نانی به قیمت جان
بیستوسوم دیماه سال ۹۵، احد و صمد دو برادر ناتنی ۷ و ۸ ساله افغان در یک گاراژ در تهران در آتشسوزیای هولناک جان خود را از دست دادند، این ماجرا اولین جرقههای توجه به کودکان زبالهگرد در کشور بود که متأسفانه خیلی زود به فراموشی سپرده شد
به گزارش پایگاه خبری ربیع، بیستوسوم دیماه سال ۹۵، احد و صمد دو برادر ناتنی ۷ و ۸ ساله افغان در یک گاراژ در تهران در آتشسوزیای هولناک جان خود را از دست دادند، این ماجرا اولین جرقههای توجه به کودکان زبالهگرد در کشور بود که متأسفانه خیلی زود به فراموشی سپرده شد؛ اما در هفته اخیر انتشار فیلمی از یک نوجوان افغان که ادعا میشد گوشش توسط عوامل شهرداری بریده شده است دوباره ماجرای کودکان زبالهگرد را به صدر اخبار آورد، هر چند درباره این ماجرا حرف و حدیثهای متناقضی عنوان شد و حتی شهرداری بریدن گوش را صحنهسازی دانست، اما واقعیتی که قابل کتمان نیست وجود انبوهی از کودکان کار در کشور است که در معرض انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی قرار دارند.
با وجود همه این آسیبها اما، همچنان آمار شفافی از تعداد کودکان کار در کشور وجود ندارد. هرچند آمارهای رسمی رقمی حدود ۲ میلیون نفر را اعلام میکند؛ اما آمارهای غیر رسمی بر رقمی حدود ۷ میلیون نفر کودک کار پافشاری دارد و همه اینها در حالی است که تقریبا ۷۰ تا ۸۰ درصد این کودکان را مهاجران تشکیل میدهند.
بیشتر این کودکان (حتی کودکان ایرانی) فاقد شناسنامه و اوراق هویتی هستند؛ به همین دلیل هم امکان استفاده از خدمات دولتی برای بسیاری از آنها وجود ندارد. بخش بزرگی از این کودکان کار به شغلهای سخت و خطرناک مشغولند که زبالهگردی و جمعآوری ضایعات از این جمله است.
هر چند تفکیک زباله در بعضی شهرها به صورت مکانیکی انجام میشود، اما واگذاری تفکیک زباله به کارفرماهایی خارج از سیستم شهرداریها باعث شده این افراد برای کسب درآمد بیشتر به جای استفاده از سیستمهای مکانیکی از نیروی انسانی بهره بگیرند و چه نیرویی ارزانتر از کودکان!
کودکان زبالهگرد پلاستیک و فلزات را از میان زبالهها جدا میکنند و به ازای وزن این زبالهها دستمزد میگیرند.
اغلب این کودکان بدون دستکش سر در سطلهای زباله دارند؛ آنها بهدلیل انجام این گونه اقدامات در معرض ابتلا به ایدز، هپاتیت، کزاز، حصبه، سالک پوستی، انگلهای رودهای، اسهال خونی، فلج اطفال، زانو درد و کمردرد هستند. میانگین ساعت کار این کودکان و نوجوانان زبالهگرد به طور متوسط ۱۰ و نیم ساعت است و گاهی اوقات ساعت کار شبانهروزی آنها به ۱۸ ساعت و حتی بیشتر هم میرسد؛ این در حالی است که از حداقل تغذیه و پایینترین سطح ممکن بهداشت برخوردارند.
در گاراژهای تفکیک زباله متناسب با تعداد و بسته به نگاه و تصمیم کارفرما، تعداد کودکان زبالهگرد متفاوت است، به طوری که در برخی از این گاراژها تعداد این بچهها به ۱۰۰ نفر هم میرسد که برای همان جای خواب متعفنی که در اختیارشان گذاشته میشود، مبالغ درخور توجهی به کارفرما میپردازند.
نکته عجیب ماجرا اما اینجاست که این کارفرماها زیر نظر مستقیم شهرداریها مشغول به فعالیت هستند
و درآمدهای چشمگیری از تفکیک زباله به جیب میزنند.
درآمد حاصل از تفکیک و فروش زباله به حدی چشمگیر است که رقابت برای به دست آوردن زبالههای یک محله گاه به قتل و درگیریهای خونین بین کارفرماها و عوامشان میانجامد.
این ماجرا در کلانشهرها به حدی علنی است که کمتر پیش میآید که فردی در رفت و آمدهای روزانه خود در خیابان با صحنه جمعآوری زباله توسط کودکان روبهرو نشود.
متأسفانه وضعیت کودکان زبالهگرد در مقایسه با دیگر کودکان کار، به حدی وخیم است که کودکان آدامسفروش سر چهارراهها در مقایسه با آنها خوشبخت به حساب میآیند.
حتی اگر آمارهای رسمی را واقعی بدانیم
وجود ۲ میلیون کودک کار برای هر کشوری بحرانی دامنگیر به حساب
میآید.
حتی اگر ۸۰ درصد این کودکان را غیر ایرانی بدانیم، بر اساس قوانین بینالمللی و حقوق انسانی و شرعی حمایت از این کودکان یک وظیفه قانونی، انسانی و شرعی است که دولتمردان باید در برآورده کردن آن کوشا باشند.
متأسفانه مشکلات اقتصادی و ضعفهای قانونی مانند نداشتن شناسنامه و معضل تابعیت کودکان دارای پدر خارجی باعث شده معضل کودکان کار همچنان معضلی غیر قابل حل باقی بماند.
قطعا حمایتهای مادی و معنوی عموم مردم و مطالبهگری رسانههای جمعی میتواند یکی از راهکارهای مهم در تحقق حل مشکل کودکان کار باشد.