تولیدی » روزنامه سراسری کیمیای وطن » مظفر حاجیان » یادداشت و سرمقاله
کد خبر : 1074372
پنجشنبه - 29 آبان 1404 - 17:16
تحلیلی بر نگاه غرب به جامعه بشری از منظر انسانیت واقعی

انسانیت در نگاه غرب

اگر بخواهیم چهره‌ی واقعی غرب را از ورای شعارهایش درباره‌ی آزادی، حقوق بشر و انسان‌دوستی بشناسیم، کافی است نگاهی به تاریخ دو قرن اخیر بیندازیم.

انسانیت در نگاه غرب

مظفر حاجیان

به گزارش «پایگاه خبری تحلیلی ربیع»؛اگر بخواهیم چهره‌ی واقعی غرب را از ورای شعارهایش درباره‌ی آزادی، حقوق بشر و انسان‌دوستی بشناسیم، کافی است نگاهی به تاریخ دو قرن اخیر بیندازیم. تمدنی که خود را پرچم‌دار انسانیت معرفی می‌کند، در عمل بیشترین ظلم، استعمار و کشتار را علیه انسان روا داشته است. از آفریقا تا آسیا، از آمریکای لاتین تا خاورمیانه، آثار رفتار غرب با جامعه بشری نه نشانی از انسانیت، بلکه گواهی بر برتری‌جویی و منفعت‌محوری است.

غرب امروز، در ظاهر مدافع حقوق بشر است، اما در واقع، انسان را تا مرز ابزار مصرف و سود کاهش داده است. در فلسفه و اقتصاد غربی، ارزش انسان نه بر اساس کرامت ذاتی او، بلکه بر پایه‌ی قدرت خرید، تولید و مصرف سنجیده می‌شود. انسانِ غربی، در جامعه‌ای زندگی می‌کند که در آن، همه چیز از جمله وجدان، حقیقت و حتی عشق، در بازار عرضه و تقاضا معنا می‌یابد. در نگاه غرب
انسان در خدمت سرمایه است!اساس نظام سرمایه‌داری غربی بر معادله‌ای ساده اما بی‌رحمانه بنا شده است: هر چه سود بیشتر، انسانیت کمتر. در این نظام، انسان نه هدف، بلکه ابزار است؛ ابزاری برای گردش سرمایه و حفظ ساختار قدرت.

سیاست خارجی قدرت‌های غربی نیز ادامه‌ی همین منطق است. مداخله‌های نظامی، تحریم‌های اقتصادی و جنگ‌های نیابتی، همه با شعار آزادی و دموکراسی توجیه می‌شوند، اما در عمل برای تضمین منافع شرکت‌ها و دولت‌های قدرتمند به‌کار می‌روند.از عراق و لیبی گرفته تا افغانستان و فلسطین، هر جا که منافع غرب ایجاب کرده، بمب به‌جای نان و تحریم به‌جای دارو فرستاده است. آیا این همان انسان‌دوستی است که در کتاب‌های فلسفه و رسانه‌هایشان از آن دم می‌زنند؟

غربِ مدرن، انسان را از قید دین و اخلاق رها کرد تا آزاد شود، اما در نتیجه، او را از معنا و کرامت تهی ساخت. در جهان غرب، انسانِ آزاد در ظاهر رهایی یافته، اما در باطن اسیر تبلیغات، شهوت، مصرف‌گرایی و بی‌معنایی است.خانواده به واحدی شکننده تبدیل شده، پیوندهای عاطفی در انزوای دیجیتال فروپاشیده، و تنهایی به بیماری قرن بدل گشته است. انسانِ غربی شاید امکانات بی‌سابقه‌ای در اختیار دارد، اما در عمق جان، دچار فقر معنا و پوچی است.

این همان نکته‌ای است که اندیشمندان بزرگی چون تولستوی، داستایوفسکی، تونی بن و حتی فیلسوفان غربی معاصر مانند چارلز تیلور به آن اشاره کرده‌اند، تمدن غرب در عین پیشرفت ظاهری، دچار بحران اخلاقی و معنوی است.سوال این است که غرب دنبال حقوق بشر است یا حقوق قدرت؟

یکی از بزرگ‌ترین تناقض‌های تمدن غرب، سوء‌استفاده از مفهوم حقوق بشر است. این واژه در قاموس غربی، نه مفهومی جهان‌شمول، بلکه ابزاری سیاسی است. وقتی کشوری همسو با منافع آمریکا یا اروپا باشد، نقض حقوق بشر در آن نادیده گرفته می‌شود؛ اما اگر کشوری مستقل باشد، کوچک‌ترین اتفاق در آن به بحران جهانی تبدیل می‌شود.نمونه‌ی بارز آن، سکوت غرب در برابر جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و همزمان، غوغای تبلیغاتی درباره‌ی هر اقدام دفاعی ملت‌های مستقل است. آیا وجدان انسانی می‌تواند این دوگانگی را توجیه کند؟ چگونه ممکن است تمدنی که خود را معیار تمدن می‌داند، در برابر قتل کودکان و ویرانی شهرها، چنین بی‌تفاوت است؟

مشکل غرب آن است که انسانیت را گزینشی می‌فهمد؛ انسانِ غربی را شریف می‌داند و انسانِ غیرغربی را در حد آمار و تیتر اخبار. در منطق او، خونِ یک کودک اروپایی ارزش خبری دارد، اما خونِ هزاران کودک در یمن، سودان یا فلسطین، جز عددی در حاشیه گزارش‌ها نیست.این تبعیض، نه ناشی از اشتباه‌های سیاسی، بلکه برخاسته از نگاهی نژادمحور و خودبرتر‌بین است. تمدنی که قرن‌ها استعمار کرد و ملت‌ها را وحشی نامید، امروز نیز در قالبی مدرن‌تر همان نگاه را ادامه می‌دهد. تنها واژه‌ها عوض شده‌اند؛ متمدن و دموکرات جای سفید و متمدن را گرفته است، اما روح سلطه همان است. تردیدی نیست علم در غرب بدون اخلاق و پیشرفت بدون وجدان است؟

تمدن غربی به‌درستی در علم و فناوری پیشتاز است، اما همین پیشرفت، چون از اخلاق جدا شده، به سلاحی مرگبار بدل گشته است. از سلاح هسته‌ای تا هوش مصنوعی، از آزمایش‌های ژنتیکی تا کنترل رسانه‌ای، همه چیز در خدمت سلطه و سود قرار دارد.جهان غرب، به‌جای آنکه علم را در خدمت انسان قرار دهد، انسان را در خدمت علمِ بی‌وجدان قرار داده است. در چنین فضایی، کرامت انسانی در برابر منافع نظامی و اقتصادی هیچ جایگاهی ندارد.

در برابر این انحطاط اخلاقی، جهان نیازمند بازگشت به انسانیتِ اصیل است؛ انسانیتی که در آن، کرامت از خالق سرچشمه می‌گیرد و ارزش انسان به روح، ایمان و اخلاق اوست، نه به حساب بانکی و ملیتش.تمدن اسلامی بر همین بنیان استوار است: عدالت، رحمت و مسئولیت در برابر همه انسان‌ها. در منطق اسلام، الناس صنفان؛ إما أخ لک فی الدین أو نظیر لک فی الخَلق ـ مردم یا برادر دینی تو هستند یا هم‌نوع تو در آفرینش.

اگر جهان غرب این حقیقت را می‌پذیرفت، امروز شاهد جنگ، استعمار و تبعیض نبودیم.غرب، قرن‌هاست که از انسانیت سخن می‌گوید، اما آن را در پای منافع خود قربانی کرده است. شعارهای زیبا، جای اخلاق را گرفته‌اند و آزادی، پوششی برای سلطه شده است. تمدن غربی شاید بر قله‌ی فناوری ایستاده باشد، اما از قله‌ی انسانیت فرو افتاده است.جامعه بشری امروز، بیش از آنکه نیازمند بمب های مخرب و کشنده باشد، تشنه‌ی وجدان و عدالت است. تا زمانی که غرب، انسان را نه ابزار بلکه حقیقتی مقدس نبیند، انسانیت غربی جز نامی فریبنده برای پنهان‌سازی قدرت نخواهد بود.

مظفر حاجیان