جوانانم را در راه انقلاب هدیه کردم/ روایت دلتنگیهایی که پایان یافت
مادر شهید با شوق خاصی به قاب عکس نگاه میکند و میگوید: عکسهای محمدهادی و محمدحسینم را بر روی دیوارها نصب کردهام تا حضور آنها را همیشه در کنار خود حس کنم و چشمم به جوانانی که در راه انقلاب هدیه کردهام بخورد و به آنها افتخار کنم.
به گزارش پایگاه خبری ربیع، به نقل ازفارس از بیرجند، صبح امروز بانو فاطمه بیکزاده مادر شهیدین سیدمحمدحسین و سید محمدهادی نوربخش بر اثر کهولت سن در ۸۴ سالگی به فرزندان شهیدش پیوست.
با شنیدن این خبر، چهره نورانی و پر از عشق و محبت مادر شهیدان نوربخش در ذهنم تداعی گشت و یاد و خاطره ۸ ماه پیش که به دیدن این بانو رفتم در ذهنم مرور شد.
روزی که برای گفتوگو با این بانوی گرانقدر به منزلشان رفتم با همان صفا و صمیمیتی که از او در کلام دیگران شنیده بودم، با تکیه بر عصای خود که روزهای آخر عمر در نبود فرزندان شهید و همسرش تنها همدم او بود، روی پای ایستاد و خوشامد گفت.
مادر شهیدان نوربخش در نبود فرزندانش، روزهای طولانی را یکییکی به شب میرساند، روبروی این بانوی گرانقدر در اتاقی که عکس دو شهیدش خودنمایی میکرد و انگار که ما را مینگریستند، نشستیم و باب گفتگو را باز کردیم.
دلتنگیهای این مادر هنگامی به اوج رسید که از وی در خصوص فرزندانش سؤال کردم، با اولین پرسش بغضی دامنگیر گلویش شد و اشک در چشمانش حلقه زد.
عکس فرزندانش را در آغوش کشید، عکسی که گویی حالا تنها دارایی اوست و آنها را از خود جدا نمیکرد.
روایت یک قاب عکس/ جوانانم را در راه انقلاب هدیه کردم
مادر شهید با شوق خاصی به قاب عکس نگاه میکند و میگوید: عکسهای محمدهادی و محمدحسینم را بر روی دیوارها نصب کردهام تا حضور آنها را همیشه در کنار خود حس کنم، دوست دارم هرگاه که خارج و یا وارد منزل میشوم چشمم به جوانانی که در راه انقلاب هدیه کردهام بخورد و به آنها افتخار کنم.
این بانوی بزرگوار از پدر و مادرش و نقش آنها در زندگی کردن و تربیت فرزندانش به نیکی یاد کرد و گفت: پدرم دارای املاک بسیار زیادی بود و ریشسفید فامیل بهحساب میآمد و به دلیل اخلاق بسیار پسندیده و نیکو مورد اعتماد تمامی اهالی روستا بودند.
فرزندانم برگزیده شدند
وی با اشاره به اینکه در ۱۸ سالگی ازدواج کردم و خداوند ۵ فرزند پسر به من عنایت کرد که دو نفرشان را برای خود برگزید، ادامه داد: دو بار به حج واجب، دو بار به حج عمره و یکبار نیز به کربلا مشرف شدهام.
مادر شهیدان نوربخش با اشاره به اینکه فرزندانم همیشه در امور خانه کمکحالم بودند گفت: شهید سید محمدحسین در هنگام شهادت ۱۷ سال سن داشت و در دبیرستان طالقانی مشغول به تحصیل بود، اما شهید سید محمدهادی دانشجوی مهندسی صنایع دانشگاه شریف بود که تنها شش ماه در سپاه خدمت کرد و در ۱۲ بهمن ۵۹ در مأموریتی که به افغانستان داشت به شهادت رسید.
دو فرزند شهیدم با دیگر فرزندانم فرق داشتند
وی با بیان اینکه دو فرزند شهیدم با دیگر فرزندانم فرق داشتند و خداوند آنها را برای شهادت در راه خود انتخاب کرد، اضافه کرد: با توجه به اینکه محمدهادی شهید شده بود راضی به اینکه محمدحسین عازم جبهه شود نبودم، اما با اصرارهای زیاد سرانجام راضی شدم.
روایت یادگاری محمدحسین
مادر به سختی برمیخیزد و به اتاق دیگری میرود، چند دقیقه میگذرد و سپس با قرآن کوچکی در دست وارد میشود، قرآن را باز میکند و دوباره به گریه میافتد و میگوید این یادگاری محمدحسینم است، یادگاری که تاکنون به بهترین شکل ممکن از آن نگهداری کردهام.
