روزنامه سراسری کیمیای وطن » فرهنگ و هنر
کد خبر : 869095
یکشنبه - 21 مهر 1398 - 10:42
بررسی بعضی کهن­ الگوها در شعـر حافظ به مناسبت روز حافظ

زلف سخــن

سال­هاست که غزل­های دلنشین حافظ شیرازی زیبایی­ بخش خانه ­ها و مراسم ایرانی است. کمتر شاعری همچون حافظ توانسته اقبال عمومی پیدا کند که هر کس با هر سن و تحصیلاتی شیفته کلام جادویی­اش گردد. سخن غزل­گونه حافظ از دریای دل و درونش سرچشمه می­گیرد و بر دل می­نشیند.

زلف سخــن

سال­هاست که غزل­های دلنشین حافظ شیرازی زیبایی­ بخش خانه ­ها و مراسم ایرانی است. کمتر شاعری همچون حافظ توانسته اقبال عمومی پیدا کند که هر کس با هر سن و تحصیلاتی شیفته کلام جادویی­اش گردد. سخن غزل­گونه حافظ از دریای دل و درونش سرچشمه می­گیرد و بر دل می­نشیند.

کوتاه­ترین و رساترین سخن را «بهاءالدین خرمشاهی»،حافظ پژوه، در مورد او گفته است:«حافظ، حافظه ماست.» یکی از نکات قابل توجه در شعر حافظ، اشاره به بعضی کهن­الگوهاست که در ادامه آنها را به اختصار بررسی خواهیم کرد.

کهن­الگو چیست؟

«آرکی تایپ» برگرفته از واژه­ای یونانی به معنای «آغازین» است که آن را در فارسی کهن­الگو، کهن نمونه، نمونه ازلی و… ترجمه کرده­اند. بر اساس «فرهنگ کادن» آرکی­تایپ نمونه نخست یا الگویی است که از روی آن رونویسی می­شود. تصویری مجرد است که نماینده نوعی­ترین و اساسی­ترین خصوصیت مشترک داستان­ها و اساطیر هنری است.

سابقه این اصطلاح به حدود صد سال پیش بازمی­گردد و در حوزه روانشناسی، انسان­شناسی و نقد ادبی کاربرد دارد. به عبارت دیگر کهن­الگوها رفتارهایی مشابه و مشترک هستند که همواره از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شوند و در ضمیر ناخودآگاه جای می­گیرند. از آنجا که شاعران و نویسندگان برای آفرینش هنری از تخیل کمک می­گیرند گاهی برخی عناصر کهن­الگویی در آثار آنان دیده می­شود.

نقاب

نقاب از مهمترین کهن­الگوهای روانشناسی یونگ است و منظور از آن نمای بیرونی و شخصی است که فرد با آن در اجتماع جلوه­گر می­شود و به آن تظاهر می­کند؛ در بیت زیر حافظ با توجه به موقعیت و فضای حاکم، دو نقاب بر چهره می­زند که هریک با دیگری کاملا متفاوت است:«حافظم در مجلسی دُردی کشم در محفلی/ بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می­کنم»

ستاره بخت

بخت خفته یا بیدار از باورهای باستانی و اساطیری است که به شعرها نیز راه یافته است. «کزازی» می­نویسد:«در افسانه­ها، بخت زنده­ای آدمی­گون پنداشته می­شده است که پهلوان، گاه برای برانگیختگی او از خواب و رهانیدن کسی از تیره­روزی و نگون­بختی به نهان­گاهش می­شتافته.» در شعر حافظ بارها به بخت و ستاره اقبال اشاره شده است:«کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت/ یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟» و یا در این بیت شاعر از بخت خفته­اش دلگیر و منتظر گشایش است:«ز بخت خفته ملولم، بود که بیداری/ به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند»

