نقد فیلم «سال دوم دانشکده من» آخرین ساخته رسول صدرعاملی

عقبگرد

احتمالاً رسول صدرعاملی بیش از هر کارگردانی به احوالات دختران نوجوان و زیستشان در سینمای ایران پرداخته است.

عقبگرد

*در این نقد خطر لو رفتن داستان وجود دارد.

احتمالاً رسول صدرعاملی بیش از هر کارگردانی به احوالات دختران نوجوان و زیستشان در سینمای ایران پرداخته است. اگر «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «دیشب باباتو دیدم آیدا» و «دختری با کفش‌های کتانی» را سه گانه موفق کارنامه رسول صدرعاملی به شمار آوریم که همواره نگاهی دغدغه مند به مسائل و مشکلات دختران جوان و نوجوان داشته است، «سال دوم دانشکده من» را باید نوعی عقبگرد در کارنامه این کارگردان به شمار آورد. این فیلم همچنین نویسنده‌ای دارد که اتفاقاً کارنامه موفقی در فیلمسازی دارد و یکی از فیلم‌هایش یعنی «در بند» به ماجرای دختران جوان و نوجوان می‌پردازد. اما به مانند صدر عاملی این فیلم در کارنامه هنری پرویز شهبازی نویسنده اثر هم یک عقبگرد به حساب می‌آید. صدرعاملی و شهبازی هر اندازه که با دغدغه نسل دهه ۶۰ آشنا بودند مشخص است که با دغدغه‌های نسل جدید آشنا نیستند و این موضوع به وضوح در فیلم نمایان است.

داستان

«مهتاب» را در آغاز فیلم در جلسه کمیته انضباطی می‌بینیم. چرا فیلم با این صحنه شروع می‌شود و بقیه‌اش به یک فلاش‌بک تبدیل می‌شود؟ آیا یک‌ترم تعلیق شدن «مهتاب» اتفاق قابل توجهی برای ماست یا به اتفاق مهمی در فیلم تبدیل می‌شود؟

از «آوا» چیز زیادی نمی‌دانیم جز اینکه قرص می‌خورد و رابطه درست درمانی با «علی» ندارد. می‌دانیم که با «مهتاب» صمیمیت زیادی دارد و اوست که «مهتاب» را به سفر آمدن مجاب کرده است. وقتی در اتوبوس نشسته‌اند «مهتاب» قرص‌های «آوا» را از او می‌گیرد. توی اتاق هستند هم «آوا» دستوراتی می‌دهد و «مهتاب» اجرایشان می‌کند. «مهتاب» رمز کارت و گوشی «آوا» را هم در اختیار دارد. تا اینجا که نکته منفی از «مهتاب» نمی‌بینیم و فقط صمیمیت زیاد او با «آوا» برجسته می‌شود. آن‌ها به اصفهان می‌روند. چرا اصفهان؟ چون بناهای تاریخی و بازارهای زیبایی دارد؟ چه استفاده‌ای از مکان که یکی از فاکتورهای اساسی فضاسازی است می‌شود؟ پاسخی برای این سؤال نیست و بهتر است خودتان ببینید و قضاوت کنید.

می‌رسیم به صحنه حادثه و به کما رفتن «آوا». فیلمساز ترجیح می‌دهد ما با «مهتاب» باشیم پس صحنه حادثه را نمی‌بینیم. وقتی با حادثه روبرو می‌شویم که همراه «مهتاب» داخل اتاق می‌آییم و می‌بینیم «آوا» بیهوش افتاده است. آیا دیدن این صحنه برای ما به اندازه کافی شوکه‌کننده است؟ صادقانه بگوییم، به هیچ وجه.

بعد از آن وارد شدن خانواده آوا و همچنین علی نامزد آوا بازهم هیچ کمکی به داستاننمی کند و اساساً بحران اصلی فیلم که همان به کما رفتن آوا است به حاشیه رانده می‌شود.

پایان فیلم نشان می‌دهد به کلی سرکار بوده‌ایم. «مهتاب» پس از اینکه مدتی به «علی» علاقه نشان می‌دهد ناگهان تصمیم می‌گیرد به نامزد خودش برگردد. یک صحنه برفی هم انتهای فیلم گنجانده شده است که برای تطهیر «مهتاب» مناسب به نظر می‌رسد. این برف آخر فیلم هم به کلیشه‌ای محبوب بین فیلمسازان ما تبدیل شده است. ظاهراً فیلمسازان فکر می‌کنند هر چه ساختند را می‌توانند با یک صحنه برفی به مفاهیمی متعالی منتهی کنند!

بازیگران

انتخاب بازیگران فیلم از نقاط قوت آن است. دو بازیگر جوان و تازه کار فیلم، هر دو از عهده نقش آفرینی به درستی برآمده‌اند و بازی‌هایشان به اندازه است. نقش‌های دیگر فیلم، معمولی و مسطح‌اند و شاید هر بازیگر نه چندان مشهوری هم می‌توانست از عهده ایفایشان برآید. این که فیلمساز چرا برای این نقش‌ها به سراغ ویترینی از بازیگران شناخته شده چون بابک حمیدیان، علی مصفا، ویشکا آسایش، افشین هاشمی، شقایق فراهانی، نیلوفر خوش خلق و … رفته است احتمالاً به منظور حفظ گیشه فیلم بوده است اما ای کاش دست کم این نقش‌ها کمی مهم‌تر و پررنگ‌تر بودند یا جای کار بیشتری داشتند؛ این در حالی ست که همه‌ی آن‌ها در حد و اندازه‌ی چند نقش مکمل نه چندان درخشان باقی می‌مانند.

در نهایت باید گفت که فیلم جدید صدرعاملی حرف تازه‌ای ندارد و این کارگردان بعد از ساخت چندین فیلم درباره دغدغه‌های دختران نوجوان و جوان دهه شصتی حالا دیگر نمی‌تواند فرایند ذهنی نسل دهه هفتاد و هشتادی را درک کند. «سال دوم دانشکده من» فیلمی سطحی و یکنواخت است که ممکن است بسیاری از تماشاگران را راضی نکند.