… ترجمه کردهاند. بر اساس «فرهنگ کادن» آرکیتایپ نمونه نخست یا الگویی است که از روی آن رونویسی میشود. تصویری مجرد است که نماینده نوعیترین و اساسیترین خصوصیت مشترک داستانها و اساطیر هنری است.
سابقه این اصطلاح به حدود صد سال پیش بازمیگردد و در حوزه روانشناسی، انسانشناسی و نقد ادبی کاربرد دارد. به عبارت دیگر کهنالگوها رفتارهایی مشابه و مشترک هستند که همواره از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند و در ضمیر ناخودآگاه جای میگیرند. از آنجا که شاعران و نویسندگان برای آفرینش هنری از تخیل کمک میگیرند گاهی برخی عناصر کهنالگویی در آثار آنان دیده میشود.
نقاب
نقاب از مهمترین کهنالگوهای روانشناسی یونگ است و منظور از آن نمای بیرونی و شخصی است که فرد با آن در اجتماع جلوهگر میشود و به آن تظاهر میکند؛ در بیت زیر حافظ با توجه به موقعیت و فضای حاکم، دو نقاب بر چهره میزند که هریک با دیگری کاملا متفاوت است:«حافظم در مجلسی دُردی کشم در محفلی/ بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم»
ستاره بخت
بخت خفته یا بیدار از باورهای باستانی و اساطیری است که به شعرها نیز راه یافته است. «کزازی» مینویسد:«در افسانهها، بخت زندهای آدمیگون پنداشته میشده است که پهلوان، گاه برای برانگیختگی او از خواب و رهانیدن کسی از تیرهروزی و نگونبختی به نهانگاهش میشتافته.» در شعر حافظ بارها به بخت و ستاره اقبال اشاره شده است:«کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت/ یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟» و یا در این بیت شاعر از بخت خفتهاش دلگیر و منتظر گشایش است:«ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری/ به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند»
دایره مینایی
دایره و اشکال مدوّر، وحدت، کمال و کلیت را تداعی میکند. در سمبلیسم، کهنالگوی دایره نماد کانون و مبدأیی است که همه چیز از آن سرچشمه میگیرد. دایره پایان و آغاز ندارد، ابتدا و انتها و بالا و پایین هم ندارد از اینرو نماد لامکانی است. دایره، گنبد، پرگار از کلمات پرکابرد در شعر حافظ است:«آن که پر نقش زد این دایره مینایی/ کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد»
پیـر فرزانه و خردمند
در روانشناسی یونگ، پیر نمادی از ویژگیهای روحانی ناخودآگاه است از نظر او کهنالگوی پیر فرزانه در رویاها با عناوین پدربزرگ، پدر، معلم، فیلسوف، مرشد، دکتر یا کشیش شخصیت مییابد. این کهنالگو در افسانهها به عنوان پادشاه، آدم فرزانه یا جادوگری که به کمک قهرمان گرفتار میشتابد، نمایان میشود.
حافظ در بیشتر شعرهایش معتقد است راه سلوک را باید با راهنمایی پیری جهاندیده طی کرد:«قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی»
یونگ معتقد است پیر فرزانه و اساطیری برای وادار کردن آدمی به تصمیمگیری گاهی با موکول کردن تصمیمی به فردا و یا بهطور کلی، خویشتنداری از انسان مراقبت میکند چون از خطرهای راه آگاه است حافظ معتقد است همه گفتهها و کردار پیر عین صواب است:«بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند/ پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد»
«سیروس شمیسا» در کتاب «داستان یک روح» مینویسد:«پیر، رئیس قبیله در ضمن شاعر، پزشک و پیشگو هم بود، میتوانست ارواح موذی را دفع کند یا بیماری را شفا دهد که «همت طلبیدن از پیر عرفان در دیوان حافظ یادگاری از آن است.» در غزلی از حافظ میخوانیم:«همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس/که دراز است ره مقصد و من نوسفرم»
حافظ خود را تسلیم مطلق پیری میداند که از خطرها آگاه است و تاریکیهای طریق را میشناسد و از دیدگاه این پیر درآفرینش این جهان هستی هیچ اشتباهی رخ نداده است :«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد» این پیر فرزانه گاهی همچون راهنمایی است که وجودش تسلیبخش و رهایی دهنده از غمها و بیحوصلگیهاست:«وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل/ حریم درگه پیر مغان پناهت بس!»
زلف سخــن
زبان، اصلیترین ابزار ارتباط میان انسانهاست. مادران نقش مهمی در زبانآموزی و مهارت سخن گفتن کودکان دارند. در کتاب «شناخت هویت زن ایرانی» میخوانیم:«اتکای درازمدت کودک به مادر و غرایز موروثی ناچیز در انسان موجب میشود که آدمی از همان اوان کودکی واکنشهای مناسب با موقعیتهای ویژه را از طریق مادر بیاموزد…شاید به همین سبب است که تا امروز نیز زبان رایج در هر جامعه را زبان مادری مینامند.» به عبارت دیگر زنان نقش مهم و مؤثری در سخنوری و شکل گیری انسانی هوشمند و اجتماعی ایفا میکنند. در فرهنگ و اساطیر عرب نیز موجودی به نام «تابعه» که هویتی زنانه دارد و همزاد آدمی است، باعث تلقین سخن و شعر به شاعران میشود. در شعر حافظ نیز سخن هویتی مؤنث دارد:«کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب/ تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند» یا «عروس طبع را زیور از فکــر بکر میبستم/بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش»
شعر حافظ خیالانگیز، جانپرور و رازآلود است و به دلیل پیچیدگیهای معنایی و هنرهای زبانی قابلیت تفسیرهای گوناگون دارد. حافظ هنرمندی است که با نزدیک شدن به آغاز زندگی بشــر شعرش همچون آینهای لایههای پنهان روان آدمی و ناخودآگاه انسان را بازتاب میدهد و با قدری تأمل در معانی بلند شعر او انعکاس بعضی کهنالگوها را در غزلیات این شاعر شیرین سخن میتوان یافت.