دایره مینایی

دایره و اشکال مدوّر، وحدت، کمال و کلیت را تداعی می­کند. در سمبلیسم، کهن­الگوی دایره نماد کانون و مبدأیی است که همه چیز از آن سرچشمه می­گیرد. دایره پایان و آغاز ندارد، ابتدا و انتها و بالا و پایین هم ندارد از این­رو نماد لامکانی است. دایره، گنبد، پرگار از کلمات پرکابرد در شعر حافظ است:«آن که پر نقش زد این دایره مینایی/ کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد»

پیـر فرزانه و خردمند

در روانشناسی یونگ، پیر نمادی از ویژگی­های روحانی ناخودآگاه است از نظر او کهن­الگوی پیر فرزانه در رویاها با عناوین پدربزرگ، پدر، معلم، فیلسوف، مرشد، دکتر یا کشیش شخصیت می­یابد. این کهن­الگو در افسانه­ها به عنوان پادشاه، آدم فرزانه یا جادوگری که به کمک قهرمان گرفتار می­شتابد، نمایان می­شود.

حافظ در بیشتر شعرهایش معتقد است راه سلوک را باید با راهنمایی پیری جهان­دیده طی کرد:«قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی»

یونگ معتقد است پیر فرزانه و اساطیری برای وادار کردن آدمی به تصمیم­گیری گاهی با موکول کردن تصمیمی به فردا و یا به­طور کلی، خویشتن­داری از انسان مراقبت می­کند چون از خطرهای راه آگاه است حافظ معتقد است همه گفته­ها و کردار پیر عین صواب است:«بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند/ پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد»

«سیروس شمیسا» در کتاب «داستان یک روح» می­نویسد:«پیر، رئیس قبیله در ضمن شاعر، پزشک و پیشگو هم بود، می­توانست ارواح موذی را دفع کند یا بیماری را شفا دهد که «همت طلبیدن از پیر عرفان در دیوان حافظ یادگاری از آن است.» در غزلی از حافظ می­خوانیم:«همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس/که دراز است ره مقصد و من نوسفرم»

حافظ خود را تسلیم مطلق پیری می­داند که از خطرها آگاه است و تاریکی­های طریق را می­شناسد و از دیدگاه این پیر درآفرینش این جهان هستی هیچ اشتباهی رخ نداده است :«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد» این پیر فرزانه گاهی همچون راهنمایی است که وجودش تسلی­بخش و رهایی دهنده از غم­ها و بی­حوصلگی­هاست:«وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل/ حریم درگه پیر مغان پناهت بس!»

زلف سخــن

زبان، اصلی­ترین ابزار ارتباط میان انسان­هاست. مادران نقش مهمی در زبان­آموزی و مهارت سخن گفتن کودکان دارند. در کتاب «شناخت هویت زن ایرانی» می­خوانیم:«اتکای درازمدت کودک به مادر و غرایز موروثی ناچیز در انسان موجب می­شود که آدمی از همان اوان کودکی واکنش­های مناسب با موقعیت­های ویژه را از طریق مادر بیاموزد…شاید به  همین سبب است که تا امروز نیز زبان رایج در هر جامعه را زبان مادری می­نامند.» به عبارت دیگر زنان نقش مهم و مؤثری در سخن­وری و شکل گیری انسانی هوشمند و اجتماعی ایفا می­کنند. در فرهنگ و اساطیر عرب نیز موجودی به نام «تابعه» که هویتی زنانه دارد و همزاد آدمی است، باعث تلقین سخن و شعر به شاعران می­شود. در شعر حافظ نیز سخن هویتی مؤنث دارد:«کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب/ تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند» یا «عروس طبع را زیور از فکــر بکر می­بستم/بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش»

شعر حافظ خیال­انگیز، جان­پرور و رازآلود است و به دلیل پیچیدگی­های معنایی و هنرهای زبانی قابلیت تفسیرهای گوناگون دارد. حافظ هنرمندی است که با نزدیک شدن به آغاز زندگی بشــر شعرش همچون آینه­ای لایه­های پنهان روان آدمی و ناخودآگاه انسان را بازتاب می­دهد و با قدری تأمل در معانی بلند شعر او انعکاس بعضی کهن­الگوها را در غزلیات این شاعر شیرین سخن می­توان یافت.