دل سروده های شاعران در سوگ رئیس جمهور شهید
دل سروده های شاعران برای شهید خدمت با استقبال گرم مردم همراه شد.
به گزارش پایگاه خبری ربیع، به نقل از روابط عمومی انجمن ادبی مجموعه فرهنگی منتظران نور اصفهان، شاعران در پی درگذشت شهادت گونهی عالم مجاهد، رئیس جمهور مردمی، با کفایت، پرتلاش و خادمالرضا علیه السلام، آیت الله سید ابراهیم رئیسی و همراهان گرامی ایشان، اشعاری را سرودند که در ادامه خواهید خواند.
گفتنی است این اشعار پس از انتشار در گستره ی مجازی با استقبال گرم مردم همراه شد:
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعد کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی
سرزده سر زده باشی به دو تا شهر و دهستان
رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی
بروی باز به محرومترین نقطهی ایران
با عبای گلی و عینک و عمامهی خاکی
پای درد دل مردم بنشینی کف میدان!
زاهدان، تا به کسی خسته نباشید بگویی
یا کلنگی بزنی مدرسهای را به مریوان…
کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم
شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان
کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب
فقط از عید بگوید، فقط از بارش باران
مهدی جهاندار
———————
گرچه یکی یکی و جدا میبرندمان
شکر خدا به کرببلا میبرندمان
ما نذر کردهایم که قربانیاش شویم
دارند یک به یک به منا میبرندمان
حالا که حجم کل حسینیهها کم است
از خاک کنده و به سما میبرندمان
بال ملائکه است که فرش قدوم ماست
محض تبرک است به پا میبرندمان
اول میان خیل ملک سینه میزنیم
بعداً به هیئت شهدا میبرندمان
سربند یا حسین به ما میدهند و بعد
با هروله به عرش خدا میبرندمان
جان میدهیم در وسط روضهها سپس
در خاک با لباس سیا میبرندمان
این دل حسینی و رضوی بوده از ازل
از کربلا بهشت رضا میبرندمان
گیرم به کربلا نرسیدیم تا به حال
یک روز عاقبت رفقا میبرندمان
محسن ناصحی
———————
گرما نمیشناخت و سرما نمیشناخت
در راه عشق هیچ سر از پا نمیشناخت
امید را به فرصت امروز بسته بود
در کار خلق وعده فردا نمیشناخت
مرد تلاش بود و صف اول جهاد
با خود به کار خلق مدارا نمیشناخت
در پیچهای پرخطر او ترس و یأس را
یا برده بود از نظرش، یا نمیشناخت
در فتح قلههای سرافرازی وطن
آن مرد مرد شاید و اما نمیشناخت
تا پای جان برای وطن پا به کار بود
«من» را ز یاد برده و جز «ما» نمیشناخت
شفافتر از آینه در پیش هر خلاف
انکار و چشمپوشی و حاشا نمیشناخت
تا خاک آستان رضا را شود مقیم
غیر از سلاح توبه و تقوا نمیشناخت
بیشک بهای صبر و ثباتش شهادت است
هرکس که جز رضای خدا را نمیشناخت!
بهجت فروغی مقدم
———————
«درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم»
«هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون می توانم یافتن سوی درون من هم»
به سر شور شهادت داشت و خورشید حیران بود
به یاد ظهر عاشورا دمادم غرق خون من هم
و در خواب خوشی دیدم شقایق های عاشق را
شدم پرپر کنار لاله های واژگون من هم
سحر با چشم بارانی ز سوز دل دعا کردی
سری بردم فراز آسمان نیلگون من هم
شهادت روزی ات شد با ولای عشق و شیدایی
سرافراز آمدم ای دوست از این آزمون من هم
محمّدامین فردوسی
———————
باید قبول کرد که پایان جست و جوست
دیگر دوباره دیدنتای مرد آرزوست
شرق است مطلع تو و غرب است مغربت
خورشید اگر نگفت منم تو دروغ گوست
در عصر پشت میز نشینی نمان برو
اینجا به کام آدمکان هزار روست
کوه و کمر که جای رییس و وکیل نیست
جای رییس لای پر مهربان قوست!
باید فقط نشست و سخنران خوب بود
باید نماز خواند، نمازی که بی وضوست!
نطق تو را تمسخر اغیار خسته کرد
حالا چقدر دور تو خالی ز عیب جوست
خدمت به خلق کردی و رفتی به فرش عرش
جان را قباله کردی و دادی به دست دوست
پاینده باد دولت داغی که بر دل است
پاینده باد دولت بغضی که در گلوست
قدر تو را چگونه ندانسته ایم ما
این اشک آینه است که با آه روبروست
نقاره زن شده دلمان، زعفرانی است
خون دل است آن چه که حالا سبو سبوست
پس خادم الرضا شدنت افتخار توست
آسوده باش کشورمان در پناه اوست
چشم انتظار تو به خدا حاج قاسم است
امشب چقدر تشنهی دیدار و گفت و گوست
از این سقوط من که ندیدم صعودتر
پروازی از میانهی پروازم آرزوست…
محسن کاویانی
خبرنگار: محمّدامین فردوسی