به گزارش پایگاه خبری ربیع،

تهدید استقلال کشور
در روزهای نفوذ امریکا و انگلیس در ایران، ملت ایران روزهای سختی را گذراند. صد سال، اوّل انگلیسی ها و بعد امریکایی ها با نفوذ خود این کشور را عقب انداختند. ما امروز هر مرحله‌ای را که وارد می شویم، نشانه‌های کوتاهی های آنها، خیانت های آنها و بدعملی آنها را به چشممان مشاهده می کنیم. استقلال، بیت‌الغزل انقلاب اسلامی بود؛ یعنی نفوذ بیگانه در این کشور ممنوع؛ یعنی امریکا و انگلیس و دیگران حق ندارند در مسائل سیاسی و فرهنگی کشور هیچ‌گونه اعمال نفوذی بکنند. (۱)

تحقیر ملت و از دست دادن منافع کشور
اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان – که یقیناً دلسوز او نیستند – بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست می دهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، منافع خود را. دشمنی که بر سرنوشت یک ملت مسلّط شود، دلسوز آن ملت نیست و منافع آن ملت برای او اهمیت ندارد. آن‌که می‌آید یک ملت را مسخّر سرپنجه قدرت خود می کند، در درجه اوّل – در حقیقت، در اوّل و آخر – به فکر منافع خود است. آنچه برای او کمترین اهمیتی ندارد، منافع آن ملتی است که استقلال خود را از دست داده است. ما در این زمینه نمونه‌های فراوانی در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بیستم، داریم.
یک نمونه، کشور بزرگ و پهناور هندوستان است. انگلیسی ها از راه دور آمدند؛ اوّل با تزویر و فریب و بعد با سلاح و قوّت نظامی، سرزمین هند را گرفتند. سالهای متمادی بر این سرزمین مسلّط ماندند؛ مردم را ذلیل کردند؛ بزرگان را نابود کردند و ثروت های هند را از بین بردند. انگلیس، خزانه خود و جیب سرمایه‌داران خود را از سرمایه‌ها و فرآورده‌های هند پر کرد؛ اما هند را در فقر و مسکنت و بدبختی باقی گذاشت. فقط ثروت مادّی نبود؛ ثروت معنوی آنها را هم گرفتند و زبان خود را بر آنها تحمیل کردند. زبان رسمی امروز دولت های هند و پاکستان و بنگلادش – که مجموعاً شبه قارّه هند قدیم است که مستعمره انگلیس بود – انگلیسی است! آن منطقه دهها زبان محلی داشته است؛ این زبان ها را تا آن‌جایی که توانستند، منسوخ کردند و از بین بردند. یک ملت، زبان خود را که از دست داد، یعنی از گذشته خود، از تاریخ خود، از سنّت های خود و از میراث های گرانقدر خود منقطع و جدا می شود و از آنها بی خبر می ماند.
یک نمونه دیگر عرض می کنم. رئیس جمهور کشور پرو در امریکای لاتین، در زمانی که بنده رئیس جمهور بودم، به من گفت: ما اخیراً یک تمدّن بسیار باشکوه را در حفّاری های خود در کشورمان پیدا کرده‌ایم. او می گفت: سالها استعمارگران بر کشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشنفکران و صاحب‌نظران پرو بفهمند که در گذشته چنین تمدّنی داشتند! یعنی اینها حتی از این‌که مردم، تاریخ خودشان را بدانند و به گذشته خودشان افتخار کنند، مانع می شدند!
