کد ۵ دی ۹۶ و ۲۲ خرداد ۸۸
« کد ۵ دی ۹۶ و ۲۲ خرداد ۸۸ » عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حامد حاجیحیدری است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
به گزارش پایگاه خبری ربیع، دکتر حسن روحانی نقطه آغاز مشکلات کشور را «پنجم دی ۹۶» دانستند، وقتی در جلسه طرح سؤال مجلس شورای اسلامی سخن میگفتند. تیم سابق مذاکره اتمی هم وقایع «بیست و دوم خرداد ۸۸» را نقطه جسور شدن آمریکاییها و از دست رفتن نتایج سالها مذاکره سخت میدانستند. ما طی دو دولت متوالی از «خشم رهاشده»، آسیب ملی دیدهایم، و باید برای این موضوع فکری بکنیم؛ اعتراض معیارمند یک سخن است و «خشم رهاشده» مقوله دیگری است.
به وضوح، در سطح جامعه شهری ما، پرخاش و «التهاب» بسیار شده و نخبگان این کشور باید برای درمان آن کاری بکنند. در سطح روابط فردی رو در رو، در جامعه شهری ما، تحملها کم شده است. به مجرد لمس اندک ناملایمات از طرف مقابل، خشم و فریاد رها میشود. گاهی این خشمها میتوانند برحق باشند، ولی نشان نادرست بودن اغلب این خشمها آن است که پس از اندک زمانی، عرق پشیمانی بر پیشانی مینشیند؛ چرا که قدری تأمل، معلوم میکند که میشد به طرز مناسبتری موقعیت را اداره کرد و خود و ملت را به دردسر نینداخت.
در سطح تحلیل روانشناختی، کلید فهم این موقعیتها، «توقعات تنظیم نشده» و «درخواستهای سطحبندی نشده» است. در یک موقعیت شهری که افراد غریبه در کنار هم زندگی میکنند، توقع اخلاقی هر یک از افراد آن است که همه، وظایف خود را در قبال آنها به درستی انجام دهند، صرفنظر از این که آنها در قبال دیگران تا چه حد کامل بودهاند؛ این، حال و هوای روان انسان شهرنشین است. وقتی همه به رغم خود ما، در سطح کامل و فاضلترین انسانها، «توقعبندی» میشوند، و هنگامی که توقع رفتار کامل و فاضل تشفی نمییابد، «ناکامی»، و سپس «پرخاشگری» اتفاق خواهد افتاد. این، کلید فهم پرخاشهای بسیار امروز جامعه شهری «ملتهب» ماست.
این توضیح روانشناسان است، ولی در سطح تحلیل تمدنی، دیدگاه وسیعتر جامعهشناسان به موضوع گشوده میشود. در جریان زندگی متعارف انسانی، وقتی امکانات محیط سهل و آسان نیست، همراهی و ارتباطات انسانی است که کمبودها را جبران خواهند کرد، و حاصل این فعل و انفعال، “تمدن انسانی” را شکل میدهد. بنا به این تقریر از “فرآیند تمدن شدن”، که به نوربرت الیاس جامعهشناس مشهور آلمانی منسوب است، “تمدن” از کم و کسریها پدید میآید نه از وفور و فراوانی؛ جایی که برای تأمین حاجتها محیط کفایت نمیکند، و به “فرهنگ” احتیاج میافتد؛ و وقتی “فرهنگ”، به تلاطم میافتد، کاری میکند تا برای چندین نسل، روشهای زندگی بهبود بسیار بیابند و منابع محیطی چندین برابر ثمر خواهند داد. “تاریخ تمدن”، این طور پدید آمده است.
فرهنگ، چگونه چنین ارزش افزوده بالایی به عملکرد نوع انسان میبخشد؟
یک سوی تأثیر فرهنگ این است که افق دید انسانها را باز و فراخ میکند، تا ما دریابیم که مسائل و دلخوریها، مخصوص اینجا و اکنون ما نیستند و دیگران هم در این مسائل با ما شراکت دارند؛ چه بسا دیگران، کم و کسریهای بیشتری در قیاس با ما داشته باشند؛ که اغلب هم چنین است. امروز که به وضع و حال کشور خودمان نگاه میکنیم، وضع مطلوبتری در قیاس با اغلب جوامع حال حاضر دنیا دارد. به رغم همه مضیقههایی که اغلب آنها به ما تحمیل شدهاند و تقصیر خودمان نبودهاند، با این حال، ما از ترکیب فرهنگی “توسعه و عدالت و آزادی” بیشتری در قیاس با اغلب ملل مهم دنیا برخورداریم.
سوی دیگر تأثیر فرهنگ آن است که دید ما را به گذشته خودمان هم باز میکند، و ما با توجه به گذشته خودمان، ضمن ترسیم مسیرهای پرتدبیر، از دیدگاه منفی و سیاهنما و منفعل پرهیز میکنیم. این دیدگاه به ما نشان میدهد که چه ناملایماتی از سر این ملت گذشته تا به امروز روز زندگی ما رسیده است، و ناملایمات امروز ما در قیاس با دشواریهای زندگی گذشته قابل درکتر و آیندهدارتر است. این دیدگاه به ما کمک میکند تا در تعاملات دوجانبه هم درخواستهای خود از دیگران را سطحبندی کنیم و با برآورده نشدن آنها خشم خود را منطقی و برنامهریزی نماییم.
