رخســار مرگ
از آنجا که مرگ تجربهای مبهم و تکرار ناشدنی است عموماً هراس آور است. واقعیت این است که هر کس فقط یکبار میمیرد از این رو مرگ تجربهای غیر قابل انتقــال به دیگران به نظر میرسد. هر انسانی متناسب با ویژگیهای معرفتی، اخلاقی، شخصیتی، مذهبی و… تصویر خاصی از مرگ دارد.
به گزارش پایگاه خبری ربیع، آنجا که مرگ تجربهای مبهم و تکرار ناشدنی است عموماً هراس آور است. واقعیت این است که هر کس فقط یکبار میمیرد از این رو مرگ تجربهای غیر قابل انتقــال به دیگران به نظر میرسد. هر انسانی متناسب با ویژگیهای معرفتی، اخلاقی، شخصیتی، مذهبی و… تصویر خاصی از مرگ دارد.
مولانا از عارفان شاعری است که مرگ را نوعی رهایی و آزادی از سختیها میداند از این رو در بسیاری از ابیات مثنوی به شرح دیدگاههای خود راجعبه مرگ میپردازد. از جمله علت ترس از مرگ را اینگونه شرح میدهد که ترس واقعی برخی افراد از خودِ مرگ نیست بلکه آنها از روح و هویت باطنی خود میترسند چرا که با مرگ اعمالشان هر گونه که باشد خوب یا بد، پاداش داده میشود.
بنابراین بعضی از مرگ گریزانند چون باطن زشتی دارند و از این روی میخواهند از باطن و اعمال خود فــرار کنند نه از مرگ! مولانا میفرماید مرگ هر کس همرنگ و متناسب با شخصیت و هویت روحــی اوست. مرگ در نظــر دشمنان خدا، امری منفـور و ترسناک اما در نظر دوستان خدا، واقعهای محبوب و زیباست: «مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست/پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست/آنکه میترسی ز مرگ اندر فرار/آن ز خود ترسانی ای جان، هوش دار/ روی زشت توست نه رخسار مرگ/جانِ تو همچون درخت و مرگ، برگ/از تو رُسته است، آر نکویست آر بدست/ نا خوش و خوش هر ضمیرت از خــود است»
عاطفه بازفتی