به گزارش «پایگاه خبری تحلیلی ربیع»؛تالاب گاوخونی دیگر فقط یک مسئله زیستمحیطی نیست؛ بلکه تبدیل به نمادی از فراموشی، تعلل و بیمسئولیتی در مدیریت منابع طبیعی کشور شده است. این تالاب که روزگاری شریان حیاتی مرکز ایران، مأمن پرندگان مهاجر، تنظیمکننده اقلیم منطقه و پناهگاه زیستمحیطی شرق اصفهان بود، امروز در سایه کمآبی، سوءمدیریت و بیتوجهی دستگاهها به بستر مرگ تدریجی سپرده شده است. گاوخونی قربانی همزمان طبیعت و سیاست است؛ طبیعتی که بارش را کم کرده و سیاستی که تدبیر را کاهش داده است.
دولت، وزارت نیرو، سازمان محیط زیست، شوراهای عالی آب و حتی جوامع محلی هر کدام سهمی در این وضعیت دارند.بد نیستلروی کدام نهادهای مسئول گزارش دهند که در این چند سال چه اقدام عملی در راستای احیای گاوخونی داشته اند مخصوصا متولی آن یعنی محیط زیست چه کرده است؟ حقآبه سالانه تالاب که طبق مصوبات قانونی باید تأمین و رهاسازی شود، سالهاست یا پرداخت نمیشود یا در مسیر رودخانه توسط برداشتهای غیرمجاز، طرحهای سدسازی و تغییرکاربری زمینها بلعیده میشود.
اگرچه خشکسالی واقعیتی انکارناپذیر است، اما مساله اصلی سوءمدیریت است؛ زیرا همان آب اندک موجود نیز به دست تالاب نمیرسد. قانون حفاظت از تالابها تصویب شد، اما ضمانت اجرا ندارد. پروژههای انتقال آب برای صنعت و شرب، بدون در نظر گرفتن حق تنفس تالاب اجرا شدند و وقتی کار به بحران رسید، همه دستگاهها فقط نشستهای خبری برگزار کردند و از اقداماتی در دست بررسی گفتند!
خشکیدن گاوخونی فقط از بین رفتن یک تالاب نیست؛ آغاز زایشی از بحرانهای زنجیرهای است. ریزگردهای سمی برخاسته از بستر خشک تالاب در حال تبدیلشدن به تهدیدی ملی است. ترکیبات نمکی و فلزات سنگین میتواند سلامت مردم در شرق اصفهان، نائین، اردکان، کرمان و حتی پایتخت را تهدید کند. نابودی پوشش گیاهی، مهاجرت روستاییان، کاهش تولید کشاورزی، انقراض گونههای جانوری بومی و از بین رفتن فرصتهای گردشگری تنها بخشی از خسارتهای این مرگ تدریجی است. امروز هزینه احیای تالاب شاید میلیاردی باشد، اما فردا هزینه درمان، مهاجرت، تخریب خاک و بحران اجتماعی هزاران برابر خواهد شد.
اما آیا راهی برای نجات باقی مانده است؟ پاسخ آری است، اما نه با بیانیه و شعار. نخست، حقآبه قانونی تالاب باید مانند حقآبه کشاورز، صنعت و شرب، به رسمیت شناخته و تأمین شود. وزارت نیرو و استانداری اصفهان موظفند این حق را در اولویت مدیریت منابع آب قرار دهند. دوم، باید برداشتهای غیرمجاز از زایندهرود کنترل و سامانههای هوشمند پایش آب فعال شود تا هیچ قطرهای بیحساب مصرف نشود. سوم، احیای گاوخونی نیازمند مشارکت جامعه محلی است؛ کشاورزی باید به سمت الگوی کمآببر هدایت شود و دولت با حمایت مالی، کشاورزان را در تغییر شیوه معیشت همراهی کند.
چهارم، ایجاد ستاد ملی احیای تالاب گاوخونی با اختیارات فرااستانی همچون ستاد احیای دریاچه ارومیه ضرورتی اجتنابناپذیر است. پنجم، استفاده از ظرفیت بخش خصوصی برای سرمایهگذاری در گردشگری طبیعی و پروژههای سازگار با محیط زیست میتواند امید را به منطقه بازگرداند.
گاوخونی، آینهای است که در آن تصویر صداقت یا بیتفاوتی مدیران و افکار عمومی نمایان میشود. اگر امروز این تالاب را نجات ندهیم، فردا نه فقط ریزگردها که شرمندگی تاریخ گریبانگیر ما خواهد شد. گاوخونی هنوز نفس میکشد، اما این آخرین نفسهاست. زمان تصمیم بزرگ فرا رسیده است؛ یا مسئولیت، یا پشیمانی.
مظفر حاجیان