خاطره شد…
به گزارش پایگاه خبری ربیع، «احمدینژاد جنزده است»، «احمدینژاد دنبالهرو شیطان شده»، «احمدینژاد به روانپزشک نیاز دارد»، «احمدینژاد اپوزیسیون شده» و… ؛ احمدینژاد خودش رفته و خاطراتش نرفته است. خودش نیست و سایهاش سنگینتر از همیشه هست. در روزهای دوری از «پاستور» به اندازه روزهای «پاستورنشینی» خبرساز است. هر کاری میکند، تیتر میشود. نامه مینویسد، […]
به گزارش پایگاه خبری ربیع، «احمدینژاد جنزده است»، «احمدینژاد دنبالهرو شیطان شده»، «احمدینژاد به روانپزشک نیاز دارد»، «احمدینژاد اپوزیسیون شده» و… ؛ احمدینژاد خودش رفته و خاطراتش نرفته است. خودش نیست و سایهاش سنگینتر از همیشه هست.
در روزهای دوری از «پاستور» به اندازه روزهای «پاستورنشینی» خبرساز است. هر کاری میکند، تیتر میشود. نامه مینویسد، بیانیه میدهد، فیلم ویدئویی ضبط و پخش میکند، مقابل دادگاه بقایی ارکان نظام را تهدید میکند، در حرم عبدالعظیم(ع) بست مینشیند و وعده نابودی ظالمان را میدهد(!)، از آزادی حرف میزند و حامی زندانیان سیاسی که خودکشی میکنند، میشود و خلاصه هر کاری میکند، سوژه رسانههای موافق و مخالف میشود.
هرچند این روزها به جز بعضی رسانههای آن طرف آبی و کانالهای ضدانقلابی که رفتار و گفتار رئیسجمهور سابق به آنها بهانه داده است تا از آب گلآلود ماهی بگیرند، هیچکس از او حمایت نمیکند. برخی حامیان سفت و سخت و قدیمی او هم اعلام برائت کردهاند و ترجیح میدهند حافظهها پاک شود و کسی آنها را با وصله طرفداری از رئیسجمهور دولتهای نهم و دهم به یاد نیاورد.
این روزها، آنهایی که او را «حامی ارزشهای امام و انقلاب» و «نظرکرده امام زمان» و «معجزه هزاره سوم» میدانستند، ترجیح میدهند سکوت کنند. این احمدینژاد، هیچ نشان و نسبتی با آن احمدینژادی که سال ۸۴ دیدیم، ندارد. همان مرد سادهپوشی که کاپشن چهارفصل میپوشید و بر سر سفره فقرا مینشست و میهمان نداریهایشان میشد و از «محرومان» و «مستضعفان» و «آرمانهای امام» سخن میگفت. همانی که حرفها و اقداماتش، دستکم برای بخشی از قشر مستضعف جامعه، کورسوی امید به وجود آورده بود.
احمدینژاد اما از یک جایی به بعد، تبر برداشت و به جان ریشههای درخت خاطرات افتاد؛ خاطرات خوبی که مردم از او در ذهن داشتند. هیچکس به پاکدستیاش شک نداشت. از پاستور که رفت، حتی یک نفر نتوانست به رئیسجمهور سابق انگ «دزدی» و «اختلاس» بزند که اگر کوچکترین مدرکی وجود داشت، مخالفانش پیراهن عثمان میکردند.
احمدینژاد اما تمام کارتهای خود را خرج «بقایی» و «مشایی» کرد و تساهل و تسامح نظام و رهبری هم افاقه نکرد. تا قبل از نامه آخری که به رهبر معظم انقلاب نوشت، هنوز بودند عدهای که اعتقاد داشتند راه برای بازگشت او باز است. میتواند به آغوش نظام و رهبری برگردد و سرنوشت رؤسای جمهور قبلی را تجربه نکند. او اما دستبردار نیست. اصرار عجیبی به ادامه راهی دارد که پایانش، پایان خوبی به نظر نمیرسد. این روزها شایعه بازداشت احمدینژاد، جدیتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد.
اصلاحطلبان تلاش میکنند در مواجهه با شمایل جدید رئیسجمهور سابق، ادعاهای پیشین خود درباره آزادی بیان و برقراری عدالت و … را نقض نکنند. علی مطهری، نایبرئیس مجلس، میگوید بسیاری از پیشنهادهای احمدینژاد درست است، اما بهتر آن بود که اینها را در زمان صدارت خود و دستکم پیش از بازداشت دوستانش و مطرحشدن پروندههای خودش میگفت.»
محمدرضا باهنر، دبیر کل جامعه اسلامی مهندسین، هم میگوید: «مقامات قضایی گفتهاند برای برخورد آمادگی وجود دارد و به اندازه کافی هم جرم مرتکب شده است؛ ولی شرایط برخورد باید فراهم شود.»
احمدینژاد در روزهای اخیر در بیت رهبری هم دیده نشد. در پنج شبی که در حسینیه امام خمینی مراسم عزاداری حضرت زهرا با حضور رهبر معظم انقلاب برگزار شد، خبری از رئیسجمهور سابق نبود.
در میان فعالان سیاسی دو جریان سیاسی، این نظر مشترک درباره رئیسجمهور سابق وجود دارد که «احمدینژاد به دنبال جلب توجه است»؛ ولی این جلب توجه به قیمت زیرپاگذاشتن بسیاری از خطوط قرمز نظام تمام شده است و قوه قضائیه همچنان میگوید: «حتما حکمتی هست که با او برخورد نمیکنیم.» حکمت برخوردنکردن با کسی که ترمز بریده است و به تمام سنگرهای نظام حمله میکند، چیست؟ شاید باز هم «بگم، بگم»هایی در جیب دارد که «سرّ مگو»ست و بهتر است سربسته و محرمانه بماند؛ شاید هنوز هم به برگشتنش امید هست، شاید میخواهد تا ازدستدادن حلقه هواداران فعلیاش ادامه بدهد، شاید میخواهد همان اندک خاطرات خوب باقیمانده را هم نابود کند. شاید… .
قصه رؤسای جمهور در این سرزمین، قصه عجیبی است و این روزها جای «رجایی» عجیب خالی است.