تحلیل ها » تولیدی » خبر دریافتی
کد خبر : 325898
یکشنبه - 27 خرداد 1397 - 08:23
سرمقاله آفرینش/

در آوردگاه جام جهانی، خداوند برای ما دوید!

« در آوردگاه جام جهانی، خداوند برای ما دوید! » عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم آذر فخری است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:

در آوردگاه جام جهانی، خداوند برای ما دوید!

به گزارش پایگاه خبری ربیع، در طول مدتی که فوتبالیست‌های ما برای جام جهانی آماده می‌شدند، اغلبِ ما درگیر حاشیه‌های مختلف بودیم؛ از نوع تمرینات گرفته تا اعلام لیست نهایی. با شوخی‌های بی‌رحمانه و دست‌انداختن بازیکن‌ها، با غُرزدن‌ها و شیطنت‌ها، با گله و شکایت و حتی گاه توهین‌کردن‌ها، می‌خواستیم نهایت ناامیدی و دل‌گرفتگی خودمان را نشان بدهیم. همه‌ی این‌ها از آن‌جا می‌آمد که می‌ترسیدیم. می‌ترسیدیم چون در تمام این یک سال و اندی که پشت سر گذاشته‌ایم مدام ترسیده‌ایم و شوکه شده‌ایم. جرات نداشتیم امیدوار باشیم؛ از بس که به بداقبالی عادت کرده بودیم. نَفَس‌مان از اُفتِ اعتماد به‌نَفس‌مان گرفته بود و احساس خفقان می‌کردیم؛ ترس از شکست، آن‌هم در حالی‌که مدام در حال شکستنیم!

فوتبال، به هردلیلی، یا بی‌هیچ دلیلی! جذاب است! فوتبال، به مردم ما و شاید به تمامی مردمان جهان تسلی می‌دهد؛ چه ببازند و چه پیروز شوند. دقیقه‌های فوتبال فراموشی و لاجرم امنیت به‌همراه می‌آورند و عقربه‌های ناامنی و گرانی و عصبیت، متوقف می‌شوند و می‌ماند دو چشم و ۲۲ دونده… می‌ماند یک زمین سبز که آوردگاه رویای تمام ملت‌ها می‌شود. نوعی جنگ که تقریبا در آن خونی ریخته نمی‌شود. باختش آزاردهنده است، اما دردناک و شکنجه‌آور نیست و زود فراموش می‌شود چون به چهار سال بعدش امید هست.

فوتبال در عصر حاضر برای خودش پدیده‌ی خاصی است. طرفدارانش، زن و مرد، و جوان و پیر ندارند. همه هستند، زیرا به نمادِ قدرتِ ملت‌ها بدل شده است. آن یازده‌نفری که راهی سفر مسابقات می‌شوند، آرزوها و امیدهای تک‌تک یک ملت را با خود می‌برند. فوتبال، تنها یک مسابقه‌ی ورزشی نیست؛ میدان جدال تمام سیاست‌ها و اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌هاست. آن‌چه را که نه سیاست، نه ایدئولوژی و نه تفکر، در انسان‌ها پاسخ نمی‌دهند، فوتبال اقناع می‌کند؛ فرقی هم نمی‌کند که نتیجه چه باشد، در این میدان، همه‌ی بارهای رنج و درد و نا امیدی، گرانی و تورم و تجاوز و خشونت، بر زمین گذاشته می‌شود.

زن و مرد در این آوردگاه در کنار هم هستند، هر چند میدان فوتبال در جام جهانی به نظر عرصه‌ای صرفا مردانه است؛ اما زنان، پر تب‌وتاب‌تر دیده می‌شوند. چرا که جایی است که آن‌ها می‌توانند حضور خود را بی‌آن که انگشت‌نما شوند، تحمیل کنند. درست مثل بنر میدان ولی‌عصر؛ فوتبال نادیده شدن را پس می‌زند!

اگر روزگاری دست مارادونا، دست خدا شد و گل امید کاشت، در بازی مراکش و ایران، این حضور خدا بود که برای ما وارد میدان شد تا برای ملتی چنین غمگین و خسته و آشفته بدود و این خدا، چه خوب هِد زد و چنان به‌سوی ما دوید که همه‌ی ما در آغوشش جا شدیم. برای لحظاتی آرام گرفتیم؛ آرامشی که به آن نیاز داشتیم.

ما این‌بار برای پیروزی و شکرگزاری به خیابان ریختیم. بی‌هیچ خاطره‌ی اندوهناکی از دیروزهای‌مان و بی‌هیچ حس ناامیدی به فردایی که خواهد آمد. در لحظه بودیم. و چنین است که فوتبال، اکنونیت را جاودانه می‌کند. درست در «آن» باقی می‌ماند و تکان نمی‌خورد.

نتیجه‌ی این بازی، اگر چه پیش و بیش از هرچیز، مائده‌ای آسمانی است، به همه‌ی ملت تعلق دارد و نمی‌توان در قضاوت یا آنالیز بازی، که کار متخصصان این امر است، آن‌را به بازیکن‌ها یا مربی نسبت داد.

شاید برای آن‌ها که بازی را چندین بار تماشا خواهند کرد تا درس بگیرند و درس بدهند، این بازی آموزه‌هایی داشته باشد، اما بزرگ‌ترین دست آورد آن، حتی اگر موقتی و گذرا باشد، امید و نشاط بود؛ چیزی که جامعه به شدت به آن نیاز دارد. اگر بازیکن‌های ما با تمام تلاش‌شان نتوانستند آن‌را به ما بدهند، خداوند، توانست. او در آخرین دقایق به میدان آمد و به خاطر ما دوید و هِد زد، به‌خاطر مردمی که هنوز امیدوارند… هنوز درهای آسمان به روی‌شان باز است و هنوز برکت و رحمت، بر سرشان می‌بارد!