تحلیل ها » تولیدی » خبر دریافتی » یادداشت میهمان
کد خبر : 362552
پنجشنبه - 4 مرداد 1397 - 05:58
ماهیت فرهنگ غرب و نوع مواجهه با آن(۶)

مولفه های محوری فرهنگ غرب

بدون شک، دوره جدید غرب توجه افراطی به دو کاربرد عقل است؛ یعنی عقلی که در برابر ایمان ایستاده و عقل ولتری که بدون نیاز به دین، همه ساحت آدمی را در سیطره خود دارد. غرب تلاش می کند برای دست یابی به قدرت و بقای خود هر نوع تفکر و اندیشه و مکتب را که در مقابل قدرت او می ایستد نابود کند.

مولفه های محوری فرهنگ غرب

به گزارش پایگاه خبری ربیع، برای درک عمیق تر نسبت به فرهنگ و تمدن غرب باید ریشه های فکری و فلسفی آن رابیشتر مورد واکاوی قرار داد، در این مجال به پنج مشخصه تفکر و فرهنگ غرب به اختصار اشاره خواهد شد که ریشه سلطه جویی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این تمدن در طول قرون متمادی بوده است:

۱- اصالت کمیت
از خصوصیات بارز تفکر غربی از دوره رنسانس به بعد، به خصوص در عصر حاضر، غلبه کمیت بر کیفیت است. این نوع از تفکر امروزه در اعماق اندیشه مغرب زمین رسوخ پیدا کرده، به گونه ای که کیفیت قربانی و مغلوب نگرشی کمّی شده است. اساس و پایه این رویکرد به بنیانگذار فلسفه جدید غرب، یعنی دکارت فرانسوی برمی گردد. تأثیر دکارت در تفکر فیلسوفان مغرب زمین بر هیچ کس پوشیده نیست. به جرأت می توان ادعا کرد که متفکران پس از او نفیا و یا اثباتا از وی تأثیر پذیرفته اند. امروزه غلبه کمیت بر کیفیت و تبلیغ مصرف گرایی بیش تر با تمام قدرت در غرب جلو رفته و حتی به کشورهای جهان سوم رسوخ یافته است و گاهی از آن به توسعه نیز یاد می شود.(۱)

۲- اصالت عقل(Rationalism)
از مشخصه های دیگر اندیشه غرب اصالت عقل است. برای فهم بهتر این مسأله باید درباره عقل بحث کرد. کلمه عقل در لغت به معنای فهم و درک و تدبّر و همچنین به معنای قید آمده است؛ یعنی عقل از آن جهت عقل است که دارنده خود را از ضلالت نگاه می دارد و قید می زند.(۲) بدون شک، دوره جدید غرب توجه افراطی به دو کاربرد عقل است؛ یعنی عقلی که در برابر ایمان ایستاده و عقل ولتری که بدون نیاز به دین، همه ساحت آدمی را در سیطره خود دارد. در معارف الهی و اسلامی، عقل وسیله کسب فضایل و حقایق و نیز موهبتی است که خداوند به انسان بخشیده تا به وسیله آن خدای خود را پرستش کند. در حدیث آمده است: «العقل ما عُبد به الرحمان و اکتسب به الجنان.»(۳)

۳- اصالت قدرت
از دیگر خصوصیات فرهنگ غرب اصالت دادن به قدرت است. توجه به قدرت به عنوان کمال استعدادهای آدمی در غرب دیده می شود. اگر در نزد افلاطون برترین فضیلت عدالت بود و در نزد مسیحیان کمک به دیگران، در دوره جدید و در فرهنگ امروزین غرب، فضیلت برتر در انسان، قدرت است. به همین دلیل غرب تلاش می کند برای دست یابی به قدرت و بقای خود هر نوع تفکر و اندیشه و مکتب را که در مقابل قدرت او می ایستد نابود کند و بقای خود را در فنای دیگران ببیند. غرب برای توجیه اصالت قدرت، هم به نظریات علمی و فلسفی چنگ زده و هم در مقام تحریف تاریخ برآمده است. ادوارد سعید پژوهشگر عرب می نویسد: «اروپاییان درباره خاور زمین نوشتند که انسان خاور زمین خردستیز، فاسد، کودک منش و متفاوت است و انسان اروپایی خردگرا، پاکدامن و طبیعی است. پیام روشن تر این گونه نوشته ها آن است که اصولاً اروپاییان با ویژگی های پسندیده ای که در سرشت خویش دارند از بقیه جهانیان برترند و از همین روست که باید بر جهان چیره شوند و مردم جهان را به بردگی و استثمار کشند.»(۴)