یک نمونه دیگر، الجزایر، این کشور عربی و مسلمان است. فرانسویها آمدند و دهها سال بر آن کشور مسلّط شدند؛ با سلاح آن‌جا را قبضه کردند؛ در آن‌جا حکومت تشکیل دادند؛ حکّام و افسران خودشان را به حکومت و فرماندهی آن کشور گماشتند؛ اوّلین چیزی که کمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامی و حتی از بین بردن زبان عربی بود. باز زمانی که من رئیس جمهور بودم، یکی از بلندپایگان دولت الجزایر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات کرد. در اثنای صحبت می خواست مطلبی را بیان کند؛ اما تعبیر عربی آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، می خواست مفهومی را به من منتقل کند، نمی دانست با زبان عربی چگونه می شود آن را منتقل کرد! رو کرد به وزیر خارجه‌اش، به زبان فرانسوی از او پرسید که این به عربی چه می شود؟ او هم در جواب گفت به عربی این می شود؛ بعد لغت عربی را به کار برد! یعنی زبدگان و نخبگان یک ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایری بعد از آن با ما صحبت کردند و گفتند ما همت گماشته‌ایم که بعد از ازاله استعمار، بتوانیم زبان عربی را برگردانیم.
کشور ما هرگز استعمار نشد؛ یعنی بیگانگان نتوانستند به این کشور بیایند و یک حکومت غیر ایرانی – حکومت مثلاً انگلیسی؛ چون انگلیسی ها این‌جا مسلّط بودند – تشکیل دهند. ملت ایران این را اجازه نداد؛ اما هرچه توانستند – در آن‌جایی که می توانستند و در دورانی که قادر بودند – نفوذ خودشان را در ایران توسعه دادند. من چهار نمونه را از تاریخِ نزدیکِ خودمان – تاریخ صد سال پیش به این طرف – به شما عرض کنم. این چهار نمونه به ما نشان می دهد که وقتی یک قدرت بیگانه بر دستگاه های سیاسی و فرهنگی یک کشور مسلّط شود، بر سر آن کشور و آن ملت چه می‌آید. یک نمونه، نمونه مشروطیت است … دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادی داشت و از عواملی در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخه خودش را به اینها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عدّه‌ای از روشنفکران بودند. حقّ آنها نباید ضایع شود؛ لیکن یک عدّه روشنفکر هم بودند که مزدور و خود فروخته و از عوامل انگلیس محسوب می شدند. باری؛ مشروطه، قالب و ترکیب حکومتىِ انگلیس بود. نمونه دوم، خودِ حکومت رضاخان است … هرج و مرج قبل از رضاخان، به وسیله مشت پولادین رضاخان و با کمک دولت انگلیس از بین رفت و یک نظم تحمیلی و استبدادی در کشور به وجود آمد که پنجاه و پنج سال ادامه پیدا کرد. نفوذ انگلیس در دستگاههای سیاسی و فرهنگی کشور ما، مردم را تحت فشار قرار داد. نمونه سوم نمونه شهریور ۱۳۲۰ است که رضاخان به وسیله حامیان قبلی خود از سلطنت عزل شد و از ایران بیرون رفت. محمّدرضا را بر سرِ کار آوردند؛ با قرار تسلیم محض در مقابل انگلیسیها. بعد، نمونه چهارم پیش آمد. و آن مرداد سال ۱۳۳۲ هجری شمسی بود …. یک ملت وقتی اجازه بدهد که یک قدرت بیگانه در دستگاه های سیاسی او یا در دستگاه های فرهنگی او نفوذ کند، سرنوشت این ملت همین است (۲).
اگر استکبار و دستگاه سلطه توانست بر کشوری تسلط یابد و در آن نفوذ پیدا کند، منافع آن ملت، دیگر نادیده گرفته خواهد شد.(۳)

