سرمقاله اعتماد/ مقتدر و جذاب
به گزارش پایگاه خبری ربیع، در حوزه اندیشه سیاسی متفکران اعم از مسلمان و غیرمسلمان قدیم یا جدید، تفکیک میان افکار موقعیتی با اندیشههای بنیادین اهمیت اساسی دارد. یعنی برخی اندیشههای هر متفکری تحت تاثیر استرسهای زمان و اقتضائات مکان القا شده است و برخی دیگر اندیشههای بنیادی و مستمر آن متفکر است. معمولا تفاوت […]
به گزارش پایگاه خبری ربیع، در حوزه اندیشه سیاسی متفکران اعم از مسلمان و غیرمسلمان قدیم یا جدید، تفکیک میان افکار موقعیتی با اندیشههای بنیادین اهمیت اساسی دارد.
یعنی برخی اندیشههای هر متفکری تحت تاثیر استرسهای زمان و اقتضائات مکان القا شده است و برخی دیگر اندیشههای بنیادی و مستمر آن متفکر است. معمولا تفاوت متفکران برجسته با دیگران در این است که چندان تحت تاثیر موقعیت قرار نمیگیرند و کوشش میکنند اندیشههایشان چارچوب پایداری داشته باشد، یعنی به مسائل بنیادی یک جامعه توجه میکنند. مرحوم آیتالله شهید دکتر بهشتی نیز چنین است، یعنی گفتارها و صحبتها و موضعگیریهایش تحت تاثیر شرایط موقعیتی است. گاهی میتواند ایده و اندیشه خود را پیش ببرد و زمانی نیز نمیتواند چنین کند. مثلا در بعضی از اصول قانون اساسی دیده میشود که مرحوم شهید بهشتی مجبور است که کوتاه بیاید و عقبنشینیهای سنجیدهای دارد، زمانی نیز ایدهاش را روانتر با کمک گرفتن از برخی همفکرانش پیش میبرد. مرحوم شهید بهشتی یکی از مهمترین رهبران فکری- سیاسی انقلاب اسلامی و بلکه جمهوری اسلامی است. علت نیز آن است که شهید بهشتی اندیشه منظم و منسجمی داشت. ممکن است امروز بخشهایی از آن فکر را بپذیریم و با بخشهایی نیز موافق نباشیم. ایشان همچنین یک اراده و توان مدیریتی بالایی داشت و میتوانست آن اندیشهاش را به کرسی بنشاند. شهید بهشتی همچنین سخنوری توانا بود، یعنی در اقناع دیگران توانمند بود و زمانی که فکری را میپذیرفت، دفاع جانانهای از آن صورت میداد. بنابراین شخصیت شهید بهشتی جالب توجه و مهم است. بنابراین من چهار ویژگی شخصیتی در ایشان تشخیص میدهم؛ نخست اینکه فکر نسبتا منسجمی داشت، دوم اینکه مدیریتی مقتدر داشت، سوم اینکه بیان خوبی داشت و چهارم اینکه در مقام یکی از سادات چهره جذاب و گیرایی داشت. بالاخره در میان مردم جذابیت سیمای شهید بهشتی با صورت خندان و در عین حال قاطع اهمیت دارد، ضمن اینکه جامعه ایران برای سادات احترام ویژهای قائل است، به خصوص که در آن زمان لباس روحانیت نیز بسیار محترم بود. این چهار ویژگی شهید بهشتی سبب شده بود که بتواند در انقلاب و جمهوری اسلامی بسیار اثر بگذارد.
شهید بهشتی جزو کسانی است که توانسته بود سازماندهیهای خوبی ایجاد کند. حتی برخی آثارش نیز نشان میدهد که یک کار گروهی خوبی تحت عنوان ایده یا طرح حکومت اسلامی داشت. وقتی هم که انقلاب شد، شهید بهشتی یکی از مهمترین شخصیتهای مورد اعتماد مرحوم امام (ره) بود. بهشتی هم در حوزه مدیریت اجرایی فعال بود و هم به ایده تشکیلات و مساله حزب توجه داشت. این ویژگی شخصیتی ایشان در نهاد روحانیت بسیار حائزاهمیت است زیرا این نهاد چندان تمایلی به کار تشکیلات مدرن و حزبی نداشت. در این شرایط فردی چون مرحوم بهشتی توانسته بود کسانی چون مرحوم آقای اردبیلی، مرحوم آقای هاشمی و آیتالله خامنهای و… را به فعالیت حزبی و تشکیلاتی بسیار گسترده قانع کند. کار دیگر مرحوم بهشتی در حوزه مدیریتی طراحی سازمان جمهوری اسلامی در قانون اساسی بود.