۴- اصالت انسان(امانیسم)
از دیگر مشخصات ایجابی غرب، اصالت دادن به انسان و انسان محوری است. مقصود غرب از اصالت انسان این است که انسان در هر نوع انکشاف محور اصلی است. بنابراین، تلقّی و کاربرد غرب از انسان به صورت موجودی خودبسنده و به تعبیری قائم به خود است؛ به این معنی که انسان خود اخلاق، سیاست، اقتصاد و همه چیز را تعیین می کند و آن ها را از دین و وحی نمی گیرد. تمثل و ظهور عینی این تفکر و اندیشه در قراردادهای ژان ژاک روسو است که مسائل جامعه مدنی را بیان می کند و در همه آن عناصر و مسائل، انسان محور تعیین کننده است و فاقد هرگونه عنصر مابعدالطبیعی. « در عصر جدید انسان جای خدا را می گیرد و همه چیز باید برای انسان باشد… آدمی دیگر اسیر زنجیرهای آسمانی نیست. انسان عبد نیست، بلکه خود رب است. می خواهد مستقل باشد و خود و جهان را آنچنان که دوست دارد بسازد. نظریات مارکس و نیچه و فروید آخرین تیرهای ترکش اصالت انسان است.»(۵)

۵- تعصب و سخت گیری در فرهنگ غرب
ظاهر فرینده غرب برای بسیاری از انسان هایی که با باطن این فرهنگ و تمدن آشنا نیستند، بسیار جذاب و مطلوب به نظر می رسد. شعارهایی همچون آزادی، حقوق بشر، توسعه و … از بیرون جغرافیای غرب، خوب به نظر می رسد، ولی در درون فرهنگ و تمدن غرب، نه تنها خبری از آزادی واقعی نیست، بلکه با یک باطن خشن و متعصب در نگاهی عمیق-تر روبرو خواهیم بود. مقام معظم رهبری در بیانی مبسوط شمّه ای از این چهره واقعی را نمایان می سازند:
« ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻣﺤﻴﻂ ﻏﺮﺏ، ﻣﺤﻴﻄﻰ ﺍﺳــﺖ ﻛﻪ ﻋﻠﻰ ﺭﻏﻢ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺳﻌﻰ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻛﻨﺪ، ﺑﻪ ﺷــﺪﺕ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﺍﺳﺖ. ﺷــﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﻮﻻﺕ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﻮﻟﺔ ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﺑﻪ ﺷــﺪﺕ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻭ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮ ﺍﺳــﺖ. ﻳﻌﻨﻰ ﻫﺮ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻰ، ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺤﻘﻴﺮ، ﺍﻫﺎﻧﺖ ﻭ ﻓﺸــﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ. ﺍﺭﻭﭘﺎﻯ ﻣﺪﻋﻰ ﺗﺴــﺎﻣﺢ ﻭ ﺳــﻬﻞ ﻧﮕﺮﻯ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﺪﻳﺸــﻰ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﻧﻈﺮﻯ ﻭ ﺩﻭﺭﻯ ﺍﺯ ﺗﺤﺠّﺮ ﻭ ﺟﻤﻮﺩ، ﺩﺭ ﻣﻘﻮﻟﺔ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮ ﻭ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﺍﺳﺖ. ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳﻰ ﺍﺳــﺖ، ﻧﺎﻡﻫﺎﻯ ﻣﺨﺘﻠﻔﻰ ﭘﻴﺪﺍ میﻛﻨﺪ. ﺍﺯ ﻭﺣﺸﻲﮔﺮﻯ ﻭ ﺑﺮﺑﺮﻳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺍﺭﺗﺠﺎﻉ ﻭ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﻰ ﺗﺎ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﺍﻋﺘﻨﺎﺑﻮﺩﻥ. ﻳﻌﻨﻰ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺣﺴــﺎﺱ ﻗﺪﻳﻤﻰ ﻭ ﺑﺎﺳﺘﺎﻧﻰ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﻭﺭﺍﻯ ﻳﻮﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩ «ﺑﺮﺑﺮ» ﺑﻮﺩ و «ﺑﺮﺑﺮﺳــﺘﺎﻥ»، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﺟﺎﻥ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﺭﻭﭘﺎﻳــﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﻯ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻭ ﻏﺮﺏ ﺯﻧﺪﮔــﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ، ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻌﺼﺐ، ﺩﺭ ﺍﻗﻤﺎﺭ ﻓﺮﻫﻨﮕﻰ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﻳﻌﻨﻰ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎ ﻫﻢ ﻋﻴﻨﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺭﻭﺣﻴﺔ ﻳﻮﻧﺎﻧﻴﺎﻥ ﻭ ﺗﺤﻘﻴﺮ ﺑﺮﺑﺮﻫﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.»(۶)


(۱) محمد مددپور، خودآگاهی تاریخی، نشر بهار، ۱۳۸۰، ج اول، ص ۳۵
(۲) سید جعفر سجادی، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ص ۴۸۲
(۳) اصول کافی، تهران، ۱۳۸۸، دارالکتب الاسلامیه،ج اول،ص۱۱
(۴) محمدتقی مصباح یزدی، تهاجم فرهنگی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۶، ص ۳۹
(۵) سید محمد حکاک، تحقیق در آراء معرفتی هیوم، ص ۶
(۶) بیانات رهبر معظم انقلاب، مورخ ۱۳۷۱/۰۵/۰۵