اصلاحات در اصلاحات یا انقلاب در اصلاحات!
« اصلاحات در اصلاحات یا انقلاب در اصلاحات! » عنوان یادداشت روزنامه فرهیختگان به قلم محمدمحسن راحمی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
به گزارش پایگاه خبری ربیع، هفته گذشته نامهای سرگشاده از طرف جمعی از فعالان (یا به قول برخی رسانهها جمعی از جوانان) اصلاحطلب به محمد خاتمی منتشر شد. بحث در مورد این نامه با هشتگ اصلاح-اصلاحات در شبکههای مجازی دنبال شد و غالب کاربران واکنش تندی نسبت به این نامه از خود نشان دادند.
جبهه اصلاحطلبان وضعیت چندان جالبی ندارد. بدنه اجتماعی اصلاحطلبی از اصلاحات سرخورده شده است. اصلاحطلبان با حمایت از حسن روحانی در تلاش بودند تا هم شکاف خود با حاکمیت را ترمیم و هم بهصورت غیرمستقیم و به وسیله شعارهای انتخاباتی او با بدنه اجتماعی خود آشتی کنند؛ اما این رویا در عمل محقق نشد و حالا آپاندیس دولتی که قرار بود رحم اجارهای اصلاحطلبان برای تولدی دوباره باشد، عود کرده است و ناکارآمدترین دولت بعد انقلاب هم تحفهای برای اصلاحطلبان نداشته است.
علاوهبر این، فراکسیون امید در مجلس و چینش لیست شورای شهر و بعد هم عملکرد آن در یک سال گذشته، ناکارآمدی درونی اصلاحات را هم به ناکارآمدی دولت ضمیمه کرده و ناکارآمدی مضاعفی را شکل داده است و همین وضعیت، این جبهه را بیشازپیش متزلزل کرده است.
در یک نگاه سادهانگارانه در تحلیل این نامه ممکن است گفته شود حالا موقع اعتراض است. کارگرها، بازاریها، کامیوندارها و سلبریتیها نسبت به وضع موجود و ناکارآمدی دولت معترض شدهاند و حالا نوبت ژورنالیستها و فعالان سیاسی جوانتر اصلاحطلب است که در ادامه همین خط وارد کنش شوند. منتها اینان علاوهبر نقد سیاستهای دولت، اصلاحطلبان را هم در این ناکارآمدی شریک میدانند و به همین دلیل دست به نوشتن چنین نامهای بردهاند.
تحلیل دیگری این نامه را به گسست درونی و نارضایتیهای حزبی ربط میدهد و عملکرد شورای سیاستگذاری به ریاست عارف و نحوه بسته شدن لیست شورای شهر توسط این شورا را علت اصلی نوشتن این نامه تلقی میکند. (چیزی که صراحتا در نامه هم به آن اشاره شده است.)
در تحلیل دیگری گفته میشود تا انتخابات مجلس آینده تنها یکسال و چند ماه باقی مانده و با توجه به نارضایتی گسترده مردم از وضع موجود و دولت روحانی، تلاش برای نشان دادن تغییر و ژست مخالفت با وضع موجود، اولین گام برای کسب رای و حفظ قدرت در سال ۹۸ است و این نامه حرکتی در راستای همین تاکتیک است.
اما از یک زاویه دیگر و از تحلیل متن به متن نامه چنین برمیآید که نامه با تصویر یک «خود» و یک «دیگری» درصدد ارائه منظور موردنظر خود است. ظاهرا متن، ایده اصلی خود را در قالب «اصلاح اصلاحات» صورتبندی کرده است، اما با تحلیل متن و با واسازی این دوگانه «خود» و «دیگری»، به ایده دیگری خواهیم رسید که در ادامه این یادداشت به شرح آن خواهیم پرداخت.
حلقه نویسندگان این نامه که معمولا یا در روزنامهها مینویسند یا در توئیتر و شبکههای اجتماعی پست میگذارند تصور میکنند که «کارپردازان اصلی» برای ایجاد فضای هیجانی مورد نیاز جهت «حماسههای سیاسی اصلاحطلبانه»! هستند اما درنهایت «کارپردازان سوری» دیگری سوار بر موج میشوند و رشته کار را بهدست گرفته و از این آب گلآلود ماهی میگیرند.
در این نامه نویسندگان تلویحا خود را «نیروهای فعال اما غیر حاضر در لابیهای خاص» میدانند و از جایگاه عناصر «دلسوز» و «متعهد به آرمانهای جریان اصلاحطلبی»، «دیگری» خود در این جریان را «تهی از آرمان»، «بوروکراتیک»، «دوپینگکننده سیاسی»، «بیبرنامه»، فاقد «قدرت تحلیل»، «توان اجرایی» و «سابقه موفق کار سیاسی» تعریف میکنند که «بهدنبال حفظ وضع موجود و موقعیت خود هستند.»
این نامه که نتیجه کنش سیاسی طیف مذکور را «تقلیل اصلاحطلبی به محافظهکاری» دانسته است در ادامه با عزل نظر از علت چنین پیشامدی (بخوانید اصلاح اصلاحات)؛ نه بهدنبال «سامان این نوع سیاستورزی» بلکه بهدنبال ایجاد یک «سامانه سیاسی» است تا از طریق آنچه «نهاد ملی اصلاحات» مینامد، «در فرصت کافی باقیمانده تا انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰»، مکانیسم تقسیم قدرت در این جریان سیاسی را اصلاح کند چراکه «معلوم نیست همواره بتوان از سرمایه اجتماعی گرانقدر خاتمی بهره برد.»
فعالان اصلاحطلب امضاکننده این نامه بهخوبی میدانند که تکثر فعلی جناح متبوعشان تنها با حضور محمد خاتمی به وحدت رسیده است و تقسیم قدرت صرفا از طریق تایید او میسر شده است و پیروزیهای بهدست آمده تنها از تکرار او نشأت گرفته است. بهزعم ایشان خاتمی علم خیمه اصلاحطلبی است و درصورت نبود او (بخوانید دوران پساخاتمی)، عطش رسیدن به قدرت، قانون جنگل را بر این جریان حاکم خواهد کرد و با استمرار وضع موجود (عدم توازن در تقسیم قدرت)، همچنان «بوروکراتها و محافظهکاران این جبهه دست بالا را در مناسبات آن خواهند داشت» و به همین سبب باید تا فرصت باقی است مکانیسم و نهادی ایجاد کرد تا از طریق آن بتوان بهرهمندی و کسب قدرت سیاسی پس از خاتمی را ضمانت کرد. بنابراین طیفی که دیگری را به حفظ وضع موجود متهم میکند و خود را نماد تغییر میداند تنها بهدنبال تغییر موقعیت خود و بهبود آن است و سخن از آرمانهای اصلاحطلبانه و آسیبشناسی ناکارآمدی این جریان تنها روکشی برای بیان این خواست اساسی و وزنکشی حزبی است. در واقع سخن از اصلاح اصلاحات نیست بلکه بحث بر سر ضرورت انقلاب در جبهه اصلاحات برای به زیر کشیدن «دیگری» و به مسند نشستن «خود» است.