عبدالله اسکندری کسی که نوشتن درباره‌اش سخت است، حرف زدن سخت‌تر. عَبِد سینمای ایران را همه دوست دارند هر سینماگری که با او کار کرده از خلق نیکوی او سخن گفته تمجید از استادی وی در کارش که دیگر جای خود را دارد. می‌گوید بچه جنوب شهر هستم پا منبری‌ام و پای منبر بزرگ شده‌ام. با این همه سابقه و موفقیت آرزوهایی هم دارد که به آن‌ها نرسیده مثلاً «داش آکل» را دوست داشت گریم می‌کرد، که نشد. روبروی آیینه که می‌ایستد شاعر می‌شود؛ به سینما که نگاه کنیم جا پای غزل‌ها و قصیده‌هایش را خوب می‌بینیم. مگر می‌شود که «هزار دستان» را ببینی و تصویر و چهره‌های شخصیت‌ها در ذهنت مجسم نشود؟! مگر می‌شود «کمال‌الملک» را ببینی و پیش از کارگردانی و بازی‌های ناب از جادوی اسکندری حظ نبری؟! این که «روز واقعه»، «امام علی (ع)» و «مختار نامه» بدون حضور هنرنمایی عَبِد سینمای ایران چیزی کم داشت پر بی‌راه نیست؛ خودش می‌گوید در این آثار با عشق قلم را به دست گرفته است.