آزمون شهروندی و مردودی مردم و مسئولین!
« آزمون شهروندی و مردودی مردم و مسئولین! » عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم آذر فخری است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
به گزارش پایگاه خبری ربیع، برای این که فردی بتواند به شهروندی کشوری درآید، بهخصوص در کشورهای اروپای، باید آزمون شهروندی بدهد. در این آزمون، از متقاضی پرسشهایی دربارهی کشور و شهری که متقاضی شهروندی آن است، پرسیده میشود تا مشخص شود این فرد تا چه اندازه نسبت به تاریخ و جغرافیا و فرهنگ کشوری که قرار است در آن زندگی کند، آگاه است.
چنین آزمونی، نشان میدهد که شهروندی، نه فقط یک سبک زندگی، که نوعی مسئولیتپذیری در برابر اجتماعی است که قرار است عضوی از آن بشویم. ما نمیتوانیم عضو جامعه ای باشیم؛ مگر آن که بدانیم آن جامعه از چه مسیرهای تاریخی گذشته و چه تحولات فرهنگی را تحت چه شرایطی از سر گذرانده است.
همین مورد را تعمیم بدهیم به جامعهی امروز خودمان، با عنوان شهروندانی که درگیر مشکلات عدیده اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی هستیم. شهروندانی که در طول همین شش ماههی گذشته سال ۹۷، با هر شوک و تکان اقتصادی و سیاسی، رفتارهایی از خود بروز دادیم که نشان داد تا چه اندازه از ادبیات و اتمسفر شهروندی دورافتاده و جداییم و چندان احساس همبستگی و همدلی بین ما جریان ندارد.
ما در آزمونهای سخت این بازه از زمان، چندان سربلند نبودهایم؛ و برای درک بهتر و باور این مردودی، لازم نیست خیلی دور برویم و مقالات و بررسیها و پژوهشهای علمی و جامعهشناختی را بخوانیم؛ فقط کافی است سری به فروشگاه محل زندگیمان بزنیم و بهعنوان یک تماشاچی به نحوهی خرید مردم توجه کنیم.
با هر شایعهای، یا با هر خبر واقعی که در رابطه با کمبود یا گرانی یک کالا منتشر میشود، ما به جای بازداری و تحمل، به جای منتظر نشستن و بررسی اوضاع و احوال، اولین کاری که میکنیم این است که به فروشگاهها و سایتها هجوم میبریم و هر چه را که لازم داریم و یا حتی نداریم، میخریم.
همین امروز به اولین فروشگاه سر راهتان بروید و نگاهی قفسهها بیندازید. قفسهی کالایی که کمبود یا گرانیاش شایع شده مدام توسط مردم خالی و توسط گردانندگان فروشگاه، پر میشود.
هیچکدام از ما هم به این فکر نمیکنیم که اگر این کالا کم است و گران شده، پس چرا مدام جایگزین میشود و هر چهقدر مردم برمیدارند و میبرند، تمامی ندارد!
این چگونه شهروندی است که به جای همدستی و همدلی با هم در برابر شایعاتی که جز برانگیختن احساسات آنیمان و واداشتن ما به رفتارهای انعکاسی، و نه عاقلانه، فقط به فکر پرکردن انبارهای خانگی خودمان هستیم؛ به همان ترتیبی که محتکران بزرگ، انبارهایشان را لبالب آکندهاند و با شایعات مختلف، مدام روح و روان ما را میلرزانند تا کالای خود را به هیجانیترین و لاجرم گرانترین شکل ممکن بفروشند.
چگونه شهروندانی هستیم که هنوز بعد از اینهمه سال، اعتماد و توکل کردن را نه آزمودهایم و نه تمایلی به آزمودنش برای اولین بار داریم؟
چگونه است که هنوز بر تداوم این جو بیاعتمادی و عدم امنیت پای میفشاریم و در این زمینه، مردم عادی و مسئول رده میانی و بالایی، هیچ فرقی با هم ندارند. همه، از شهروند عادی تا مسئولین، یک چرخ خرید در دست گرفتهاند و به جان همدیگر و شهرو فروشگاهها افتادهاند.
این چگونه آزمونی است که اقتصاد و سیاست، متولی و غیر متولی، مدام در آن مردود میشوند و نشان و کورسویی از امید و اعتماد در آن دیده نمیشود؟