ادبیات و نشر » تولیدی » سرمقاله » عاطفه بازفتی » فرهنگ و هنر
کد خبر : 470289
سه شنبه - 17 مهر 1397 - 11:08

دنیای پاک کودکی

دنیای کودکان سرشار از شگفتی‌هاست، دنیایی به دور از عیب‌ها، نقص‌ها و دغدغه‌های بزرگسالی، جهانی شاد و پاک که معمولا هر کسی آرزو دارد روزی می‌توانست بازهم به آن دوران خوب بازگردد.

دنیای پاک کودکی

به گزارش پایگاه خبری ربیع، دنیای کودکان سرشار از شگفتی‌هاست، دنیایی به دور از عیب‌ها، نقص‌ها و دغدغه‌های بزرگسالی، جهانی شاد و پاک که معمولا هر کسی آرزو دارد روزی می‌توانست بازهم به آن دوران خوب بازگردد.
سخن گفتن از کودکان و دنیای آنان در شعر فارسی پیشینه‌ای طولانی دارد و در عصر حاضر «طالبوف» و «جبار باغچه‌بان» از نخستین بزرگانی هستند که به ادبیات کودکان با نگاهی ویژه نگریستند؛ با این‌حال قرن‌ها پیش مولوی نیز از کودکان و جهان آنان تصاویری ارائه داده و بدین روش معانی عمیق عرفانی را بیان کرده است.
روح پاک کودکان
کودکان نماد بی‌گناهی و معصومیت هستند، کسانی که قلب‌هاشان خالی از هرگونه رنگ و ریای بزرگسالی است.
مولانا معتقد است همه انسان‌ها از روحی پاک و فطرتی حقیقت‌جو برخوردارند؛ اما گاهی گرفتار شرایط نامساعد بیرونی می‌شوند و از فطرت خداجوی خود دور می‌افتند.
در داستانی از مثنوی، مادری کافر در حالی که کودکش را در آغوش دارد نزد پیامبر اسلام (ص) می‌رود، کودک به محض مشاهده پیامبر به سخن در می‌آید و به ایشان سلام می‌دهد:
«هم از آن ده یک زنی از کافران/سوی پیغمبر دوان شد ز امتحان/پیش پیغمبر در آمد با خِمار/ کودکی دو ماه زن را بر کنار/گفت کودک سلم الله علیک/یا رسول الله قد جئنا الیک» به عبارت دیگر مولوی نتیجه می‌گیرد کودک به دلیل سرشت پاک خود حقیقت وجود پیامبر (ص) را درک کرد، در حالی ‌که مادر کافرش از دیدن حقایق الهی ناتوان بود.
ارتباط با کودکان دیگر
علم روانشناسی، امروزه ثابت کرده است که کودکان برای اجتماعی شدن، پیشرفت، افزایش هوش هیجانی و… نیاز دارند که با کودکان هم سن و سال خود ارتباط برقرار کنند و این نوع ارتباط باعث ایجاد رابطه اجتماعی، عاطفی و پرورش روح و جسم آنان می‌شود.
مولانا تمایل به برقراری ارتباط کودکان با همسالان را در داستانی از مثنوی بدین‌گونه یادآور می‌شود که زنی نزد حضرت علی (ع) آمد و به ایشان گفت فرزندم بر بالای بام رفته و هر چه او را صدا می‌زنم نزدم نمی‌آید، می‌ترسم از ناودان به پایین بیفتد.
حضرت به وی فرمودند: کودکی دیگر را بر بالای بام ببــر او را می‌بیند و به سوی بام بازمی‌گردد: «یک زنی آمد به پیش مرتضی/گفت شد بر ناودان طفلی مرا/گوش می‌خوانم نمی‌آید به دست/ور هلم ترسم که افتد او به پست…»
بازی‌های کودکانه
بازی کردن به کودکان فرصت می‌دهد تا جهانشان را گسترده‌تر کنند، تجربه‌های بیشتری بیندوزند و نقش‌پذیر شوند. بازی‌های کودکانه از چشم مولانا پنهان نمانده و بارها دست‌مایه تصـویرســــازی و مضمــون‌پردازی وی در مثنوی شده است. مولانا می‌فرماید همه کودکان بازی را دوست دارند: «کودکان چون نام بازی بشنوند/جمله با خرگور، هم‌تگ می‌دوند» یا به «نی‌ســــواری» کودکان اشـــاره مــی‌کند: «همچو طفلان، جمله‌تان دامن سوار/گوشه دامن گرفته اسب‌وار»
گاهی مولانا از تصاویر بازی‌های کودکانه برای سرزنش کسانی استفاده می‌کند که به بازی جهان سرگرم شده‌اند و می‌فرماید کودکان که برای بازی دکانی ایجاد می‌کنند و در نقش خود فرو می‌روند همانند افرادی هستند که به مشاغل دنیایی سرگرم‌اند و از جهان بی‌خبر می‌شوند: «کودکان سازند در بازی دکان/سود نبود جز که تعبیر زمان»
از سوی دیگر اشخاص ظاهربین و سطحی‌نگر را نکوهش می‌کند، کسانی که ژرف‌نگری و تأمل را نیاموخته‌اند و همچون کودکان فقط به آنچه می‌بینند، بسنده می‌کنند: «خلق اطفالند، جز مست خدا/ کیست بالغ؟ آن رهیده از هوا»
ترس و کودکان
ترس از جمله احساساتی است که در سنین مختلف و به شیوه‌های متفاوتی بروز می‌کند و با رشد و شناخت انسان، مفهوم آن نیز دگرگون می‌شود.
در کتاب «روانشناسی رشد» می‌خوانیم: «هرگز نباید ترس کودکان را حقیر شمرد، بلکه باید اعتماد به نفس در او ایجاد کنیم و همواره به او تلقین کنیم که می‌تواند کارهایی انجام دهد. از تشجیع و تشویق او به برخورد با مشکلات غفلت نکنیم.»
مولوی نیز ترس کودکان را سرزنش یا انکار نمی‌کند، بلکه معتقد است باید راه مقابله با ترس را به کودکان آموزش داد و این مسئله را در داستانی از مثنوی در گفت‌وگوی میان مادر و کودکی مطرح می‌کند که از تاریکی و اشباح می‌ترسد و مادر به او می‌گوید دلت را قوی دار و شجاع باش: «آن چنان که گفت مادر بچه را/گر خیالی آیدت در شب فرا/ یا به گورستان و جای سهمگین/نو خیالی بینی آلود پر ز کین/ دل قوی دار و بکن حمله برو/او بگرداند ز تو در حال رو»
دوران کودکی
در بسیاری از ابیات مثنوی «دوران کودکی» حالت نمادین یافته و نماد دورانی است که انسان هنوز به شناخت خداوند و وصال او دست نیافته است؛ از این‌ رو در دام هوس‌ها و دنیا گرفتار می‌شود.
یکی از موضوعات مهم در تربیت کودکان که در مثنوی بدان اشاره شده این است که باید با کودکان با زبان خودشان سخن گفت و برای تربیت آن‌ها از شیوه تشویق استفاده کرد: «چونکه با کودک سر و کارم فتاد/هم زبان کودکان باید گشاد/ که برو کتّاب تا مرغت خرم/یا مویز و جوز و فسق آورم»
نکته دیگری که امروزه روانشناسی کودکان به آن دست یافته این است که همه کودکان از نظر یادگیری در یک سطح نیستند و مولانا به زیبایی آن را بیان کرده: «کودکان گرچه به یک مکتب درند/در سبق هر یک ز یک بالاترند»
در مجموع، کودکان شخصیتی کاملا متفاوت با بزرگسالان دارند و دنیای آنان از صدق و صفای باطن بیشتری برخوردار است؛ از این ‌رو پاکی روح آنان فرصت خوبی برای شاعران گذشته از جمله مولانا فراهم آورده است تا معانی بلند عرفانی را در قالب داستان‌هایی بیان کند که کودکان در آن‌ها نقش پررنگی بر عهده دارند.