به گزارش پایگاه خبری ربیع، الله اکبر…عجب پرتقال هایی داشت. یادم باشد چند کیلو برای خانه بخرم. آقای ستاری همیشه میوه های تازه و خوبی میاورد. جنسش خیلی جور نیست ولی در عوض قیمت های مناسبی دارد. یادم نرود پیاز و سیب زمینی هم باید بخرم. پیاز های کوچک و سیب زمینی های درشت. خوب شد لیست خرید را آوردم. ماشاالله یک قلم و دو قلم که نیست. فقط امیدوارم جیبم یاری کند. ولی خداراشکر همسر قانعی دارم. انصافا همیشه مراعات جیبم را میکند. و الا تا الان زیر فشار زندگی سکته کرده بودم. بخاطر همین است که همه می گویند جوان تر از سنم نشان میدهم. راستی امروز چندم ماه است؟… آهان دیروز که به آموزشگاه کنکور چک دادم، بیست و چهارم بود. گفتم کنکور یاد احمد افتادم. احمد بیشتر شب ها تا صبح چراغ اتاقش روشن است. پسرم واقعا زحمت میکشد. نگران هزینه هایی که برایش کرده ام نیستم، فقط نگران آینده اش هستم. خدا کند رتبه کنکورش خوب شود. پس امروز می شود بیست و پنجم و باید آخرین قسط خانه را بدهم. سبحان الله… باورم نمیشود امروز بالاخره قسط های خانه ام تمام می شود. سخت بود ولی خداراشکر تمام شد. همین که از کرایه نشینی راحت شدیم یک دنیا ارزش دارد. هفته بعد دوباره درخواست وام میدهم. اگر با درخواست وامم موافقت کنند شاید بتوانم یک پراید دست دوم بخرم. فقط باید یادم باشد پراید دوگانه سوز بخرم. هرچند صف سی ان جی همیشه شلوغ است ولی از نظر پول سوخت خیلی مناسب تر از بنزین است. وقتی خریدم در اولین فرصت با خانم، بچه ها میرویم شمال. نه…اول انشاالله مشهد بعد از راه برگشت میرویم شمال. بنده های خدا تا به حال مسافرت درست و حسابی نرفته اند. الحمدلله…چه فکر بکری به ذهنم رسید. میشود روزها هم که سر کار هستم ماشین را بدهم به مجید مسافرکشی کند، اینجوری کمکی هم به خرج خانه می شود. فقط باید تاکید کنم که مراقب ماشین باشد. البته از حق نگذریم مجید بهتر از من رانندگی می کند. کاش با در خواست وامم موافقت کنند.

ای بابا، باز هم حواسم پرت شد. خدایا ببخشید…

السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته

السلام علینا و علی عباد الله الصالحین

السلام علیک و رحمه الله و برکاته