وی در خصوص اخلاق و اعتقادات فرزندانش اینگونه گفت: هم محمدهادی و هم محمدحسین بسیار مقید و اهل نماز و مسجد بودند، اما محمدحسین بر روی نام افراد بسیار حساس بود و تا اینکه نام فردی برده میشد بلافاصله میگفت غیبت نکنید، زیرا خداوند برای این عمل عذاب دردناکی قرار داده است.
صدای قرآن که از بلندگوی مسجد پخش شد بلافاصله برخاست تا خود را برای اقامه نماز آماده کند، پس از وضو گرفتن، چادر بر سر کرد و راهی مسجد باقرالعلوم شد تا نماز را به جماعت بخواند.
دعای خیر مادر
در آخرین لحظه و هنگامی که خواست وارد بر مسجد شود دعای خیری را برای ما از خداوند آرزو کرد و گفت: انشاالله که از عمرت خیر ببینی.
حالا با شنیدن خبر رحلت او پس از ۸ ماه دوباره این خاطرات برایم زنده شد، افسوس میخورم که چرا یکبار دیگر نتوانستم وی را ملاقات کنم، اما میدانم جای چنین مادرانی در بهشت است و اکنون نیز در کنار فرزندانش با لبخند به ما مینگرد.

اشارهای به زندگینامه شهیدین نوربخش
در ادامه مختصر زندگینامههای شهید سید محمدهادی و شهید سید محمدحسین نوربخش آمده است، شهیدانی که امروز مادرشان را در کنار خود جای داد.
سید محمدهادی نوربخش در تاریخ ۲۳/۰۳/۱۳۴۰ در بیرجند دیده به جهان گشود، دوران کودکی خود را در کودکستان نسرین که در آن موقع تنها کودکستان شهر بود سپری نمود.
کلاس اول ابتدای را در مدرسه شوکتیه و سالهای دوم تا پنجم ابتدایی را دبستان ۲۵ شهریور بیرجند گذراند و با پایان دوره ابتدایی به مدرسه راهنمایی تدین رفت.
پس از اتمام دوره سهساله راهنمایی راهی مشهد شد و تحصیلات سال اول متوسطه خود را در دبیرستان دانش بزرگ نیا مشهد مقدس سپری کرد، سپس برای ادامه تحصیل در سالهای دوم و سوم مقطع متوسطه به تهران رفت تا در کنار برادرش محمود که دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود به درسش ادامه دهد، او این دو سال را در دبیرستان خوارزمی شماره یک تهران با موفقیت به پایان رسانید.
علاوه بر درس خواندن در کنار برادر بهطور مخفیانه به فعالیتهای سیاسی بر علیه حکومت پهلوی میپرداخت، در سال چهارم دبیرستان بود که به علت فراگیر شدن قیام مردم بر علیه حکومت شاهنشاهی بهاتفاق سایر دانش آموزان مدرسه به خیابان ریخت و درس را رها کرد. پس از این مدت به بیرجند بازگشت.
سید محمدهادی در برخورد با والدینش بسیار مؤدب بود، اوقات فراغتش بیشتر به مطالعه کتابهای مذهبی و علمی سپری میشد و با توجه به مهارت و تخصص شهید، امور منزل ازجمله برقکشی را خود بهتنهایی انجام میداد.
در سال آخر دبیرستان در مدرسه آیتالله طالقانی بیرجند ثبتنام کرد و در همین موقع نیز از فعالیتهای سیاسی خود دست برنداشت و بهاتفاق سه تن از دوستانش با حضور تظاهرات کلاس و دبیرستان را تعطیل میکرد، در یکی از روزهای قبل از انقلاب بهاتفاق عدهای از دانش آموزان به مشروبفروشی کنار سینما پارس بیرجند حمله کرد که در اثر برخورد آجر به سرش دچار جراحت گردید.
علاوه بر این در زیرزمینی منزلش با توزیع و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) و همچنین ساخت بطریهای شیشهای مواد منفجره و توزیع آن انزجار خود را از رژیم منحوس پهلوی اعلام میداشت، با توجه به استعداد سرشاری که داشت شبانه به مدرسه میرفت و درس خواندن را ادامه داد تا اینکه موفق شد با معدل بالا مدرک دیپلم خود را اخذ نماید.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران همواره در کمکرسانی به مستضعفین داوطلب بود و مواد غذایی را به درب منزل نیازمندان میبرد. از فقر و تنگدستی مردم متأثر میشد.
