به گزارش پایگاه خبری ربیع، ماجرای ناپدید شدن و سرانجام اعلام مرگ جمال خاشقجی از طرف ریاض بار دیگر بر این واقعیت تلخ صحه گذاشت که تمام آنچه از سوی دولتها تحت عنوان «دفاع از حقوق بشر» و به تبع آن حمایت از گردش آزاد اطلاعات، دفاع از رسانه و روزنامهنگاران، به شکلهای مختلف ابراز میشود، در واقع از حد شعار و صدور بیانیه فراتر نمیرود و در یک کلام برای خالی نبودن عریضه و به نوعی فرافکنی و رفع مسوولیت صورت میگیرد، حتی کشورهایی که از ساختار سیاسی دموکراتیک برخوردار هستند نیز از این قاعده به دور نیستند، چراکه وقتی قرار است میان زد و بندهای سیاسی و قراردادهای اقتصادی به ویژه فروش تسلیحات و حقوق بشر، حمایت از رسانه و روزنامهنگار یکی را انتخاب کنند، آن هم در جهانی که تحتتاثیر رقابتهای اقتصادی به سوی بحران بزرگی در حرکت است، آنقدر به نعل و میخ میزنند، آنقدر اما و اگر میآورند تا صورت مساله به عنوان یک رویداد عادی و سنتی ارزش پیگیری خود را از دست بدهد. جمال خاشقجی یک روزنامهنگار با نام و نشان بود. سابقه فراوانی در رسانههای عربی و انگلیسیزبان داشت به ویژه در یک سال آخر عمر خود در آمریکا برای یکی از معتبرترین نشریات جهان، واشنگتنپست مینوشت، از طرفی وابستگی فامیلی و آشنایی خانوادگی از پدربزرگ و پدر گرفته تا شخص خودش یا خاندان سعودی، از او شخصیتی شناخته شده در دنیای غرب ساخته بود، هرچند گرایش به سمت و سوی اخوانالمسلمین که روزگاری با ریاض همدستی میکرد و سپس به دشمنی تبدیل شد و همچنین ارتباطش با مخالفان محمدبن سلمان در درون خاندان سعودی و حتی در خارج از آن، او را از حلقه قدرت دور انداخته بود، اما به هر حال کسی بود که نبودش میتوانست و توانست به یک ماجرای پلیسی، سیاسی و فرامرزی بدل شود. جمال خاشقجی، روزنامهنگار معروفی بود که ناپدید و کشته شدنش، نهتنها خبرساز شد که میتواند بر روند تحولات خاورمیانه اثرگذار باشد وگرنه حذف فیزیکی روزنامهنگاران، رویداد تازه و شگفتآوری نیست. نمونههایی را میتوان در آمریکای لاتین، برخی از کشورهای خاورمیانه، اروپای شرقی به طور خاص در روسیه و... ذکر کرد که در حد چند خط خبر یا اگر مهمتر از آن بود، یکی دو روز مطرح شده و سپس آب از آب تکان نخورده است. جمال خاشقجی به دلیل شهرتی که داشت، به خاطر اینکه در آمریکا و در واشنگتنپست مینوشت، به دلیل اینکه مرگش بالقوه میتوانست و توانست پای بازیگران صحنه خاورمیانه را به میان آورد که آورد تا اینگونه به تیتر و خبر مهم جهان بدل شود وگرنه حذف فیزیکی مخالفان به طور خاص روزنامهنگاران چرا باید خبرساز شود؟ روزنامهنگار یا سفید است یا سیاه، روزنامهنگار خاکستری نداریم. اگر روزگاری «باب وودوارد» در نیویورکتایمز با همکار روزنامهنگارش توانست نیکسون را از کاخ سفید بیرون بکشد، آن هم فقط و فقط به خاطر شنود دموکراتها که امروز برای بعضیها اصلا جرم به حساب نمیآید و همچنین چندی پیش با کتابش خشم ترامپ را برانگیخت به این دلیل که ساختار دموکراسی آمریکا اجازه حذف فیزیکی مخالف را نمیداد و نمیدهد موفق شد حالا اگر آمریکا هر عیب و مشکل دیگری دارد آن بحث دیگری است، اما از قبیل وودواردها، مثلا در اتحاد جماهیر شوروی، در روسیه امروزی، حتی در ترکیه که امروز این همه سنگ جمال خاشقجی را به سینه میزند یا مثلا در ونزوئلا و کشورهای بالکان، مگر میتوانند مخالفت خود را آزادانه ابراز کنند و راحت راه بروند. ماجرای جمال خاشقجی را از هر زاویهای نگاه کنیم، آن را گردن محمد بن سلمان بیندازیم به گونهای که مثلا ترکیه و قطر دوست دارند یا اعلام رسمی ریاض را قبول کنیم که دست آمریکا، روسیه و کشورهای بزرگ اروپایی را باز میگذارد تا روابط اقتصادی، ژئوپلیتیکی و استراتژیکی خود را با عربستان ادامه دهند یا مثلا بپذیریم که توطئهای برای خالی کردن زیرپای محمد بنسلمان است یا به هر گمانه دیگری متوسل شویم، از ابعاد فاجعه، چیزی کم نمیکند؛ در آستانه دهه سوم از هزاره سوم میلادی هستیم نه در عهد حجر که هابیل و قابیل به جان هم افتادند یا در دوره رقابتهای جنگ سرد که در روز روشن یک روزنامهنگار از هر طبقه و گروهی که باشد ناپدید میشود و آن وقت بر سر بود و نبودش، دستهای پنهان و آشکار بر سر منافع خود به رایزنی میپردازند و برخی بیپروا و بعضی با لفاظیهای دیپلماتیک، بهای زندگی او را به طناب منافع سیاسی، اقتصادی و رقابتهای سیاسی پیوند میزنند.
راستی روزنامهنگار در عصر ما باید چه رنگی داشته باشد؟
سرمقاله جهان صنعت/
روزنامهنگار خوب چه رنگی دارد
« روزنامهنگار خوب چه رنگی دارد » عنوان نگاه سردبیر روزنامه جهان صنعت، مسعود سلیمی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید: