به گزارش پایگاه خبری ربیع، در جایی میخواندم؛ بدون ایدئولوژی میتوان کشوری را اداره کرد اما بدون «استراتژی» هرگز. این جمله بیش از هر چیز انسان را به یاد کشورهای توسعه یافته آسیایی در قرن اخیر میاندازد که ناگهان عظم توسعه پیدا کردند و فارغ از ایدئولوژیهای رنگارنگ، با تکیه بر برنامهریزیهای دقیق و اجرای موفق آن برنامهها، به توسعه و پیشرفتهای قابل توجهی دست یافتند که بعید میرسد دیگر کشورها بتوانند به راحتی، تا سالهای سال به گرد راه آنها هم برسند. این جمله البته به معنی نفی «ایدئولوژی» و لزوم توجه به آن در هویت بخشی به حیات جوامع نیست بلکه متضمن اهمیت برنامهریزی و استراتژیهای کلان و مهمتر از همه، دقت در اجرای استراتژی و ارزیابی آن استراتژیهاست. یعنی دقیقا همان چیزی که ما در آن با مشکل مواجه هستیم.
با این توضیح جا دارد در اینجا بدون توجه به گرایشهای سیاسی و دستهبندیهای رایج و زائد در این خصوص، از خود بپرسیم؛ استراتژی ما در اقتصاد چیست؟ در بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، صنعت و کشاورزی چطور؟ سرنوشت برنامههای مختلف توسعه و سند ۱۴۰۴ چه شد؟ اساسا تعریف ما از توسعه چیست و برای نیل به آن قرار است بر کدام برنامهریزی دقیق متکی باشیم؟ مروری بر اینگونه پرسشها نشان میدهد که ما در تدوین، اجرا و ارزیابی استراتژیهای خودمان دچار مشکلی اساسی هستیم و این در عصر حاضر یعنی یک خطر بالقوه عظیم.
متاسفانه شرایط سیاسی در کشور ما به گونهای رقم خورده که اغلب، فرصت طرح اینگونه پرسشها و نقد منصفانه اقدامات وجود نداشته و در بسیاری موارد پرسشگر در طرفه العینی به رفتار جناحی یا مخالفت با دولت متهم میشود و این باعث شده تا بسیاری از تحلیلگران از دایره مشورت حذف شده یا خود سرخورده شوند. بطور مثال همین جریان اخیر دعوت دولت از اقتصاد دانان کشور. بطور معمول نشست و مشورت با اصحاب دانش در هر حوزهای قبل از اقدام یا طراحی استراتژیها صورت میگیرد و نه بعد از آن. مگر آنکه اساسا از همان ابتدا استراتژی مشخصی مد نظر نبوده و فقط قصد آن داشته باشیم که به نوعی با بهرهگیری از مدل بسیار آشنای آزمون و خطا، امروز را به فردا بیافکنیم. رفتار دولت محترم در قبال مدیریت ارز، برخورد با مفاسد، اصلاح ساختار اداری و اقتصادی، ترمیم نظام بانکی و مالیاتی، تغییرات ساختار آموزشی و… شاید بتواند به عنوان بخشی کوچک از مدیریت بدون استراتژی کلان در کشور ما محسوب شود که از قضا در دولتهای قبلی هم از وضعیت بهتری برخوردار نبود.
جالب اینکه جامعه ما نیز به لحاظ فرهنگی به همان اندازه با موضوع مهمی به نام «استراتژی» بیگانه است و همین جامعه در اغلب موارد هیچگاه از کاندیداهای اداره مملکت و در مقیاس کوچکتر نمایندگان مجلس یا شورا و حتی در مقیاس بسیار پایینتر استانداران و مدیران کل، توقع ارائه و طراحی استراتژی در هنگام قبول مسئولیت یا پیش از آن را ندارند. اینها باعث شده تا مجریان منتخب نیز بیش از استراتژی، بر گسترش رفتارهای پوپولیستی تمایل نشان دهند که این خود اغلب باعث برهم زدن همان برنامههای ترسیم شده میشود، فارغ از اینکه خود آن استراتژیها هم تا چه حد علمی و برپایه امکانات قابل دسترس و آیندهای واقعی تدوین شده باشند. به عبارت دیگر شاید جالب باشد که بدانیم رویه حاکم بر برنامهریزی توسعه در ایران، سالهاست که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته کنار گذاشته شده است و از اینرو ضعف این شیوه برنامهریزی در پاسخگویی به تغییرات سریع محیطی، سیاسی و تکنولوژیک، خود به عامل مهم دیگری در کمرنگ شدن نقش برنامهریزی و پایبندی بر استراتژیها در بستر اجرایی شده است.
در شیوه برنامهریزی جدید، طراحان آینده اجرایی کشور، به جای رفع تمامی موانع مسیر توسعه، عوامل اصلی کاهنده شتاب رشد را در تیررس اهداف خود قرار میدهند و افراد متخصص هر بخش، چند مشکل عمده یا قطب خطدهنده هر بخش را مشخص کرده و بر مبنای آنها برنامهریزی میکنند. این در حالی است که برنامه توسعه در ایران کماکان با کمترین دقت و با هدف دستیابی به اهداف اولیه تدوین میشود و لاجرم نباید انتظار زیادی از آن داشت.
فراموش نکنیم محدودیت منابع یکی از عوامل اصلی نیاز به برنامهریزی است و ایران با وجود داشتن منابع غنی از محدودیتهای بسیاری نیز برخوردار است و اگرچه از سابقه نسبتا طولانیتری در زمینه برنامهریزی توسعه در مقایسه با کشورهایی نظیر کره و ترکیه برخوردار است اما از منظر شاخصهای توسعه در وضعیت نامطلوبتری در مقایسه با این کشورها قرار دارد و این بیش از هرچیز به عدم پایبندی ما به استراتژیها و ترسیم نادرست این برنامهها از تدوین تا اجرا و ارزیابی برمیگردد.
سرمقاله مردم سالاری/
استراتژی ما برای آینده چیست؟
« استراتژی ما برای آینده چیست؟ » عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم رضا سیفپور است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید: