سرمقاله شهروند/ روز مهندس و مهمترین ایده مهندسی
به گزارش پایگاه خبری ربیع، تا به حال پیش نیامده که یادداشتی را با پیشوند بنویسم؛ به طور کلی از این پیشوند و پسوندها خوشم نمیآید، بلکه ناراحت هم میشوم. این روزها هر کسی زنگ میزند و با خطاب قراردادن بنده به عنوان دکتر عبدی حتما میخواهد احترامی بگذارد و کارم شده اصلاح این عنوان […]
به گزارش پایگاه خبری ربیع، تا به حال پیش نیامده که یادداشتی را با پیشوند بنویسم؛ به طور کلی از این پیشوند و پسوندها خوشم نمیآید، بلکه ناراحت هم میشوم. این روزها هر کسی زنگ میزند و با خطاب قراردادن بنده به عنوان دکتر عبدی حتما میخواهد احترامی بگذارد و کارم شده اصلاح این عنوان که بنده دکتر نیستم! به طور معمول هم طرف مقابل با عذرخواهی میگوید ببخشید آقای دکتر! نمیدانستم! به نظر میرسد که استفاده از عناوین دکتر و مهندس بیش از آنکه نشانهای از حرفه باشد، لقلقه زبان شده است و برای احترام به کار برده میشود و شاید به همین دلیل است که دو رشته پزشکی و مهندسی از ابتدا با استقبال بیشتری مواجه شدهاند؛ چون فارغالتحصیلان آن میتوانستند دو لقب دکتر و مهندس را با خود یدک بکشند! البته این فقط یک دلیل بود و دلایل مهمتری هم داشت و دارد. لقب و پیشوند مهندس را هم نمیپذیرم برایم بگویند، چون درست است که بنده مدرک مهندسی دارم، ولی در حرفه مهندسی مشغول نیستم و از آن مهمتر اینکه مهندسان را نیز در بهترین حالت هنگامی باید با این عنوان خطاب کرد که مشغول به حرفه خود هستند، والا دور هم و در کنار خانواده نشستن و یکدیگر را با عنوان مهندس و دکتر خطابکردن فقط در میان جامعهای رواج دارد که اعتمادبهنفس کافی در افرادش نیست. از این مقدمه بگذرم که هدف آن طرح این نکته بود که خودمان را از پوستههای اینگونه عناوین بیرون آوریم؛ پوستهای که متاسفانه گروههای دیگر جامعه را نیز اسیر خود کرده و افراد جامعه را از محتوا خالی کرده و به جای آن عناوین پرطمطراق جایگزین محتواها شدهاند. بنده فارغالتحصیل رشته مهندسی هستم ولی حوزه فعالیت حرفهایام روزنامهنگاری و پژوهش جامعهشناسی است. از این رو بیمناسبت نیست که نگاهی به موضوع مهندسی بیندازم و مناسبت آن نیز ۵ اسفند است که به نام روز مهندس معرفی شده است. واقعیت این است که دانشجویان رشتههای مهندسی و نیز پزشکی در ایرانی به علل گوناگون از دانشآموزان نخبه کشور هستند که جذب این رشتهها شدهاند. یک علت این گرایش به مهندسی و پزشکی، تضمین شغلی و درآمدی بهنسبت خوب آن بود؛ ضمن آنکه اعتبار اجتماعی نیز داشت. در مقابل این دو رشته، رشتههای علومانسانی به حاشیه رفتند؛ بویژه نظام نادرست این علوم آنها را ضعیفتر هم کرد. به نظر بنده که تا حدودی با هر دو رشته آشنا هستم علوم اجتماعی در مقام نمره آوردن، بهنسبت سهل و ساده میآیند و بهطور قطع با دانش مهندسی و از آن مهمتر پزشکی قابل مقایسه نیست ولی در مقام فهم و کاربرد، معتقدم که علوم اجتماعی بهنسبت سختتر از علوم تجربی و دقیقه و مهندسی هستند. در نتیجه درسخواندن در رشتههای اجتماعی بیش از آنکه با فهمیدن و کاربردیکردن این علوم همراه شود با مدرکگرفتن مترادف و معادل شده است. از این رو عرصه عمومی و مدیریتی به تصرف مهندسان در آمده، هر چند در سالهای اخیر این موضوع کمرنگتر شده، ولی کماکان سنگینی امور به نفع فارغالتحصیلان مهندسی است. این وضع موجب شده که برخی از فارغالتحصیلان علوم اجتماعی این ایده را منتشر کنند که مشکلات موجود از اینجا ریشه گرفته که نگاه مهندسی بر اداره کشور غلبه کرده است. نگاهی که به نسبت خشک و غیرمنعطف و ارادهگرا است و به جامعه نیز مثل یک ماشین نگاه میکند. نگاهی که فنسالارانه است و برای ساختارها و کنشهای انسانی اهمیت چندانی قایل نیست.