عقب ماندگی
موفّقیت هر ملتی در پیشرفت های خود، نسبت معکوس با نفوذ بیگانگان و دشمنان در آن کشور دارد. (۴)
اگر انقلاب اسلامی پیش نیامده بود، اگر این ملت پشتِ سر امام بزرگوار، این حرکت عظیم تاریخی را به وجود نیاورده بود، می دانید امروز ملت ایران چگونه بود؟ ملتی که هیچ یک از پیشرفت های علمی غرب را فرا نگرفته بود. نه اختراعی، نه اکتشافی، نه سازندگی ای. منابعش را از دست داده بود؛ نفتش را از آب رودخانه‌ها هم ارزانتر به همان دشمن ها فروخته و در اختیار آنها گذاشته بود. نفت مال آنها، پالایش از آنها، قراردادهای طولانی مدت برای آنها! دشمنان این کشور، برای بقیه معادن و منابع کشور هم برنامه‌ریزی کرده بودند. می خواستند مغزهای این ملت را ببرند و دستگاه علمی کشور را در سطح پایین نگه دارند. (۵)

ناکامی در مبارزه با فقر، فساد و تبعیض
آنچه امروز برای این ملت اهمیت دارد، این است که مسؤولان کشور با همه قدرت و توان، شاخص های اصلی را برای اصلاح امور کشور در نظر بگیرند؛ همان سه شاخص عمده‌ای که گفته شد: مبارزه با فقر، مبارزه با فساد، مبارزه با تبعیض. این اساس قضیه است. اگر فقر و فساد و تبعیض به وسیله مسؤولان کشور تحمّل نشود؛ رضای الهی، توفیق الهی، هدایت الهی، شامل حال همه خواهد شد؛ گره‌ها باز خواهد شد. این ملت در میدان است؛ این ملت باوفاست؛ این ملت به قرآن دل داده است. اگر بخواهیم این کارها انجام گیرد، راهش این است که جلوِ نفوذ دشمن با کمال قدرت بسته شود.(۶)

ضعف و شکست ملت
چیزهائی هست که ملت ها را شکست می دهد. این را همه می دانند؛ چیز جدیدی نیست؛ ما هم می دانیم. اختلاف کلمه اینجور است، جا دادن و راه دادن به نفوذی های دشمنان از این قبیل است، کوچک گرفتن و سست شدن در مأموریت همینجور است، ناامید شدن از رسیدن به هدف همینجور است، ندیده گرفتن دشمن و کوچک گرفتن دشمن و چشم بستن بر روی دشمن از جمله‌ی عوامل ضعف و شکست است؛ همه‌ی اینها بد است. این عوامل ضعف را باید از خودتان دور کنید(۷).

ایجاد غرب‌باوری، غرب‌زدگی و گرایش‌های سکولاریستی در مسئولان و نخبگان
روند غرب‌باوری و غرب‌زدگی را که متأسفانه داشت در بدنه‌ی مجموعه‌های دولتی نفوذ می کرد، متوقف کردید؛ این چیز مهمی است. حالا یک عده‌ای در جامعه، ممکن است به هر دلیلی شیفته‌ یک تمدنی یا یک کشوری باشند؛ اما این وقتی به بدنه‌ی مدیران انقلاب و مجموعه‌های انقلاب نفوذ می کند، چیز خیلی خطرناکی می شود. این دیده می شد؛ خب، جلویش گرفته شد. گرایش‌های سکولاریستی – که متأسفانه باز داشت در بدنه‌ی مجموعه‌ی مدیران کشور نفوذ می کرد – جلویش گرفته شد. نظام انقلابی، بر مبنای دین و بر مبنای اسلام و بر مبنای قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونی این ملت برخوردار شده و جان هایشان را کف دستشان گرفته‌اند و جوان هایشان را به می دانهای خطر فرستاده‌اند؛ آن وقت مسئولان یک چنین نظامی دم از مفاهیم سکولاریستی بزنند!؟ «یکی بر سر شاخ و بن می برید»؛ یعنی خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ این‌مبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلی چیز خطرناکی بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد.(۸)

سست کردن پیوند فکری و عاطفی جوانان با کانون های اصلی نظام
یک تحلیل عمیق که محصول تجارب بیست‌ساله‌ی نظریه‌پردازان سیاسی بیگانه است همه‌ی دشمنان ایران اسلامی را به این نتیجه رسانیده است که راه سلطه بر ارکان جمهوری اسلامی و رخنه در پایه‌های استوار این نظام شامخ، منحصراً سست کردن ایمان دینی نسل جوان، سست کردن پیوند فکری و عاطفی آنان با کانونهای اصلی نظام، سست کردن انگیزه‌های آموزشی و پرورشی آنها است. امروز هدف اصلی همه‌ی تبلیغات و نظریه‌پردازی های دستگاه های پرخرج تبلیغاتی استکباری و صهیونیستی همین است.


(۱)(۲) بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ ۱۳۷۹/۰۷/۱۴

(۳) بیانات در اجتماع بزرگ مردم اراک ۱۳۷۹/۰۸/۲۴

(۴) بیانات در دیدار پاسداران، جانبازان، دانشجویان و دانش‌آموزان ۱۳۷۹/۰۸/۱۱

(۵)(۶) بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌۱۳۷۹/۰۷/۱۴

(۷) بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌۱۳۸۶/۰۶/۳۱

(۸) بیانات در دیدار رئیس‌جمهوری و اعضای هیأت دولت ۱۳۸۷/۰۶/۰۲

(۹) پیام به مناسبت برگزاری دومین کنگره جامعه اسلامی دانشجویان‌ ۱۳۷۷/۰۷/۰۸