سید محمدهادی در کنکور سال ۱۳۵۸ شرکت کرد و موفق شد تا در رشته مهندسی صنایع تولید دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شود، آغاز تحصیلات شهید در مهرماه سال ۱۳۵۸ در دانشگاه صنعتی شریف بود، در زمان تعطیلات دانشگاه در انقلاب فرهنگی جهاد سازندگی ثبتنام و طی یک دوره آموزشی به منطقه لرستان نیز اعزام شد.
فعالیت او در آن منطقه بیشتر پرداختن به امور ساختوساز و بنایی بود که با پایان این دوره پس از ۴۵ روز به بیرجند بازگشت.
آموزشهای نظامی شهید با توجه به آنچه در دفترچه یادداشت او ثبت شده است در تاریخ ۱۳۵۹/۰۳/۰۵ تا ۱۳۵۹/۰۳/۲۵ در پارک جنگلی بوده و شهید نوربخش عنوان کرده بود امیدوارم که آموزشهایی را که فرا گرفتهام، بتوانم در راه اسلام از آن استفاده کنم، ایشان در درگیری با منافقین و ضدانقلاب بهعنوان یکی از فعالترین افراد اطلاعات سپاه بیرجند بود.
سید محمدهادی نوربخش در اول مردادماه سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران بیرجند درآمد و مدت شش ماه تلاش مخلصانه خود در این نهاد انجام داد.
آخرین مأموریت محوله این شهید برای بررسی اطلاعات به افغانستان بود که پس از چند روز تلاش در جبهه «شیندند» و «اناردره» در ساعت یک بعدازظهر روز ۱۲ بهمنماه که مصادف با ورود تاریخی حضرت امام (ره) به میهن اسلامی بود پس از اقامه نماز ظهر در حین عبور از معبر کوهستانی پس از خنثی کردن یازده عدد مین در حالی که مین دوازدهم در دست یکی از همراهان افغانی بوده و در فاصله کمی قرار گرفته سرانجام سید محمدهادی نوربخش بر اثر انفجار مین از ناحیه ساعد و دست چپ به شدت دچار آسیب شده و بر اثر جراحات وارده در تاریخ ۱۳۵۹/۱۱/۱۲ به فیض شهادت نائل میگردد.
پیکر شهید سید محمدهادی نوربخش پس از تشییع در گلزار شهدای شهرستان بیرجند به خاک سپرده شد.
شهید سید محمدحسین نوربخش در تاریخ ۱۳۴۴/۲/۱۵ در بیرجند پا به عرصه وجود نهاد، او دوران دبستان را در مدارس ۱۷ شهریور و صائب گذراند و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری و مقطع متوسطه را در دبیرستان طالقانی تا پایان کلاس دوم دبیرستان در رشته ریاضی ادامه داد.
در دوران انقلاب در تمام تظاهرات شرکت میکرد و حتی با مأمورین شاه درگیری پیدا کرد، بعد از پیروزی انقلاب در انجمن اسلامی مشغول فعالیت شد و نیز همکاری با بسیج و سپاه، شرکت در مراسم بدرقه برادران رزمنده عازم به جبهه، مراسم خانواده شهدا و مسئولیت گروه سرود خانواده شهدا از فعالیتهای وی بود.
در آبان ماه سال ۱۳۶۰ برای عزیمت به جبهه داوطلب شد ولی به علت کم سن بودن پذیرفته نشد، نهایتاً از طریق بسیج دو مرتبه در تاریخ ۳۰/۱/۱۳۶۱ به جبهه اعزام شد، قبل از شهادت، در تیپ ۲۱ امام رضا(ع) گردان حزبالله بهعنوان رزمنده حضور داشت، در چند حمله مهم از جمله کرخهنور و آزادی خونینشهر (عملیات بیتالمقدس) شرکت و در چهارم خردادماه سال ۱۳۶۱ به همراه عدهای از همرزمان، برای گرفتن خاکریز دشمن به طول ۷ کیلومتر وارد حمله میشود.
او به همراه سایر رزمندگان به نزدیکترین نقطه دشمن بعثی رسیده و آنچنان به خصم زبون نزدیک میشوند که با نارنجک دستی دو دستگاه از خودروهای دشمن را نابود کرده و در حالی که یکی از برادران مجروحش را به کمک میطلبد به علت کوتاهی ارتفاع سنگر، در تاریخ ۱۳۶۱/۰۳/۰۵ بر اثر اصابت ترکش گلوله تانک به سر و جداشدن گردن به درجه رفیع شهادت نائل میگردد.
پیکر پاک این شهید گرانقدر در گلزار شهدا شماره ۲ در شهرستان بیرجند به خاک سپرده شد.
انتهای پیام