به گزارش پایگاه خبری ربیع، یعنی اگر برای خدا شکسته، وای به حال ما عرق خورها که چه عذابی در انتظار ما خواهد بود؛ ولی اگر برای اینکه در جمع مریدانش خودی نشان دهد و ریا کند این کار را کرده، وای به حال او.
آوردهاند که از خصوصیات گرانبار اخلاقی حکیم جهانگیرخان قشقایی سعه صدر، حسن سلوک و بزرگمنشی آن فیلسوف بزرگ است. وی تا آنجا که شرع و دیانت روا میداشت عفو میفرمود و سعی بر آن داشت در درجه اول با تبلیغ و موعظه، نفوس را ارشاد و هدایت فرماید. در این مورد مؤلف تاریخ حکمای متأخرین به نقل از مرحوم جابری مینویسد اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه به مدرسه آورده، برای اجرای حد آن مرحوم میفرمود حبسش کنند تا به هوش آید، بعد خود نیمه شب رفته او را رها و از مدرسه بیرونش برده و به اندرز حکیمانه به راه راستش آورده است.
ریا در قرآن
«ریا» نقطه مقابل «اخلاص» و یکی از ابزارهای مهم شیطان برای گمراه ساختن انسانهاست. در آیه ۲۶۴ سوره بقره، ریا عامل بطلان و نابودی اعمال نیک معرفی شده و نشان میدهد که شخص ریاکار ایمان به خدا و روز آخرت ندارد. آیه ۱۴۲ سوره نساء، ریا را یکی از اعمال منافقان میداند. آیه ۳۸ سوره نساء، اعمال ریایی را همردیف عدم ایمان به خدا و روز قیامت و همنشینی با شیطان شمرده است و آیه ۴۷ سوره انفال، مسلمانان را از همسویی با کفار که اعمالشان ریاکارانه بوده است نهی میکند.
در گلستان سعدی – باب هشتم – در آداب صحبت کردن آمده است: حق جل و علا میبیند و میپوشد و همسایه نمیبیند و میخروشد. اگر خلق غیبدان بودی، کسی به حال خود از دست کس نیاسودی.
استاد حکیم ابراهیمی دینانی میگوید: اینکه بگویی من موحد هستم و سالیان سال عبادت کنی و بگویی من عبادت خدا را میکنم جز شرک هیچ نیست. تنها راه رسیدن به توحید، برداشتن من و خود است و این هم جز با آگاهی مقدور نمیباشد.
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو / هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو / در میکده و دیر که جانانه تویی تو / مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو (شیخ بهایی)
مرحوم استاد فاطمی نیا گفتهاند: در زمان طاغوت سید مهدی قوام، ۱۰ شب در یک جلسه منبر رفته بود. در زمان خروج پاکتی به او میدهند. در خیابان زنی را میبیند که با لباسهای بسیار مبتذل کنار خیابان ایستاده بود و قدم میزد. مرحوم قوام به شخصی که کنارش بود میگوید این زن را صدا کن. او بسیار تعجب میکند و میگوید مناسب شأن شما نیست. بعد زن را صدا میکند تا نزد سید مهدی قوام بیاید. زن با ترس و اکراه نزد شیخ میآید. سید مهدی از او میپرسد: چرا این موقع شب اینجا آمدی؟ او میگوید: احتیاج دارم. سید مهدی دست در جیب میکند و پاکت روضهاش را به او میدهد و میگوید: من ۱۰ شب منبر رفتم و این پاکت را گرفتم. نمیدانم چقدر است اما تا زمانی که این هست دیگر به خیابان برنگرد. پس از مدتی روزی سید مهدی قوام به کربلا مشرف شد. مردی نزد او آمد و گفت: خانم من میخواهد نزد شما بیاید و عبای شما را ببوسد اما رویش نمیشود. ما ساکن کربلا هستیم. اجازه میدهید. خانم آمد و سلام کرد و گفت: من همان زنی هستم که پاکت به او دادی. نمیدانم آن چه بود که مرا زیر و رو کرد. من ازدواج کردم و الان ساکن کربلا هستم.
استاد فاطمی نیا در ادامه افزودند: امروز چند نفر اینچنین داریم؟ اگر یک گناهکار ببینیم میتوانیم تحمل کنیم؟
و باز چه زیبا گفت استاد سخن سعدی: فراغت با فاقه نپیوندد و جمعیت در تنگدستی صورت نبندد یکی تحرمه عشا بسته و یکی منتظر عشا نشسته هرگز این بدان کی ماند. جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم، دین به دنیا فروشان خرند، یوسف بفروشند تا چه خرند؟ پیمان دوستی بشکستی ببین که از که بریدی و با که پیوستی؟
اما آنکه خون دل میخورد، حاج محمدتقی مؤمن پور دهاقانی است. شرح حال مختصر او را تا حدودی می دانم؛ وی مرد خدا بود. ایشان مربی قرآن و سالها امام جماعت مسجد بود. آن مرحوم ملبس به لباس روحانیت نبود. یکی از خصایص برجسته این معلم اخلاق این بود که اسرار فاش نمیکرد چون اهل ریا نبود. روزگاری این شخصیت بزرگوار در صحرا در مسیری میگذشت، از دور جمعی را مشاهده کرد که مشغول قمارند. کمی تأمل کرد و سپس تغییرمسیر داد. گویا همین حرکت علامت احترام بوده است که قماربازان را به مدرسه علمیه دهاقان کشاند که هم به تعلیم قرآن پرداختند و هم در امور زندگی راه معقول را پذیرفتند. مرحوم مؤمن پورمخلصانه به درماندگان و فقرا بهطورمحرمانه رسیدگی میکرد. منبع درآمد او کمکهای مردمی بود. اما خودش آنقدر نحیف و لاغر بود (پوست و استخوان) که صداقت از وجودش میبارید. وی از نظر بهداشت و شستشوی بدنی تا آنجا که در توان داشت از درماندگان دریغ نمیکرد بلکه بهتر بگویم ادای وظیفه میکرد. اگر بخواهم پاسخ اهل تمیز را کافی و وافی دهم، شاهکارهای بزرگ این مرد را خدا میداند تا کی ورد زبانها باشد.
حکمت الله زمانی