ویژگیهای مذکور ضمن آنکه اهمیت شهید بهشتی را نشان میدهد، بر این نکته صحه میگذارند که هر که بامش بیش، برفش بیشتر. یعنی اگر مشکلاتی در نهاد قانونگذاری و… هست، بخشی به ایده و مدیریت و باورهای مهم مرحوم شهید بهشتی بازمیگردد. البته اگر شهید بهشتی امروز بود، از بخشی از آن باورها دست میکشید یا توضیح جدیدتری میداد. مشکل ما با شخصیت مرحوم شهید بهشتی این است که در اوج بهرهدهی عمرش شهید شد. یعنی ایشان مثل کسانی چون مرحوم آقای هاشمی یا آیتالله منتظری نماند تا ببینیم طرحش چگونه عملی میشود و تحلیلش از شرایط بعدی چگونه است. خیلیها که با مرحوم شهید بهشتی بودند، بعدها به بازتفسیر و بازاندیشی روی آوردند، مثل مرحوم آیتالله منتظری که مهمترین شخصیت مورد اعتماد شهید بهشتی بود. میزان نزدیکی مرحوم منتظری به شهید بهشتی تا حدی بود که شهید بهشتی با نهضت آزادی در بحث قائم مقامی به خاطر مرحوم منتظری درگیر شد و آن نامه مهم تحت عنوان «دو بینش» را به امام(ره) نوشت.
بینش مرحوم آیتالله منتظری و آقای موسویاردبیلی و مرحوم آقای هاشمی به سمت بازاندیشی حرکت کردند. مثلا من در زمینه آخرین دیدگاههای مرحوم هاشمیرفسنجانی تحت عنوان آزاداندیشی دینی پژوهش کردهام. حالا پرسش این است که اگر شهید بهشتی زنده میماند، در کدام بخش از نگرشهایش بازاندیشی میکرد؟ به نظر من با توجه به سویهای که شهید بهشتی داشت، به سمت تشکیلات و توسعه دادن جریانهای حزبی سوق پیدا میکرد. بعید میدانم که شهید بهشتی آن حزب را تعطیل میکرد زیرا اصلا تفکر او بر این مبنا بود که امامت و رهبری مبتنی بر تشکیلات است، نه اینکه تشکیلات مبتنی بر رهبری باشد. البته این بیشتر برداشتهای امروزین ما است و متاسفانه ایشان در قید حیات نماند تا ببینیم چه تحولی در فکر و عملش پدید میآمد.
امروز رجوع ما به شهید بهشتی از دو جهت باید صورت بگیرد. نخست اینکه باید بنیاد اندیشه سیاسی شهید بهشتی را از موضعگیریهای موقعیتی تفکیک کنیم. این امر خاص شهید بهشتی نیست، بلکه روششناسی حاکم بر تحلیل اندیشه است. برای نمونه شخصیت بزرگی به نام افلاطون کتاب بزرگ جمهور را نگاشته است و قرنها بعد ابنرشد اندلسی کتاب تلخیص جمهور یا ضروری بر سیاست را نوشته است. ابنرشد در کتابش تاکید کرده که با وجود شهرت و بزرگی افلاطون در حوزه تفکر بخشی از اندیشههایش به آن افکار و فرهنگ و اسطورههای یونان بازمیگردد و این بخش از جنس اندیشه ناب نیست و بخش دیگرش یعنی آنهایی که پاسخگوی نیازهای جوامع هستند، ضروری هستند. شهید بهشتی نیز شرایط موقعیتی داشت و برخی از آثارش نشان میدهد که اندیشهاش به خصوص در مباحث اقتصادی یا مسائل حزبی به ادبیات چپ نزدیک بود. او تمایل نسبی به تک حزبی داشت، البته ایشان بحث احزاب متعدد را در قانون اساسی گنجاند. اما عملا این طور نشد و تنها یک حزب حاکم شد. ولی شاید این امر به شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوره مربوط میشود و اگر شرایط تغییر میکرد، در خود حزب جمهوری انشقاق و تکثر ایجاد میشد و مثلا بخشهای چپ و راست و میانه حزب از هم جدا میشد. بنابراین امروز مراجعه ما به شهید بهشتی باید چنان باشد که خصایل موقعیتی را جدا کنیم و به این نکته توجه کنیم که شهید بهشتی معتقد بود که هیچ راهی وجود ندارد مگر اینکه بتوانیم نسبتی میان دین و دولت جدید و بحث آزادی برقرار کنیم. این بحث مهمی است که خود شهید بهشتی در برخی جاها پاسخهای گاه خوب و گاه ناتمام به آن داده است. اما این پرسش نکتهای است که میتوانیم با ابتنا و روششناسی شهید بهشتی به آن فکر کنیم و در زمینه آن بیندیشیم.