تحلیل ها » تولیدی » خبر دریافتی
کد خبر : 232273
یکشنبه - 29 بهمن 1396 - 09:11

سرمقاله شهروند/ نقشه راه؛ بازسازی انسجام اجتماعی

به گزارش پایگاه خبری ربیع، اتفاقات دی‌ماه امسال، آن‌قدر غیرمنتظره نبود که موجب شوکه‌شدن شود، ولی به علت ویژگی کلی آن و نوع خاصی از رفتار جمعی که در گذشته کمتر دیده شده بود، توجه ناظران عمومی را به خود جلب کرد. نخستین پرسش این بود که چه عواملی موجب شکل‌گیری این اتفاقات شده است. […]

سرمقاله شهروند/ نقشه راه؛ بازسازی انسجام اجتماعی

به گزارش پایگاه خبری ربیع، اتفاقات دی‌ماه امسال، آن‌قدر غیرمنتظره نبود که موجب شوکه‌شدن شود، ولی به علت ویژگی کلی آن و نوع خاصی از رفتار جمعی که در گذشته کمتر دیده شده بود، توجه ناظران عمومی را به خود جلب کرد. نخستین پرسش این بود که چه عواملی موجب شکل‌گیری این اتفاقات شده است. پاسخ دقیق به این پرسش را نمی‌توان بلافاصله پس از رویداد ارایه کرد. این پاسخ یا باید پیش از حادثه داده می‌شد و به تعبیری پاسخ باید به سوال مقدری می‌بود که پیش از این درباره ثبات اجتماعی و احتمال چنین رخدادهایی داده می‌شد، یا آن‌که باید سال‌ها بگذرد تا با نگاه به گذشته بتوان علل ایجادکننده این حوادث را دسته‌بندی و تحلیل کرد. گفت‌وگوی امروز «شهروند» با محسن گودرزی از نوع پاسخ نوع اول است، چرا که این تحلیل مبتنی بر مطالعه‌ای است که از سال‌ها پیش آغاز و نتایج نهایی آن نیز پیش از اعتراضات اخیر تدوین و ارایه شده است. درواقع این تحلیل زمینه‌های عمده و روندی در شکل‌گیری این اعتراضات را توضیح می‌دهد، در حالی که ذهنیت‌های ساده در پی علل و عوامل جزیی و اتفاقاتی هستند که بی‌واسطه موجب این اعتراضات شده‌ است.
شاید این گفت‌وگو و مقاله اصلی ایشان طولانی باشد، ولی فراموش نکنیم که کوتاه کردن یا به قول معروف کپسولی یا ساندویچی کردن اندیشه و تحلیل می‌تواند خطرناک باشد و خوانندگان را دچار سادگی ذهن و تحلیل کند. از این‌رو، اگر در پی رسیدن به تحلیلی از وضعیت جامعه خودمان هستیم، به‌ناچار باید صبر و حوصله پیشه کنیم و اجازه ندهیم با افکار بسته‌بندی‌شده و زودهضم، باورهای خودمان را به دست امواج خطرناک اجتماعی بسپاریم. در جامعه ما کسانی هستند که برای پذیرش و باور به وجود «درهای باغ سبز» خیالی استعداد شگرفی دارند. آنان به همان اندازه که بی‌اعتماد به دیگران و حکومت هستند، آمادگی عجیبی دارند که خیلی زود و در بالاترین سطوح به کسانی و افکاری اعتماد کنند که شایسته آن نیستند و در نتیجه خود را به دست برنامه‌ها و خیالات کسانی می‌سپارند که فقط پس از رسیدن به آن باغ‌های وعده داده شده، متوجه عمق فاجعه و ماجرا می‌شوند.
جامعه ایران دچار بحران‌های مهمی شده است، ولی عبور از این بحران‌ها را نمی‌توان به عوامل و اقدامات ساده‌انگارانه‌ای تقلیل داد؛ برای مثال تغییر برخی افراد یا تغییر برخی از نهادها هیچ‌گاه نمی‌تواند چنین مشکلاتی را حل کند که چه‌بسا گره حل را کورتر هم خواهد کرد. اگر گمان کنیم که راه‌حل‌های این مشکلات بسیار ساده و دم ‌دست است، در این‌صورت باید گفت که هیچ‌گاه به حل مشکل فایق نخواهیم آمد، سهل است که آنها را پیچیده‌تر خواهیم کرد. ما باید میان چند عامل توازن برقرار کنیم. نخست این‌که بپذیریم مشکلات ایران به دلیل انباشت‌های تاریخی و نیز به علت درگیر شدن در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بسیار عمیق و گسترش یافته است. دوم این‌که با وجود این، می‌توانیم و می‌باید این مشکلات را حل کنیم. این توان را در ظرفیت مردم و تمدن ایرانی می‌بینیم. سوم این‌که این راه نیازمند انسجام عمومی و اعتماد و توافق درباره مسائل ملی و عمومی کشور است. هیچ راه میانبر و کوتاهی برای عبور از این وضع نداریم.
هر دو دسته از شاخص‌های عینی جامعه و ذهنی مردم در وضعیت خطیری هستند. شاخص‌های عینی شامل وضع اقتصادی، تورم، بیکاری، سرمایه‌گذاری، وضعیت رسانه‌ها، آسیب‌های اجتماعی، متغیرهای زیست‌محیطی چون آب و هوا و… و نیز زندگی شهری، هیچ‌کدام روند رو به بهبودی را نشان نمی‌دهند. ولی شاید شاخص‌های ذهنی، یعنی ارزیابی ما از وضعیت عمومی جامعه بدبینانه‌تر از واقعیت و شاخص‌های عینی باشد و این نیز محصول عوامل گوناگونی ازجمله نارسایی و ناکارآمدی رسانه‌های رسمی و عمومی و به‌طور مشخص صداوسیماست که با ضعف خود، جا را برای رسانه‌های غیررسمی باز کرده و در آن‌جا نیز جز تشدید بدبینی، کارکرد دیگری متصور نیست. بنابراین نخستین گام‌ها برای خروج از این وضعیت، کوشش برای متناسب کردن و بهبود نسبی ارزیابی ذهنی جامعه و نزدیک کردن نیروها به یکدیگر و از همه مهمتر ایجاد حدی از امید به آینده است. امیدی که واهی نباشد بلکه مبتنی بر واقعیات به نسبت قابل قبول باشد. مردم و جامعه باید حس کنند که دوران از هم گسیختگی‌ها گذشته است و قرار نیست یک گروه دیگر حذف شود. همه ما اعم از هر گروه فرهنگی و قومی جزو یک ملت و یک جامعه هستیم و تفاوت‌های ما نه‌تنها نافی اتحاد و همبستگی ما با یکدیگر نیست، بلکه این تفاوت‌ها به نحوی نشان‌دهنده اجزای یک پیکر است که در عین متفاوت بودن، مکمل یکدیگرند. گوش، چشم و دست با یکدیگر تفاوت‌های بزرگی دارند و چه‌بسا هیچ تشابهی ندارند، ولی هر سه آنها در کنار یکدیگر مفهومی به نام جسم انسان را تکمیل و دارای توان می‌کنند. آنها اجزای یک بدن هستند و بدون یکدیگر هیچ ارزشی ندارند. ما باید جسم دارای روح پویا و زنده تمدن و جامعه ایرانی را به رخ بکشیم و نشان دهیم برای همه اجزای این جسم و روح ارزش یکسان قایل هستیم و آنها را شرط ضروری بقای این جسم می‌دانیم. انسجام به معنای دقیق کلمه یعنی همین.