بنده با برخی از این انتقادات موافق هستم ولی دو پاسخ و یا نقد جدی به آن دارم. نخست اینکه دیگران نمیتوانند به مهندسان بگویند شما کنار بروید تا ما عهدهدار امور شویم؛ چون راه را برای کسی باز نمیکنند و نباید هم چنین کرد. باید هر کس و هر گروهی راه خود را از طریق حضور مدنی و ارتقای کیفی خود در عرصه عمومی باز کند. نقزدن به مهندسان و پزشکان جز اتلاف وقت نتیجه دیگری ندارد. متاسفانه باید گفت که ادعاهای گروههای دیگر آموزشی فقط در حد حرف است و تا رسیدن به نقطهای که داعیههای خود را محقق کنند، فاصله زیادی دارند؛ ولی جای خوشبختی است که بگویم، این مسیر در حال طیشدن است. متاسفانه سطح کیفی آموزشهای مهندسی و پزشکی ایران با سطح آموزش علومانسانی و اجتماعی فاصله بزرگی دارد. بخشی از این امر معلول توجه حکومت به دو رشته اول و بیتوجهی یا حتی نفی آموزههای علوماجتماعی و انسانی از سوی صاحبان قدرت است و این پدیده جدیدی نیست از همان آغاز به کار دانشگاه تهران وجود داشته است و به طور طبیعی نمیتوان انتظار داشت که با این وضع تغییری جدی در کاهش این فاصله رخ دهد.
نقد دوم بنده به بیتوجهی به مفهوم «اپتیمایزیشن» یا همان نقطه بهینه در نقد اجتماعی نزد سایر کارشناسان اجتماعی است. این بیتوجهی نزد دانشآموختگان علومانسانی و اجتماعی چشمگیر است. متاسفانه بسیاری از آنان توجه نمیکنند که بهینهسازی رکن اساسی در مدیریت دنیای جدید است؛ دنیایی که منابع آن محدود است و باید منابع را در جایی هزینه کرد که حداکثر بهرهوری و سود را داشته باشد. این مسأله برای رشتههای مهندسی بسیار اساسی و مهم است. مهندسی نمیتواند بدون لحاظکردن مفهوم بهینهسازی هیچ ایدهای را عملی کند. اگر لازم است که مدیران مهندسی ما از مشاورههای مهم جامعهشناسی و روانشناسی، اقتصاد و حقوق و سیاست بهرهمند شوند، مدیرانی با این نوع آموزشها نیز نیازمند فهم مهندسی و اصل مهم آن بهینهسازی هستند. این مفهوم در نقدهای جاری نیز باید لحاظ شود. هر اقدام دولت را میتوان با ذکر چند ایراد تخطئه کرد، ایرادهایی که قطعا وجود دارد ولی دولتها بر این اساس تصمیم نمیگیرند، آنها مجبور به انتخاب هستند. هر راهی را علیرغم آشنایی با مشکلاتش انتخاب میکنند چون گمان میکنند این انتخاب بهینه است. این بدان معنا نیست که تصمیمات آنان بهینه است که اگر بود وضع امروز ما فرق میکرد ولی باید با توجه به این اصل به نقد دیگران پرداخت. بنابراین دانشآموختگان غیرمهندسی باید با این نقطه قوت مهندسان نیز آشنا شوند و آن را درونی کنند و در نقدهای خود منظور دارند. متاسفانه بسیاری از تصمیمات در ایران غیرمهندسی و غیربهینه است؛ دولت مهندسان سابق نمونه روشن این انحراف بود.