فایده دیگر برخورد فرهنگی با مسائل اجتماعی آن است که میتوانیم فرصتهای جدیدی تعریف کنیم که به طور خام در محیط یافت نمیشوند. ما میتوانیم هوشمندانهتر واکنش نشان دهیم. فرهنگ با ضربالمثلی که در اغلب فرهنگهای دنیا وجود دارد، به ما میآموزد: “خدا گر
ز حکمت ببندد دری … ز رحمت گشاید در دیگری”. شبیه همین جمله حکیم ایرانی در میان انگلیسیها متداول است که: “وقتی دری بسته میشود، در دیگری به روی انسان باز میشود” که وینستون چرچیل به آن میافزاید: “… ولی ما آن قدر به در بسته چشم میدوزیم که درهای باز شده را نمیبینیم!”. از این بیش، سخن ابوسعید ابوالخیر است که میفرماید: “ایزد هرگز دَری نبندد بر تو … تا صد دیگر به بهتری نگشاید”؛ یا رودکی: “دُرُست و راست کُناد این مَثَل خدای ورا … اگر ببَست یکی دَر ، هزار دَر بگشاد”. نهایتاً با اطمینان بیشتری، مرحوم علی اکبر خان دهخدا از امثال و حکم عامه نقل میفرماید که: “از آن زمان که فکندند چَرخ را بنیاد … دَری نبَست زَمانه که دیگَری نگشاد”. خب؛ این مضمون ثابت و قطعی و جهانشمول فرهنگ است که در هر شکستی فرصتی برای انسان خوشفکر و پرتأمل مخفی شده است. گاهی اوقات، شکست آن قدر بزرگ است که انگیزههای خود را فراموش میکنیم؛ در نتیجه، تمرکز روی ادامه مسیر را از دست میدهیم. تعقیب مسیر یک شکست میتواند فرصت بزرگی برای درک موقعیت و جایگاه خود در هر طریق و سبیلی باشد. این کار باعث توجه به اغراض عالم میشود که خود، به تنهایی پیروزی بزرگی است؛ این که آدمی سر خویش از پیشپا بردارد و به آسمان نظر کند. در نتیجه، اگر واقعاً در مسیر مورد نظر خود نیستیم، شکست باعث جست و جو و کشف فرصتهای جدیدی میشود که امکان دارد با جوهر و گوهر ما بیشتر هماهنگ و همراستا باشد. من خشم صحیح را انکار نمیکنم، ولی فرهنگ با این دست مضامین خود، “خشم رهاشده” را تقلیل میدهد و انرژیهای مربوط به آن را در مسیر مثمر ثمر میاندازد.
جهت دیگر کمک فرهنگ در مهار “خشم رهاشده”، افزایش سرعت تغییرات مؤثر است. با خشمهایی از جنس “۵دی ۹۶” و “۲۲خرداد۸۸″، تنها به ملت آسیب میرسد؛ ولی وقتی اعتراض و انتقاد منطقی و فرهنگی در کار باشد، انرژی بالایی برای اعمال تغییرات اجتماعی مؤثر به کار میافتد. حس “منفعل شدن”، آشکارترین نشانه برای نرسیدن به توقعات از رفتار و منش دیگران است. حس “منفعل شدن”، فرصتی برای ارزیابی صادقانه کارهای نادرست ماست، و وقتی جهتهای نادرست معلوم شد، مسیرهای درست تحلیل میشوند. یک ملت هوشمند با نخبگانی که قبراق و چالاک، مدام به تجدید نظر در روندهای تاریخی مشغول هستند، ریزهکاریهای مسیرهای درست را چراغ راه آینده میکنند تا ملت، زودتر به اغراض خود دست یابد.
اقدام فرهنگی در تجزیه و تحلیل تاریخی ملت، عادتهای بد کوچکی که باعث عقب راندن ملت میشوند را شناسایی میکند و نسبت به آن هشدار میدهد. این هم فایده دیگر تقویت نگاه فرهنگی به نارساییهای اجتماعی است. مقاطع تاریخی مانند “۵دی ۹۶” و “۲۲خرداد۸۸″، نقاطی هستند که ملت نیاز به ریشهکن کردن عادتهای خشمآلود خود را درک میکند. این عادتهای خشمآلود، آن طور که تبعات آنها معلوم کردند، از خود مسائلی که موجب خشم شدهاند مهمتر هستند. خشم افسار گسیخته به مراتب از تنگناهای اقتصادی یا ناکامیهای سیاسی مقطعی میتواند مشکلسازتر باشد و حالا دیگر با تجربه “۵دی ۹۶” و “۲۲خرداد۸۸″، خوب میدانیم که باید سطح کلی “التهاب اجتماعی” را به شیوه فرهنگی تقلیل دهیم. خشم، بیش از آن که در ابتدا به نظر میرسد میتواند مخرب باشد، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی.