حس تلخ رها شدگی و مدیریت چندگانه
این عبارت را در سالهای قبل هر از چندی میشنیدم ولی مدتی است، حدیث مکرر شده و از زبان بسیاری میشنوم. آن هم کسانی که پیشتر حتی از به کارگیری عباراتی نزدیک به این مفهوم نیز اباء میکردند: «همه چیز به حال خود رها شده».
به گزارش پایگاه خبری ربیع، این عبارت را در سالهای قبل هر از چندی میشنیدم ولی مدتی است، حدیث مکرر شده و از زبان بسیاری میشنوم. آن هم کسانی که پیشتر حتی از به کارگیری عباراتی نزدیک به این مفهوم نیز اباء میکردند: «همه چیز به حال خود رها شده».
چالشهای اقتصادی و تنشهای اجتماعی ناشی از آن به مردم حسی شبیه رها شدگی تلقین کرده و متاسفانه مدیریت نابسامان این آشفتگیها آن هم از سوی دستگاههای موازی و ناموازی به این وضعیت دامن زده است. حس رها شدگی وقتی به مردم تحمیل میشود که کاهش و افزایش هر کالایی به بحران منجر شده و مدیران مربوطه هم در یک روند تکراری نخست بحران را تکذیب میکنند، در مرحله بعد گوشهای از آن تأیید و عنوان میشود که مشکل برطرف شده و وقتی که بحران به نقطه اوج میرسد تلاش میکنند با برخوردهای حذفی و بگیر و ببندهای بی برنامه با آن برخورد کنند.
این جریان عمومیت دارد ولی مشمول تمام دستگاهها نمیشود، اما در جریان غالب شکل گرفته حتی عملکردهای کارشناسی و دقیق هم اثر گذاری خود را از دست داده و جریان کلی آشفتگی غیر قابل مهار را به نمایش میگذارد.
در این فضا تناقضات جناحهای سیاسی را که بی توجه به منافع ملی به زد و خودر مشغولند به جمع مدیریت چندگانه نهادهای موازی و ناموازی بیفزایید و حاصل آن را به تبعات تحریمهای خارجی و مفاسد اقتصادی جمع بسته و حاصل را در ترکیب شاخصهای اقتصادی یک سال اخیر مشاهده کنید.
در چنین معادلهای که متاسفانه که نطفه عوامل مؤثر در آن بیش از دو دهه است که بسته شده منطقیترین نتیجه حس رها شدگی است که جامعه را در بر گرفته. درد آورتر آنکه در چنین فضایی که سرمایه اجتماعی پیشاپیش تحلیل رفته واکنشها عصبی و پرخاشگری به امری جاری بدل میشود، بازخورد غیر قابل اجتناب این وضعیت کاهش تمایل به سرمایه گذاری و رونق تعاملات لحظهای و در عبارت عامیانه «بزن در رویی» است. صد البته روی آوری به فضای خاکستری و سیاه اقتصاد و استفاده از تمامی فرصتهای کسب ثروت حتی به قیمت زیر پا گذاشتن قانون رویه غالب شده و از سوی کسانی که چشم انداز روشنی پیش رو نمیبینند به راهکار بدل میشود.
تنها راه عبور از این فضا ایجاد یک مدیریت یکپارچه و قاطع در برخورد با تناقضات است تا در اولین گام این حس رها شدگی امور را از ذهن جامعه پاک کند؛ البته سختی این روند نه در انتخاب و انتصاب مدیران پاکدست و کاردان که در ایجاد فضای کار برای این دسته از مدیران است.
در فضای مسمومی که هر حرکت مدیران توسط جامعه ترسیده و دستگاههای ناظر ناهماهنگ به انحای گوناگون تعبیر و حتی طرح اتهامات متعدد منجر میشود، باید ضمن انتخاب مدیران توانمند برای ایشان فضایی ایمن با اختیارات کافی فراهم کرد تا امکان اتخاذ تصمیمات درست و اجرای قاطعانه وجود داشته باشد. در یک کلام برای عبور از این حس رها شدگی باید نخست از مدیریت چندگانه و متزلزل فعلی عبور کنیم.