سرمقاله اطلاعات/ اقتصاد و ژئوپلتیک!
به گزارش پایگاه خبری ربیع، مدار و مدارای بینالمللی بر چه محورهایی میچرخد و استوار است؟ برای پاسخ به این پرسش اگرچه نقد و بررسی گذر تاریخی از دهه پایانی قرن میلادی گذشته و تجربه نزدیک به دو دهه از قرن جدید مورد نیاز است تا ضمن تحول نظری در تعریف «دولت» و قدرتهای حاکم […]
به گزارش پایگاه خبری ربیع، مدار و مدارای بینالمللی بر چه محورهایی میچرخد و استوار است؟ برای پاسخ به این پرسش اگرچه نقد و بررسی گذر تاریخی از دهه پایانی قرن میلادی گذشته و تجربه نزدیک به دو دهه از قرن جدید مورد نیاز است تا ضمن تحول نظری در تعریف «دولت» و قدرتهای حاکم بر جهان و شاید مهمتر از آن، رشد و پیچیدگی فنآوری و تکنولوژی در همه زوایا و ابعاد زیست بشری، بتوان ماتریس مدار و مدارای قدرتهای حاکم در جهان و کشورها و مناطق متفاوت را ترسیم کرد. اما این فرصت در مجال چنین نوشتهی به اختصار نیست. لاجرم اگر بپذیریم که امروز قدرتهای تعیینکننده در جهان، کشورهای آمریکا، چین، روسیه، ژاپن و مجموعه کشورهای عضو اتحادیه اروپا هستند، کشورهای دیگری تلاش دارند تا در چرخش دایره این قدرتها خود را تعریف و جایگاه مناسبی پیدا کنند.
مدار و مدارای بینالمللی با همه حاشیههایی که دارد در مرکزیت پذیرش محورهای استراتژیک اقتصاد و ژئوپلتیک حرکت کرده و برنامهریزیهای خود را تنظیم میکند.
ترامپ اصلیترین شعار دوران ریاست جمهوریش را با این جمله آغاز کرد «آمریکا قدرت اول». بسیاری از تحلیگران سیاسی غرب این گفته ترامپ را «استراتژی» دوران چهار ساله ریاست جمهوری او نامیدند و آن را بازگشت به درون و بازسازی مجدد داخلی آمریکا گرفتند.
در حالی که ترامپ اولین خیز عملی برای تحقق شعارش را با جمعآوری دلارهای سرگردان نفتی و گازی از خزانه شیوخ عرب حاکم در خلیج فارس برداشت. ۱۲۰۰ میلیارد دلار به صورت نقدی و بستن قرارداد ۴۲۰ میلیارد دلاری برای برنامه دهساله با عربستان سعودی در یک سفر دو روزه که اولین سفر خارجی او بعد از استقرار در کاخ سفید بود، در راستای ترمیم اقتصادی آمریکا قرار گرفت. گام موازی و همزمان او هنگامی آشکار شد که به سراغ چین رفت که بازار بزرگ آمریکا را در اختیار دارد. اعلام تغییر تعرفهها برای تمامی کالاهای صادراتی چین به آمریکا را شوک بزرگ مالی برای چین نامیدند. در کنار رونق فروش تسلیحات نظامی به صورت عمده به شیوخ خلیجفارس که برای جارو کردن همه دلارهای نفتی و گازی آنها انجام گرفت، چین نیز به یکباره مواجه با طرحهای جدید اقتصادی و مالی آمریکا در سیاستهای ترامپ شد. دو اقتصاد بزرگ آمریکا و چین که سیطره خود را بر جهان دارند وارد فاز رقابتی در مسابقه برتری نسبی یکی بر دیگری شدند که هنوز هم ادامه دارد. ژاپن و اتحادیه اروپا در چرخه مسابقه مالی ـ اقتصادی آمریکا و چین، ناچار به تجدیدنظر در سیاستهای کلان خود شدند.
ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری، شعار نزدیکی و هماهنگی آمریکا و روسیه در تنظیم مدیریت جهانی را میداد. اما باز شدن پرونده دخالت روسیه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع ترامپ و رویدادهای سیاسی ـ امنیتی در کنگره و سنای آمریکا و شاید مهمتر از آن، عبور روسیه از طریق ایران از خلیجفارس و رسیدن به کناره مدیترانه و بازآفرینی قدرت ژئوپلتیک جدید برای روسیه در خاورمیانه تا اقیانوس هند و… یکباره معادلات مستقر را بههم ریخت و ترامپ بجای روسیه با نزدیکی به هند و چین طراحی برای بازیابی قدرت ژئوپلتیک را در اولویت قرار داد. محور اصلی رقابت و تنش مسکو ـ واشنگتن بر ترسیم و سلطه ژئوپلتیک چرخش پیدا کرد. پوتین و ترامپ سرمایهگذاری برای برتری قدرت نظامی، آنهم در سلاحهای استراتژیک اتمی را چندین برابر کردند. چین نیز که از این قافله عقب مانده بود، بودجه بازسازی تسلیحات نظامی خود را چندین و چند برابر کرد.
ترامپ، خاورمیانه در غرب آسیا و دریای چین در شرق آسیا را مرکز تلاطم رقابتهای ژئوپلتیکی خواند. آمریکا با اسرائیل و دولتهای عربی منطقه همچنین با هند برای بسط و سلطه ژئوپلتیکی گام به گام همسو و نزدیکتر شد. روسیه و چین نیز جبهه مقابل را با هماهنگی، بخصوص از طریق اتحادیههای اقتصادی و نظامی گوناگون سامان دادند. سرمایهگذاریهای نظامی در خدمت تحقق اهداف ژئوپلتیکی و البته برای انجام قراردادهای اقتصادی و تضمین بازسازی کلان قدرت مالی قرار گرفت.
رقابت تسلیحاتی با افزایش بودجههای کلان نظامی اگر چه همچنان ادامه دارد، اما بسیاری از کارشناسان سیاسی باور دارند این مسابقه به مفهوم آمادگی برای جنگ جدید نیست، که سایه و ترس از جنگ را در خدمت مدارهای اقتصادی و ژئوپلتیک قرار میدهند. هیچ کشوری چه بزرگ و چه کوچک دیگر از جنگ سود راحت و بیدغدغه بدست نمیآورد. ادبیات «جنگهای نیابتی»، «جنگ محدود تخریبی»، «جنگ الکترونیک» و… جایگزین مفهوم و تعاریف جنگهای کلاسیک شده است. قدرت نظامی در خدمت تحقق سلطه اقتصادی و بسط نفوذ ژئوپلتیک قرار گرفته است. مدار و مدارای بینالمللی نه ایدئولوژیک و نه سلطه نظامی از طریق جنگ است. اقتصاد و جایگاه ژئوپلتیک، اهرمهای اصلی قدرت برتر شده است. سه قدرت برتر جهان: آمریکا، روسیه و چین در دایره اقتصاد و ژئوپلتیک، چرخه رفتاری دارند. پرسش این است که ما در کجای این تبیین و رفتار بینالمللی قرار گرفتهایم و یا از خود چه ارزیابیِیی داریم!؟