عاطفه بازفتی

از گذشته دانش ستاره­شناسی در میان ایرانیان، ارزش و اهمیت بسیاری داشته است و وجود منجّمان در میان درباریان امری معمول بوده. زمانیکه علوم عقلی و تجربی در کنار مجالس سماع و نشت­های خانقاهی پیشرفت می­کرد برخی اصطلاحات نجــوم نیز وارد شعر شد که سروده­های مولانا نیز بی­بهره نماند. با دقت در برخی ابیات مثنوی می­توان به درک عمیق مولانا از دانش ستاره­شناسی پی برد و او را شاعر آفاق و انفس و آسمان و زمین دانست. مولانا در مثنوی به یکی از وسایل ستاره­شناسی با نام «اصطرلاب» اشاره می­کند؛ وسیله­ای از جنس برنج که در علم نجوم گذشته به وسیله آن ارتفاع خورشید، حرکت ستارگان، ساعات شبانه­روز، قبله، سعد و نحس زمان و… را تعیین می­کردند.حمزه اصفهانی آن را معرب ترکیب فارسی «ستـاره­یاب» می­داند. ایرانیان مسلمان آن را جام جم یا جام جهان­نـما می­خواندند و از آن در طالع­بینی نیز استفاده می­کردند.

مولانا می­گوید:«علت عاشق ز علت­ها جداست/عشق اصطرلاب اسرار خداست» مولوی در واقع بیماری و علت عاشقی را از نوع بیماری و دردهای جسمانی نمی­داند و می­گوید همانطور که اصطرلاب اسرار آسمان را نشان می­دهد و از طریق آن به راز و رمز آسمان می­توان پی برد، عشق پاک و عرفانی نسبت به خداوند هم روح را آنچنان لطیف، خالص و حساس می­کند که می­تواند اسرار خداوند را نشان دهد. در ابیات زیر مولانا به کاربرد اصطرلاب اشاره می­کند:«آن منجم چون نباشد چشم تیز/شرط باشد مرد اصطرلاب ریز/تا صطرلابی کند از بهر او/تا برد از حالت خورشید بو…»

عاطفه بازفتی